خانم زاهدی (برادرزاده شهید زاهدی) گفت: مدتی قبل از شهادت شهید زاهدی، خواب دیدم که شهید سردار سلیمانی به همراه عمویم ایستادهاند و درباره موضوعی حرف میزنند و زمانی که خوابم را برای شهید زاهدی بازگو کردم، خندیدند و گفتند که شهادتشان نزدیک است.
یکی دو شب قبل از عملیات کربلای ۴ در خرمشهر، وقتی در سنگر آمدم، ایشان را در تاریکی دیدم که در قنوت نماز شب خود به قدری زیبا یا ربّ یا ربّ میگفت و هق هق میکرد که شانه هایشان پایین و بالا میرفت و این صحنه بسیار عجیب بود.