میگویند پیامبر (ص)، طبیبی بود که دارو نمیداد، بلکه خودش دارو بود. طبیبی دلسوز، آنقدر دلسوز که نمینشست تا بیمار به مطبش بیاید؛ خودش پا میشد و به میان جامعه میرفت تا به بیماران روح و جان سرکشی کند.
نمونهای گویا از این دلسوزی بیحدوحصر را در ماجرایی به یادماندنی میتوان یافت. روزی پیامبر اکرم (ص) به همراه اصحابشان بر سر مزاری حاضر شدند. اصحاب با تعجب مشاهده کردند که آن شخص، فردی عادی بوده که زندگی معمولی خود را داشته است؛ پسرش ازدواج کرده و اموالش را تقسیم کرده است. آنها با کنجکاوی پرسیدند: «یا رسول الله! چه شده؟ مگر برای او چه اتفاق خاصی افتاده؟»
اما پیامبر (ص) از این فرصت طلایی، بهترین استفاده را برای هدایت و آموزش اصحاب کردند و فرمودند: «میدانید او الان چه میگوید؟» اصحاب عرض کردند: «نه، یا رسول الله! خودش چه میگوید؟» پیامبر فرمودند: «**خودش میگوید: کاش میتوانستم به دنیا برگردم! کاش میتوانستم فقط دو رکعت نماز (بیشتر) بخوانم.**»
این جمله، گویای همه چیز است: «کاش میتوانستم برگردم... فقط دو رکعت نماز بپرم (بخوانم).»
سپس پیامبر بزرگوار ما جایگاه نماز را اینچنین ترسیم فرمودند: «اگر کسی فقط **دو رکعت نماز مقبول** در پرونده اعمالش داشته باشد، برای نجات در روز قیامت کافی است. اللهاکبر!» این بیان، از عظمت و معجزهی نماز حکایت میکند. اگر کسی تنها دو رکعت نماز مورد قبول نزد پروردگار داشته باشد، میتواند امید نجات داشته باشد. پس باید جایگاه رفیع نماز را درک کنیم.
میبینیم که پیامبر رحمت (ص) حتی در گذراترین لحظات و در غیرمنتظرهترین موقعیتها، از هیچ فرصتی برای بیان اهمیت و جایگاه نماز فروگذار نمیکرد. این است نشانهٔ مهربانی بیپایان آن پیامبر عظیمالشأن.
اکنون که چنین پیامبر دلسوز و مهربانی داریم، آیا درست است که با بیتوجهیها و سهلانگاریهایمان در مورد نماز، دل نازنینش را بشکنیم؟ بیاییم با محبت به نماز، هم دل او را شاد کنیم و هم جان خود را از جهنم رهایی بخشیم.