شهیدی که در قبر خندید!

شهیدی که در قبر خندید!

پیرمرد وقتی جنازه شهید محمدرضا حقیقی را دید لبخند زد. پرسیدم لبخند معنا داری زدی؟ پیرمرد آهی کشید و گفت: می‌دانستم به این مقام می‌رسد. روزي محمدرضا در سجده توجه‌ام را جلب کرد. نمازش که تمام شد به او گفتم: پسرجان! با کسی دعوا کرده‌ای؟ گفت: نه. گفتم: از پدر و مادرت چیزی خواسته‌ای که برایت نخریده اند؟ گفت: نه. گفتم: پس چرا این‌قدر گریه می‌ ...

پیرمرد وقتی جنازه شهید محمدرضا حقیقی را دید لبخند زد.

پرسیدم لبخند معنا داری زدی؟

پیرمرد آهی کشید و گفت: می‌دانستم به این مقام می‌رسد.

روزي محمدرضا در سجده توجه‌ام را جلب کرد.

نمازش که تمام شد به او گفتم:

پسرجان! با کسی دعوا کرده‌ای؟

گفت: نه.

گفتم: از پدر و مادرت چیزی خواسته‌ای که برایت نخریده اند؟

گفت: نه.

گفتم: پس چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟

محمدرضا گفت: وقتی احساس می‌کنم با این ضعف و بار گناه در برابر خدا ایستاده‌ام بدجوری شرمنده می‌شوم.

پیرمرد به این جا که رسید گریه شدیدی کرد و گفت: ما در حال تشییع جنازه عارفی 14 ساله‌ایم که به مقام شهادت رسیده است.

بسيجي شهيد محمد رضا حقيقي  بچه اهواز است. متولد 14 آذر 1344. اوعضو پايگاه بسيج مسجد موسي بن جعفر بود.

زماني که امام خميني به نوکران پهلوي گفت:سربازان من هنوز در گهواره اند محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت.

شب 21 بهمن 1364 يعني در هفتمين سالگرد انقلاب اسلامي،محمد رضا در تركيب گردان كربلاي اهواز در عمليات والفجر 8  فاو شركت داشت و درهمين عمليات در ساحل فاو به شهادت رسيد.پيكر مطهرش پس از چند روز كه در سرد خانه نگهداري شد به اهواز انتقال يافت و طي مراسمي با حضور خانواده و جمعي از مردم تشييع و دربهشت آباد اهواز به خاك سپرده شد.

جالب است بدانيد که برادر او يعني محمود رضا حقيقي متولد 1346 هم در عمليات کربلاي 4 به شهادت رسيد ولي فرقش با برادر خود اين بود که 14 سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله عليها) نشست و بقاياي پيکرش پس از تفحص،در کنار مزار برادرش در گلزار شهداي اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزي ديگر،به يمن ظهور حجت حق (عج) از خاک برآيند و از سازندگان جهاني عاري از ظلم و پليدي باشند.

 

نكته عجيب و حيرت انگيزي كه درباره ي اين شهيد زبانزد همگان است و براي نخستسن بار در مجله پيام انقلاب در سال 1365 منتشر و منعكس گرديد لبخند زيبايي است كه چند روز پس از شهادت به هنگام تدفين بر روي لبهاي اين شهيد نقش بست.

در مراجعه به پدر و مادر شهيد وجود فيلم 8 ميليمتري از لحظات تدفين شهيد در سنديت اين حادثه عجيب كه نشان از اعجاز شهيدان دارد هيچ شك و ترديدي باقي نمي گذارد.

پدر شهيد دراين باره مي گويد:وقتي تلقين محمدرضا خوانده مي شد،من ناباورانه شاهد آخرين لحظات وداع با فرزندم بودم،كه ناگاه احساس كردم كه لب هاي بسته شده ي محمدرضا كه بر اثر دو سه روز بودن در سرد خانه به هم قفل شده بود،به تدريج كه از هم باز شد و گونه هاي وي مانند يك فرد زنده گل انداخت و جمع شد وچشمهايش نيز بدون اينكه باز شود،به مانند فرد خوابيده اي مي مانست كه در حال ديدن خواب خوشي است و با منظره و يا حادثه ي خوشحال كننده اي روبرو شده است.

من با ديدن اين صحنه غير منتظره،بي اختيار فرياد زدم،الله اكبر،شهيد دارد لبخند مي زند،شهيد دارد لبخند مي زند.

پس از اين فرياد بلند كه بي اختيار دو سه با ر تكرار شد،برادري كه دوربين فيلم برداري داشت و تا ان لحظه از مراسم فيلم مي گرفت وقتي با اين فرياد و هجوم جمعيت به بالاي قبر مواجه گرديد به هر زحمت كه بود خودش را به قبر رسانيد و دوربين را بالاي دستش و بالاي سر همه آن كساني كه براي ديدن آن اعجاز دور قبر حلقه زده بودند گرفت و شروع به فيلم برداري كرد و خوشبختانه توانست از اين اعجاز با همه ي مشكلاتي كه بود فيلم برداري كند و آن لحظه را ثبت نمايد در كنار اين فيلم برداري،عكس هايي هم از شهيد محمدرضا حقيقي وجود دارد كه حالات مختلف او را نشان مي دهد.