Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
نوبت عاشقي

■ نوبت عاشقي

همه مي‌گفتند چند دقيقة ديگر صبر كن. نوبت شما نزديك است. تا آمريكا آمده‌ايد كه درس بخوانيد. جلسة گزينش، ديگر به اين زودي‌ها تشكيل نمي‌شود. اگر اسم شما را صدا بزنند و شما اينجا نباشيد، همة زحمات شما هدر مي‌رود. شما كه چند ساعت صبر كرديد، چند دقيقة ديگر هم صبر كنيد.

ـ نمازم داره قضا ميشه. بيشتر از اين صبر نمي‌كنم.

رفت، و همان موقع اسم او را صدا زدند. يكي از دوستانش جلو رفت.

ـ آقايي كه اسمش را صدا زديد، تا الان همين‌جا بود. رفته نماز بخونه. الان برمي‌گرده.

منشي جلسه، تعجب كرد.

ـ نماز؟ نماز چيه؟

ـ او مسلمان است و مسلمان‌ها بايد در وقت‌هاي معيني خدا رو عبادت كنن.

منشي جلسه برمي‌گردد. چند لحظه بعد، از اتاق مصاحبه و گزينش بيرون مي‌آيد و اسم نفر بعد را مي‌خواند. نفر بعد مي‌رود داخل اتاق. منشي بيرون اتاق مي‌ايستد و مي‌گويد:

ـ به اون آقايي كه براي نماز رفته، بگيد عجله نكنه. استادان تصميم گرفتند تا با او مصاحبه نكرده‌اند، جلسه رو ترك نكنن.

يكي پرسيد: چرا؟

منشي گفت: استادهاي جلسه ميگن آدمي كه اينقدر مقيد و وظيفه‌شناسه، حيفه از دست ما بره.

1394/3/6 ساعت 13:19
کد : 123
دسته : حکایت
لینک مطلب
کلمات کلیدی
حکایت
نماز
دیدگاه جدید