قصه؛ باغبانی در بهشت کوچک

تربیت دینی کودکان

(07:58) 18 آبان 1404
زمان مورد نیاز برای مطالعه:2دقیقه

  باغبانی در بهشت کوچک 

هوا که تاریک می‌شد، نور مهتاب از پنجره به اتاق کوچک سارا می‌تابید. او دختر سه‌ساله‌ای بود با چشمانی کنجکاو که دنیا را از پشت پنجره ی زندگی تماشا می‌کرد. مادرش، هر شب پیش از خواب، کنار تختش می‌نشست و با نوازش موهایش، داستانی از مهربانی‌های خدا تعریف می‌کرد.

سارا هنوز معنای کلمه ی "خدا" را درک نمی‌کرد، اما وقتی مادرش دست هایش را به دعا بالا می برد، او چشمانش را می‌بست و با آرامش زیر لب کلماتی را زمزمه می کرد. پدرش، هر شب که از کار برمی‌گشت، قبل از هر کاری، سارا را در آغوش می‌گرفت و با او به تماشای ستاره‌ها می‌نشست. "سارا جان، نگاه کن، این ستاره‌ها رو چه کسی آفریده؟" سارا با انگشت کوچکش به سمت آسمان اشاره می‌کرد و با لهجهٔ کودکانه‌اش می‌گفت: "خدای مهربون!"

پدر و مادر سارا می‌دانستند که دخترشان مانند گلی پاک و معصوم است که خداوند در باغ زندگی آنان کاشته است. آنها مانند باغبانانی دلسوز، مراقب بودند تا هیچ گرد و غباری بر پاکی فطرتش ننشیند.

  یک روز، مادر سارا مجبور شد برای چند ساعت سارا را نزد مادربزرگش بگذارد. وقتی برگشت، سارا چسبیده به در بود و اشک می‌ریخت. مادر او را در آغوش کشید و بوسید. سارا با گریه گفت "مامان، دیگه تنهایی جایی نرو!".

مادر قول داد هر وقت جایی رفت حتی برای کارهای کوچک، سارا را همراه خود ببرد.

  یک عصر پاییزی، سارا با شنیدن صدای اذان از مسجد محله، از مادرش پرسید: "مامان، خدا کجاست؟" مادر لبخندی زد و دست سارا را گرفت و به باغچهی کوچک پشت خانه برد. "عزیزم، نگاه کن! این گل‌های زیبا رو چه کسی آفریده؟" سارا با شوق گلها را لمس کرد. "خدای مهربون!" مادر ادامه داد: "آفرین عزیزم! خداوند دوست داره که ما هم مثل این گلها زیبا و پاک باشیم."

آنها با هم به خانه برگشتند و مادردر حین پهن کردن سجاده نماز، به سارا گفت: "بیا با هم با خدا حرف بزنیم." سارا کنار مادر نشست و سجادهی کوچک خودش را پهن کرد. او نماز بلد نبود، اما وقتی مادرش با خدا صحبت می‌کرد، او هم دستان کوچکش را به سوی آسمان بلند می‌کرد و در سکوت، با خدای خودش حرف می‌زد.

به همین راحتی می توانیم کودکان را با خود سر سجاده ی بندگی همراه کنیم.

 مرکز تخصصی نماز

دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزش مجازی
دانش پژوهان
قنوت نوجوان