Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
مگر نماز نمي‌خواني؟

■ مگر نماز نمي‌خواني؟

زن، بر سر و روي خود مي‌زد و گريه مي‌كرد. مي‌گفت بايد رسول خدا را ببينم.

او را نزد پيامبر(ص) آوردند؛ ولي همچنان مي‌‌گريست. پيامبر(ص) فرمود: تو را چه شده است؟

ـ اي رسول خدا، گناهي بس بزرگ كرده‌ام. نمي‌دانم چه‌كنم؟ آيا خدا مرا مي‌بخشد؟

ـ رحم و مهر خدا، بيشتر از گناه تو است.

ـ آري؛ اما گناه من به قدري بزرگ و مهيب است كه گمان نمي‌كنم مرا ببخشد.

ـ مگر چه كرده‌اي؟

ـ بگوييد ديگران اينجا را ترك كنند تا فقط شما بشنويد.

با اشارة پيامبر(ص)، اصحاب كناره گرفتند.

ـ حالا بگو چه شده است.

ـ از راه نامشروع، بچه‌دار شده‌ام و وقتي بچه‌ام به دنيا آمد، او را كشتم.

پيامبر(ص) سخت متأثر شد و به فكر فرو رفت. سپس به زن روي كرد و فرمود: به‌گمانم كه نماز را ترك كرده‌اي، وگرنه در چنين چاه مهيبي نمي‌افتادي.[1]

 

[1]. فخر رازي، تفسير كبير، ج 32، ص 85.

1394/3/6 ساعت 12:12
کد : 87
دسته : حکایت
لینک مطلب
کلمات کلیدی
حکایت
نماز
دیدگاه جدید