در هر شرایطی که بود، نمازهای واجبش را اولِ وقت بهجا میآورد. ظهر شده بود و صدای اذان به گوش میرسید. داشت خودش را برای اقامۀ نمازِ اول وقت آماده میکرد
میگفت: «از سالها پیش در فکر ایجاد حزب و جمعیت سیاسی اسلامی بودم. وقتی نهضت آزادی تشکیل شد، با خوشحالی از این خبر استقبال کردم
به نمازِ اول وقت بسیار اهتمام داشت و اولین نظامی بود که رهبر انقلاب در نماز به او اقتدا کردند. در کنار هلیکوپترِ جنگیاش ایستاده بوده
به نمازِ اول وقت بسیار اهمیت میدادند و همه را به آن سفارش میکردند. تازه عمل کرده بودند و اوضاع جسمیشان تعریف نداشت
برای انجام مراسمی، عازم مشهد بود. داخل هواپیما در ردیف صندلی که نشسته بود، متوجه شد یک روحانی به همراه دو خانمِ محجبه نشستهاند. روحانی به چشمش آشنا بود و لذا گهگاه به چهرۀ او نگاه میکرد و دفتر خاطراتِ ذهنش را مرور میکرد
الهی! نمازم را چنان کن که اشتیاق غیر تو در آن پرسه نزند و زلزله زیارت تو بندبند رکعتش را بلرزاند
مؤذن در تدارک اذان است. برمیخیزد و بانگ برمیدارد تا ندا دهد آزمونی دیگر در راه است؛ وقت آن رسیده تا مشغله، دلبستگیها و وابستگیهایی که تو را به خود مشغول ساخته است
عمری است در جستوجوی توام، اما هنوز قطار نمازم به مقصد تو نرسیده است