سر اذان و اقامه, قیام و نیت در نماز

(12:58) 22 اردیبهشت 1401
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه
اسرار اذان و اقامه
 
اذان، پيش اهل معرفت، اعلام قواى مُلك و ملكوت در انسان كبير و صغير است براى مهيا شدن از براى حضور درگاه حقّ تعالى. و اقامه، حاضر نمودن آنها و بپاداشتن آنان است در محضر قدس كبريا- جل و علا. پس، با تكبيرات اوليه، اعلان عجز موجودات را از قيام به ثناى حقّ دهد و اعلام قصور آنها را از لياقت حضور نمايد و آنها را مستعد كند كه به تذلّل و خضوع و خشيت و خوف و خشوع خود تنبه پيدا كنند، شايد مورد توجه شوند. و به نفى الوهيت ذاتيه و نفى الوهيت فعليه از غير و قصر آن در ذات مقدسْ نفى استحقاق محامد و اثنيه را از غير، و قصر در حقّ كند. و به شهادت به رسالت نبىّ ختمى در غيب و شهادت، توسل جويد به مقام مقدسِ شفيع مطلق كه به مصاحبت آن ذات مقدّس، كه مقام ولايت مطلقه است، اين سلوك الهى را به آخر رساند و به معراج وصول مرتقى شود.
 
و شيخِ عارف كامل ما- روحى فداه- مى‏فرمود: شهادت به ولايت ولى اللَّه مضمَّن در شهادت به رسالت مى‏باشد، زيرا كه ولايت باطن رسالت است. پس، مقام مقدس ولوى نيز مصاحب اين سلوك است. و فى الحديث: بِعَلىٍّ قامَتِ الصَّلاة(1). و فى الحديث: انَا صَلاةُ المُؤمِنينَ وَ صِيامُهُم‏(2).
 
پس، سالك إلى اللَّه چون قصر ثنا و مَحْمَدت را به حقّ تعالى اعلان كرد و اختيار رفيق و مصاحب كرد- كما قيل: الرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريق (3)- اعلان مهيا شدن براى نماز را مى‏دهد بقوله: حَىَّ عَلَى الصَّلاة؛ و آن را به قواى مُلكيّه و ملكوتيه مى‏خواند. پس از آن، سرّ صلاة را اجمالًا اعلان مى‏كند بقوله: حَىَّ عَلَى الْفَلاح و حَىَّ عَلى‏ خَيْر الْعَمَل؛ و انسان و جنود مُلكى و ملكوتىِ آن را آگاه مى‏كند به فطرت آزاديخواهى و كمال طلبى، كه هر دو از فطرتهاى الهيّه است كه جميع بشر بر آن مفطورند. و پس از بيدار نمودن فطرت و مهيا كردن قوا، تكبير و تهليل را تكرير كند تا اعتراف به عجز و قصور در قلوب متمكّن شود و سرّ اوّليت و آخريت هويدا آيد.
 
و در اقامه، تصفيه صفوف و تجييش جيوش مُلكيه و ملكوتيه نمايد و به تكرار فصول آن، حقايق سابقه را توثيق كند و استشفاع و توسل را محكم نمايد و فطرت را باز متنبه نمايد. و وقتى بنده بدين جا رسيد اعلان حضور دهد فَقَدْ قامَتِ الصَّلاة.
 
پس، سالك إلى اللَّه و مجاهد في اللَّه قلب را كه از خيار جنود الهيّه است در اين مملكت، امام قرار دهد و ساير قواى منتشره در جهات مختلفه را مجتمع كند و مأموم قرار دهد و جنود متفرقه در اقاليم ظاهره و باطنه را، كه به دست قلب مفتوح شده، جمع‏آورى نمايد؛ و ملائكه قاطنين ملكوت نيز بر گرد او مجتمع شوند و بدو اقتدا كنند.
 
و چون سالكْ خود را مقتداى جنود الهيّه از ملائكه و قواى ملكوتيه خود ديد و خود را پيشقدم در اين سلوك الهى و حضور در محضر ربوبى ديد، بايد از صلاة خود محافظه و مراقبه نمايد و از آن غفلت و سهو نكند كه وِزر نماز مأمومين به عهده او نماند: فَاْلمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَماعَة (4). و اگر بر اين جماعت محافظه كند، به عدد هر يك از مأمومين فضل صلاة او افزون شود؛ و شايد به توفيق الهى بعضى از اسرارِ ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعين، كه به صيغه جمع مذكور است، بر او منكشف شود. و اگر مراقبت و محافظت نكند در اين اقوال و افعال صلاتى، دروغگو شود و در زمره منافقين درآيد؛ و علاوه بر آنكه تضييع صلاة خود كرده، تضييع صلاة ملائكة اللَّه را نموده، چه كه امام ضامن قرائت مأموم است، بلكه حامل وِزر ساير اجزاء و شرايط آن نيز هست.
 
