Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
بوسه‌گاه عرش

■ بوسه‌گاه عرش

سرانجام آن شب تاريك و غمبار فرارسيد. ستاره‌ها زمين را مي‌پاييدند و زمين، چشم به آسمان داشت كه امشب، كدام ستاره در بُرج شهادت مي‌نشيند.

علي(ع) براي گزاردن نماز صبح به مسجد مي‌رفت. در راه مسجد، در كوچه‌هاي شهر، مردم را براي نماز بيدار مي‌كرد. مردم كوفه، صداي علي(ع) را مي‌شنيدند كه فرياد مي‌زند: نماز، نماز، حيّ علي خير العمل. اما كسي نمي‌دانست كه اين، آخرين بار است كه صداي علي(ع) را مي‌شنوند. از فردا، جز صداي نگون‌بختي، در گوش آنان نخواهد رفت.

علي(ع) از كوچه‌ها مي‌گذشت و نماز را فرياد مي‌زد. مسجد، انتظار علي را مي‌كشيد و علي، انتظار مسجود را. تنديس جهاد و تقوا و شگفتي، رو به سوي مسجد داشت و آسمانْ لحظه‌‌هاي زمين را مي‌شمرد. زمين، مي‌كوشيد كه گام‌هاي او را به خاطر سپارد. مي‌دانست كه شمشير شقاوت، عريان است و علي را نشانه گرفته است.

در مسجد يا در محراب بود كه ناگاه شمشيري از نيام حماقت و قساوت بيرون آمد و بر جايي نشست كه بوسه‌گاه عرش بود.[1]

 

[1]. تاريخ الطبري، ج۵، ص۱۴۶؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۵۶

1394/3/6 ساعت 12:28
کد : 90
دسته : حکایت
لینک مطلب
کلمات کلیدی
حکایت
نماز
دیدگاه جدید