راننده حسابی مخالفت کرد گفت حاج آقا تا هوا تاریک نشده باید برید و الا ماشین گیرتان نمیاد. گفتم حالا شما ما را ترمینال برسانید ببینم چیکار می کنم رسیدیم ترمینال من رفتم نمازخانه، نمازم را اول وقت خواندم همین که رفتم داخل ترمینال دیدم خلوت شده و ماشین برای قم نیست