و طريق اسلم و نزديكتر به نجات آن است كه مصلّى خود را در جميع اقوال و افعال تسليم روحانيت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله يا مقام ولايت م‏آبى، يا امام عصر سلام اللَّه عليهما نمايد و به لسان آنها ثناجويى از حقّ كند، و در افعال نيز به افعال آنها متمسك شود؛ و خود كه امام ملائكه و جنود الهيّه است مأموم مقام رسالت و ولايت شود؛ و طى اين سلوك روحانى و عروج به معراج الهى را چنانچه به هدايت آن بزرگواران مى‏كند، به تبعيت محض و تسليم صِرف از آنها كند، كه على عليه السلام صراط مستقيم‏(5) و نماز مؤمنين است و خضرِ طريق سلوك است: (طى اين مرحله بى‏رهبرى خضر مكن).(6)
 
وصل:
 
عَنِ الْعِلل بِاسْنادِه عَنْ ابي عَبْدِ اللَّه (ع) فى حَديثٍ طَويلٍ يَصِفُ صَلاةَ الْمِعْراجِ قالَ: انْزَلَ اللَّه الْعَزيزُ الْجَبّارُ عَلَيْهِ مَحْمِلًا مِنْ نُورٍ فيهِ ارْبَعُونَ نَوْعاً مِنْ انْواعِ النُّورِ كانَتْ مُحْدَقَةً حَوْلَ الْعَرْشِ عَرْشُهُ تَبارَكَ وَ تَعالى‏ تَغْشى‏ ابْصارَ النّاظِرينَ. امّا واحِدٌ مِنْها فَاصْفَرُ فَمِنْ اجْلِ ذلِكَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ، وَ واحِدٌ مِنْها احْمَرُ فَمِنْ اجْلِ ذلِكَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَةُ. الى‏ انْ قالَ: فَجَلَسَ فيهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ الى السَّماءِ الدُّنْيا فَنَفَرَتِ الْمَلائِكَةُ الى‏ اطْرافِ السَّماءِ ثُمَ خَرَّتْ سُجَّداً فقالَتْ: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ المَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ، ما اشْبَهَ هذا النُّورُ بِنُورِ رَبِّنا؛ فَقالَ جِبْرَئيلُ: اللَّه اكْبَرُ، اللَّه اكْبَرُ. فَسَكَتَ المَلائِكةُ وَ فُتِحَتِ السَّماءُ وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلائِكَةُ؛ ثُمَّ جاءَتْ وَ سَلَّمَتْ عَلَى النَّبِىِ- صلَّى اللَّه عَلَيْهِ و آله- افْواجاً، ثُمَّ قالَتْ: يا مُحَمَّدُ كَيْفَ اخُوك؟ قالَ: بِخَيْرٍ. قالَتْ: فَانْ ادْرَكْتَهُ فَأقْرِئهُ مِنَّا السَّلامَ. فَقالَ النَّبىُّ، صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَ تَعْرِفُونَهُ؟ فَقالُوا: كَيْفَ لَمْ نَعْرِفْهُ وَ قَدْ اخَذَ اللَّه عَزّ وَ جَلَّ ميثاقَكَ و ميثاقَهُ مِنّا ...
 
الحديث.(7)
 
پس، فرمود كه عروج به آسمان دوم فرمود و ملائكه چون او را ديدند به اطراف آسمان فرار كردند و به سجده افتادند گفتند: اين نور چقدر شبيه است به نور پروردگار ما! پس جبرئيل گفت: اشْهَدُ انْ لا الهَ الّا اللَّه- دو مرتبه.
 
