Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
من براي نماز مي‌جنگم

■ من براي نماز مي‌جنگم

گه‌گاه به كنارة ميدان مي‌آمد و با دست، سايباني براي چشم‌هاي خود مي‌ساخت و خورشيد را رصد مي‌كرد. سپس شمشيرش را به دست مي‌گرفت و به قلب دشمن مي‌زد. چندين بار از جنگ كناره گرفت، رو به آسمان كرد و دوباره به جنگ بازگشت.

 ابن عباس، گفت: اي امير مؤمنان، در ميانة جنگ و خون، در آسمان مي‌نگريد؟! سپاه شام، از هر سو بر ما حمله آورده است. چرا گه‌گاه به كناري مي‌رويد و در آسمان خيره مي‌شويد؟

اميرالمؤمنين گفت: خورشيد به ميانة آسمان رسيده است. مي‌خواهم نمازم را اول وقت بخوانم. ابن عباس، حيران و شگفت‌زده گفت: گمان نمي‌كردم كه اكنون به چيزي جز پيروزي در جنگ بينديشيد.

فرمود: من براي نماز مي‌جنگم. چگونه نماز را فراموش كنم؟[1]

وقت هيجا[2] تيغ او آهن‌گداز

 ديدة او اشکبار اندر نماز

در نماز و در نياز و در مصاف

جز خدا را او نمي‌كردي طواف[3]

 

[1]. سفينة البحار، ج2، ص43.

[2]. جنگ.

[3]. اقبال لاهوري.

1394/3/6 ساعت 12:27
کد : 89
دسته : حکایت
لینک مطلب
کلمات کلیدی
حکایت
نماز
دیدگاه جدید