اقتدا کردن مرحوم کاشف الغطاء به تاجر نیکوکار

(13:33) 14 تیر 1396
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه

شیخ جعفر کاشف الغطاء در یکى از مساجد نجف اشرف اقامه نماز جماعت می‌نمود. در ظهر یکى از روزها، مردم به مسجد آمدند و در صفوف جماعت در انتظار آمدن آقا نشستند، ولى آمدن او طول کشید و آن‌ها برخاستند و نماز خود را فرادا خواندند. در بین نماز، شیخ جعفر به مسجد آمد و دید مردم فرادا نماز می‌خوانند، بسیار ناراحت شد و آن‌ها را سرزنش کرد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مورداطمینان نیست که هرگاه من به مسجد نرسیدم به او اقتدا کنید، و نماز را به جماعت بخوانید؟! در این حال، چشمش به مرد تاجر نیکوکارى افتاد که نزد شیخ جعفر مورد وثوق بود، دید در گوشه‌ای از مسجد نماز می‌خواند، نزد او رفت و به او اقتدا نمود.

مردم نیز به پیروى از شیخ، صف‌ها را منظم کرده و به آن تاجر صالح، اقتدا کردند. آن تاجر احساس ‍ کرد که شیخ و مردم به او اقتدا کرده‌اند، بسیار شرمنده شد. از طرفى شرعاً نمی‌توانست نماز خود را قطع کند. نماز را با زحمت به پایان رساند، بعد از نماز فوراً برخاست که به کنارى برود، آمد که دست شیخ را ببوسد، شیخ دست او را گرفت و اصرار کرد که باید نماز عصر را نیز بخواند ولی او قبول نکرد، سرانجام شیخ جعفر خودش اقامه نماز کرد و مردم نماز عصر را با امامت شیخ بجاى آوردند  و با این کار به آنان آموخت که هیچ‌گاه از ثواب جماعت نگذرند و تا جایی که امکان دارد نماز را به جماعت بخوانند.1

جماعت را نظر کن در صلاتش                                  شکوه و وحدت و نظم در نماز است 2

  1. با اقتباس و ویراست از کتاب داستان‌ها و پندها
  2. عباس پناه
تگ ها :
داستان نماز
دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان