Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
محراب آفتاب

■ محراب آفتاب

روزی از روز ها یک مرد بیابان نشین وارد مدينه شد و از مردم سؤال كرد: با سخاوت ترین آدم شما کی است؟

 یک نفر مسجد بزرگ شهر را نشانش داد و گفت: کسی که دنبالش هستی الان توی مسجد است. و راه مسجد را نشانش داد .

مرد بیابان نشین وارد مسجد شد و دید که کسی توی محراب در حال نماز است.پشت سرش رفت و او را شناخت. واين شعر را خواند:

لم يحب الان من رجاك و من

حرك من دون بابك الحلقه

انت جــــواد و انـــت معتـــمد

ابوك قد كان قــاتل الفسقه

لو لا الذي كان من اوائلكم

كانت علينا الجحيم منطبقه

نا امیدی برای آنكه به تو اميدوار شده معنا ندارد.

امید موهبت دارد هر آن کسی که در خانه را می زند

تو امینی و بخشنده.

 پدر تو بود آنکه تبهکاران را به خاک نشاند

 و ما به کام جهنم بودیم اگر نبود روشنای هدایت جدّ و پدرت!

حسین بن علی(علیهماالسلام) نماز را سلام داد و به قنبر- خادم خانه ی امام علی- فرمود: آيا از مال حجاز چيزي باقي مانده است؟

قنبر گفت: بله، چهار هزار دينار باقي مانده است.

فرمود: بياور كه نيازمند حقيقي آن آمده است.

قنبر دينارها را آورد، امام عبای خود را روی زمین پهن کرد ، دينارها را توی  آن پيچيد و  به مرد فقیر داد. بعد اين شعر را سرودند:

خذها فاني اليك معتذر

و اعلم باني عليك ذو شفقه

لو كان في سيرنا الغاه

عصا امست سمانا عليك مندفقه

لكن ريب الزمان ذو غير

والكف مني قليله النفقه

بگير این کمینه را و عذرم را بپذیر

و بدان که تو را دوست دارم.

فردا ها اگر رزقی بهتر فراهم شد

بیش از این ها سوی تو روانه خواهد شد

اما کنون زمانه حیله گر است

و دست های من خالی است

 (منظور اين است كه مردم به جاي اينكه خلافت را به خاندان رسالت بسپارند و خمس و زكاتشان را به ايشان برسانند تا به دست مستحق حقيقي برسد آن را به دست کسانی دادند که بیت المال را به پای رفاه خود میریزند.)

بغض مرد فقیر ترکید و با صدای بلند شروع به گریه کرد.

امام فرمود: بر کم توانی و شرمندگی من گريه مي‌كني؟

مرد گفت: هرگز ای آبروی اهل زمین و آسمان. کمی که شما عطا کنید به همه ی زیاد های دنیا پادشاهی می کند. گريه ی من برای روزی است كه اين دستهاي با سخاوت ما را تنها خواهد گذاشت و مهمان خاك خواهد شد.

1394/3/6 ساعت 10:43
کد : 54
دسته : حکایت,داستان
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
حکایت
احادیث
پیامبر
امام معصوم
مطالب مرتبط
براي نماز

■ براي نماز

ـ من نمي‌فهمم. شما اسيريد يا عابد و زاهد؟ آخه اين‌همه نماز به چه دردتون مي‌خوره؟ وقتي اين جملات را مي‌گفت، معلوم نبود كه خشمگين است يا متعجب؛ اما كسي جوابش را نداد. او هم با خشم يا تعجب بيشتر ادامه داد: ـ صبح كه بلند مي&zwnj ...
وقت اذان!

■ وقت اذان!

روزی که شاه از ایران فرار کرد توی فرانسه بودیم. من و پدرم؛ یا بهتر بگویم من و کسی  که از امروز می شد گفت پدر همه ی ایران است.دهکده ی کوچک نوفل لوشاتو پر شده بود از آدم هایی که آمده بودند خمینی را ببینند.نزدیك چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع ش ...
امام جماعت گوهرشاد

■ امام جماعت گوهرشاد

یکی از علما می گوید: ماه رمضان بود و ما از مرحوم آیت الله شیخ عباس قمی (مولف مفاتیح الجنان) خواهش کردیم که ظهر ها بیایند مسجد  گوهرشاد نماز جماعت برپا کنند. ما اصرار کردیم و ایشان هم خواهش ما را پذیرفت . فردای همان روز نماز ظهر و عصر در یکی از ش ...
دیدگاه جدید