مامان گفته بود اگر کسی سر نماز بهت سلام داد جوابش واجبه.
واجب یعنی چیزی که حتما باید انجام بدی مثل خوردن شیر صبحانه تا استخونهامون کلهپوک نشه.
دلم خیلی میخواست ببینم جواب سلام سر نماز چه جوریه ،یعنی چه حالی داره تا اینکه یک روز داداش سعید که هیچ وقت به من سلام نمیده یعنی منو آدم حساب نمیکنه اومد تو اتاق و بلند گفت سلااااام..
فکر کرد مامان خونه ست من هم برای اینکه ضایع نشه گفتم:"انعمت علیهم سلام سعید" بعد یه دفعه زدم زیر خنده،خیلی خنده دار بود، یه جوری بود .سعید هم خندید و گفت کی به تو سلام داد.
تازه بعدا فهمیدم جواب سلامم اشتباه بوده. ولی خیلی کیف داد چون از اون به بعد دیگه داداش سعید به من هم سلام میده.
•
قبل از سن تکلیف هم نماز میخوندم .
هم من هم ملیکا!.پشت سر مامانم.!
مامانم تو اینجور چیزا خیلی جدی بود.با حالت جدی هم نماز میخوند خیلی حرفه ای رکوع میرفت شکل یه کمون.من اصلا نمیتونستم.کمرم درد میگرفت.ولی یادمه نماز ما خیلی خوشمزه بود. تو اون حالت جدی مامان، من و ملیکا پشتش یواشکی پفک میخوردیم ولی نمازمون رو خوب میخوندیم و "ح" سبحان الله را خیلی خوشگل و پر تب و تاب میگفتیم!
مامان با اون حالت جدیش نمیتونست مثل ما سبحان االله بگه و لی ما زرنگ بودیم هم خوب میخوندیم هم خوب میخوردیم.
تا اینکه تازه گیها یه خاطره از آقای بهجت شنیدم که میگفت به فلانی بگوئید: چرا نماز نمی خونی؟ نماز خوشمزه است!
کاش نماز الانم هم خوشمزه بود.