Notice: Undefined variable: view_ticker in /home/qunoot/public_html/Nojavan/Template/system/top-header.php on line 29
پیشخوان / متن کده
نماز حقيقي

■ نماز حقيقي

در وقت نماز، رنگ چهره‌اش دگرگون مي‌شد. گويي آسمان را بر دوش او گذاشته‌اند. مي‌گفتند: يا اميرالمؤمنين(ع) چرا با شنيدن اذان، حال شما منقلب مي‌شود؟ مي‌فرمود: چون در نماز، امانتي را بر دوش مي‌گيرم كه زمين و آسمان، از تحمل آن ناتوان‌اند.[1] نماز امانت خدا است. چگونه مضطرب نباشم، تا آنگاه كه اين امانت را به دست صاحبش برسانم؟

در جنگ صفين، تيري بر پاي امام(ع) نشست. هر چه كوشيدند، نتوانستند تير را از پاي امام درآورند. درد تير، چنان بود كه هر گاه به آن دست مي‌زدند تا بيرونش آورند، امام(ع) از حال مي‌رفت. ياران امام(ع) نزد امام حسن مجتبي(ع) آمدند و گفتند: چه كنيم؟ درد و زخم تير، اميرالمؤمنين(ع) را از پاي درمي‌آورد. اگر زودتر تير را از پاي ايشان، بيرون نياوريم، اين زخم، ايشان را از ما مي‌گيرد. امام مجتبي(ع) فرمود: تير، چنان در پاي پدرم نشسته است كه بيرون آوردن آن، بسيار دردناك است. بايد در وقتي تير را بيرون آوريد كه ايشان، درد را حس نمي‌كند. برويد و منتظر باشيد كه پدرم به نماز بايستد. آنگاه تير را از پاي ايشان بيرون آوريد.

چنين كردند و امام(ع) چنان گرم مناجات و غرق نماز بود كه درد بيرون كشيدن تير را حس نكرد.[2]

 

[1]. اشاره است به آية 72 در سورة احزاب: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً.

[2]. انوار نعمانيه، ص342.

1394/3/6 ساعت 13:05
کد : 110
دسته : حکایت
لینک مطلب
کلمات کلیدی
حکایت
نماز
دیدگاه جدید