پس، آنها مجتمع شدند و شبيه آن مكالمات را با جناب رسول اكرم كردند؛ پس چهل قسم نور اضافه شد؛ چنانچه در آسمان اول نيز اضافه شد. و عروج به آسمان سوم فرمود، به همين ترتيب ملائكه فرار كردند و سجده كردند و تسبيح گفتند و جبرئيل (ع) شهادت به رسالت داد؛ مجتمع شدند و همان كلمات را عرض كردند. تا عروج به آسمان چهارم فرمود، ملائكه چيزى نگفتند؛ پس ابواب آسمان گشوده شد و ملائكه مجتمع شدند، جبرئيل (ع) بقيه اقامه را گفت ... الى آخر الحديث الشريف.(8)
 
و در اين حديث شريف اسرار و حقايقى است كه دست آمال ما از وصول به آنها كوتاه است و آنچه به فهم قاصر از آن ادراك مى‏كنم اگر مذكور دارم حديث طولانى شود و از وضع اين اوراق خارج شود. و مقصود از ذكر بعضِ از آن، استشهاد براى اين بود كه به ذكر اقامه ملائكة اللَّه مجتمع شوند.
 
وَ فى صَحيحَةِ مُحمّد بْنِ مُسْلِم، قالَ: قالَ لي ابُو عَبْد اللَّه: اذا انْتَ اذَّنْتَ وَ اقَمْتَ، صَلّى‏ خَلْفَكَ صَفّانِ مِنَ الْمَلائِكَةِ؛ وَ انْ اقَمْتَ اقامَةً بِغَيْرِ اذانٍ صَلّى‏ خَلْفَكَ صَفٌ واحِد.(9)
 
و در بعض روايات تحديد فرموده صَفّيْن را به اينكه اقلّش بين مشرق و مغرب است و اكثرش بين آسمان و زمين است‏(10). و اين اختلاف به اختلاف مقامات و مراتب مصلّين و صلاة آنهاست.
 
اسرار قيام
 
و آن پيش خاصّه، اقامه صُلب است در پيشگاه مقدس حقّ و تشمير ذيل است براى اطاعت امر؛ و خروج از تدثار و قيام بر انذار است: يا أيّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَانْذِرْ وَ رَبَّك فَكَبِّرْ وَ ثِيابِكَ فَطَهِّر(11) و استقامت در اخلاق و عدل در ملكات است و عدم ميل به طرف افراط و تفريط؛ چنانچه در حديثِ رِزام، مولى خالد بن عبد اللَّه، كه در سابق گذشت، جناب صادق عليه السلام درباره حقيقت صلاة فرمود: وَ هُوَ واقِفٌ بَيْنَ الْيَأسِ وَ الطَّمَعِ وَ الصَّبْرِ وَ الْجَزَعِ كَاَّنَ الْوَعْدَ لَهُ صُنِعَ وَ الْوَعيدَ بِهِ وَقَعَ. و وقوف بين يدى اللَّه به طورى كه خوف به رجا و رجا به خوف غالب نشود و صبر به مقام تجلد نرسد، كه در مذهب احبه از اشدّ منكرات است:
 
وَ يَحْسُنُ اظْهارُ التَّجَلُّدِ لِلْعِدى‏ وَ يَقْبَحُ الَّا الْعَجْزُ عِنْدَ الأَحِبَّةِ (12)
و جزع به حدّ افراط منافى با رضا نباشد و اطمينان به طورى باشد كه يوم جزا و وعد و وعيد را قائم بيند، از اعلا مراتب ايمان است. و در نزد اهل سلوك، استقامت به مقام انسانيت و خروج از تفريط تهوّد و افراط تنصّر است: ما كانَ إبْراهيمُ يَهُوديًّا وَ لا نَصْرانيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً(13). و در حديث است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خطى مستقيم كشيدند و خطوطى در اطراف آن كشيدند و فرمودند: اين خط مستقيم طريقه من است‏(14). و گويند فرمود: شَيَّبَتْني سُورَةُ هُودٍ لِمَكانِ هذِهِ الآْيَة(15). اشارَهُ الى‏ قَوْلِهِ تَعالى: فَاسْتَقِمْ كَما امِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك‏(16). و شيخ عارف كامل، شاه‏آبادى-روحى فداه- مى‏فرمود: اين فرمايش براى آن است كه استقامت امت را هم از آن بزرگوار خواسته‏ اند؛ و لهذا اين آيه شريفه در سوره شورا هم هست و اين فرمايش را راجع به آن نفرمودند زيرا كه آن ذيل را ندارد. بالجمله، استقامت و عدم خروج از وسطيت در همه مقامات از اشدّ امور است بر سالك؛ كه بايد در حال قيام بين يدى اللَّه از عدم قيام به امر، چنانچه شايد و بايد، شرمگين شود و سر خجلت و انفعال به زير افكند و چشم را به مورد سجده، كه خاك مذلت است، بدوزد و متذكر مقام تذلّل و قصور و تقصير خويش شود و خود را در محضر مقدس ملك الملوكى كه جميع ذرات كائنات در تحت حيطه سلطنت و قهر و قدرت او هستند ببيند و متذكر مقام قيوميت ذات مقدس و قيام دار تحقق به او شود؛ و در قلب، اين حيطه قيوميه را و اين تدلى و فناى عالم را مستقر كند؛ شايد كم كم به سرّ قيام رسد و توحيد فعلى را، كه اهل معرفت، سرّ آن دانند، دريابد؛ پس، مقام ظهور به تجلى فعلى بر قلب او منكشف شود و سرِّ لا جَبْرَ وَ لا تَفْويضَ بَلْ امْرٌ بَيْنَ الأَمْرَيْن‏(17) بر او ظاهر گردد؛ پس، لايق ورود در محضر شود و بعضِ از اسرار تكبيرات افتتاحيه و قرائت و رفع يد در تكبيرات بر او مكشوف شود.
 
