Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده

■ اذان گوی پیر لندن!

حدود پانزده سال پیش ، از استاد محمّد علی حومانی ، یک مطلب جالب خواندم که خلاصه اش این است:

ظهر بود که در یکی از خیابان هاي شهر لندن پیرمردي را دیدم که جلوي در خانه اش ایستاده بود و براي نماز ظهر اذان می گفت . همان جا ایستادم تا اذانش تمام شود. بعد گفتم : «السّلام علیکم.» پاسخ داد : «و علیکم السّلام و رحمۀ اللّه و برکاته» تا به آیه شریفه «و اذا حیّتم بتحیّۀ ...» عمل کرده باشد. بعد از احوال پرسی، اصرار کرد که به  خانه اش بروم  و خودش رفت توی خانه . کمی مکث کردم و بعد داخل خانه شدم. از راهرو که رد شدم دیدم او و همسرش توی سالن پذیرایی به نماز ایستادند . رفتم و روی صندلی گوشه ی اتاق نشستم تا نمازشان تمام شود. بعد از نماز سفره انداختند  و با اصرار زیاد مرا هم به خوردن غذا دعوت کردند.برخورد خیلی گرم و صمیمانه ای داشتند. برای همین دعوتشان را پذیرفتم و سر سفره نشستم.غذا خوردنشان هم با آداب اسلامی بود؛  غذا را با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» شروع کردند و با «الحمدللّه ربّ العالمین» پایان دادند.خیلی کنجکاو شده بودم که این پیرمرد از کدام کشور آمده که توی لندن هم این طور آداب اسلامی را رعایت می کند.برای همین بعد از غذا سر سخن را باز کردم و از اهلیت و شغل پیرمرد پرسیدم. اهل خود لندن بود . شغلش هم استادی دانشگاه بود.در مورد ادیان مختلف کنجکاو شده بود و بعد از تحقیق مسلمان شده بود.

1394/3/6 ساعت 10:35
کد : 44
دسته : حکایت,خاطره,داستان
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
لندن
اذان
مطالب مرتبط
آیا تسبیحات حضرت زهرا فقط بعد از نماز کار می کند؟

■ آیا تسبیحات حضرت زهرا فقط بعد از نماز کار می کند؟

ما ها معمولا فکر می کنیم که  تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را فقط بعد ا نماز واجب می توان گفت، اما خب این طور نیست. این ذکر را همیشه می توان گفت و برکت آن مختص به زمان خاصی نیست.البته خب بعد از نماز های واجب خیلی سفارش شده است و به اصطلاح مس ...
خالی خالی نماز بخوانیم!!

■ خالی خالی نماز بخوانیم!!

هنوزمشغول شناسایی مواضع دشمن بودیم که آفتاب غروب کرد. وقت نماز مغرب محمد علی به شوخی گفت: اذان می دهی یا همین طور خالی خالی نماز بخوانیم. گفتم : داد میزنم عراقی ها بیایند جماعت بخوانیم. بلند شد و آستین هاش را بالا داد.گفتم: چکار میخواهی بکنی؟ باید زو ...
لبخند آخر مدرس!

■ لبخند آخر مدرس!

سر سجاده اش می نشیند نگاهش را دوخته روی  تربت کربلا و خاموش است.همه ی زندگی را توی سرش مرور می کند.می رود تا دورترین خاطره ها؛تا شش سالگی.تا سوزش ترکه ای که به بازویش خورد و او را آورد خانه ی پدر بزرگ.آورد به قمشه و بعد به اصفهان. جانش خسته ب ...
دیدگاه جدید