روز به روز حلقة فشار و شکنجه را بر او تنگتر ميكردند. خصوصاً پس از مرگ ابوطالب كه حامي بزرگ و مقتدر پيامبر و مسلمانان بود، جسارت قريش هم بيشتر شده بود. قتل و شكنجة مسلمانان، هر روز بيشتر ميشد و پيامبر(ص) چارهاي جز صبر و شكيبايي نداشت. اما وقتي مقدمات هجرت به شهر يثرب را فراهم ديد، تصميم خود را گرفت.
دستور داد هر کس تحمل آزار مشرکان را ندارد به يثرب رود. مسلمانان هم هجرت را بر ماندن در مكه برگزيدند و گروهگروه راهي يثرب شدند. سرانجام، پيامبر(ص) نيز به آنان پيوست و مدينه در اختيار مسلمان قرار گرفت. پس از آن بود كه بزرگان قبايل عرب يکي پس از ديگري به مدينه ميآمدند و اظهار مسلماني ميكردند. اما در همان زمان، بزرگان قبيلهاي نزد پيامبر(ص) آمدند و گفتند: «ما مسلمان ميشويم به شرط آنکه نماز نخوانيم.» رسول خدا فرمود: «ديني که در آن نماز نباشد، خيري در آن نيست.[1] خداوند نماز را واجب کرد و در اين وجوب رازهايي نهفته است. اگر مردم بدون تکليف رها شوند، سرنوشتي جز سرنوشت گذشتگان خود، نخواهند داشت. امتهاي پيشين نيز عبادت خدا را كنار گذاشتند و اندكاندك روي به طاغوت آوردند. خداوند اراده فرموده است که امت اسلام دچار چنان سرنوشتهايي نشود. از اين رو نماز را بر مسلمانان واجب كرده است.»[2]