اسرار نيّت
 
و آن پيش عامّه، عزم بر اطاعت است طمعاً يا خوفاً: يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً(18).
 
و در نزد اهل معرفت، عزم بر اطاعت است هيبتاً و تعظيماً: فَاعْبُدْ رَبَّكَ كَانَّكَ تَراهُ، وَ انْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَانَّهُ يَراك‏(19).
 
و در نزد اهل جذبه و محبت، عزم بر اطاعت است شوقاً و حُبّاً: قالَ رَسُولُ اللَّه، صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ و آلِهِ: افْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ احَبَّها بِقَلْبِه ... الحديث‏(20). وَ قالَ الصَّادِقُ، عَلَيْهِ السَّلام: وَ لكِنّي اعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ تِلْكَ عِبادَةُ الْكِرام‏(21) - وَ فى روايَةٍ: وَ هِىَ عِبادَةُ الْاحْرار.
 
و در نزد اوليا عليهم السلام عزم بر اطاعت است تبعاً و غيراً، بعد از مشاهده جمال محبوب استقلالًا و ذاتاً، و فناى در جناب ربوبيت ذاتاً و صفةً و فعلًا. و اينكه جناب صادق فرمود: من عبادت حقّ مى‏كنم حباً له شايد مقامات معمولى آن سرور باشد، چنانچه شيخ عارف كامل ما- دام ظله- مى‏فرمود. و اين نحو عبادت از خواص آنهاست و در بعضِ حالات، چنانچه از رسول اكرم حديث است كه فرمود: لي مَعَ اللَّه حالَةٌ لا يَسَعُها مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِىٌّ مُرْسَل‏(22)ٌ. وَ نُقِلَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلام أَنَّهُ كانَ ذاتَ يَوْمٍ فى الصَّلاةِ فَخَرَّ مَغْشِيّاً عَلَيه فَسُئِلَ عَنْ ذلِكَ. قالَ: ما زِلْتُ اكَرِّرُها حَتّى‏ سَمِعْتُ مِنْ قائِلِها(23). قالَ الشّيخُ الْكَبيرُ شَهابُ الدّين: كانَ لِسانُ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلامُ في ذلِكَ الْوَقْتِ كَشَجَرِ مُوسى‏- عَلَيْهِ السَّلامُ- عِنْدَ نِدائِه مِنْها بِانّي أنَا اللَّه (24). و چنين نمايد كه صلاة معراج نيز چنين بوده، چنانچه از روايت عِلَل ظاهر مى‏شود. و ببايد دانست كه نيت از اهمّ وظايفِ قلبيه است كه صورت كماليه عبادات به آن است؛ و نسبت آن به صورت اعمال، نسبت باطن به ظاهر و روح به بدن و قلب به قالب است.
 
و از اهمّ وظايف و اشدّ شرايط آن بر عامه، تخليص آن است. و كمتر نيتى اخلاص حقيقى تواند داشت؛ بلكه خلوص مطلقْ از اعلا مدارج اولياى كُمَّل است، زيرا كه اخلاص عبارت از تصفيه عمل از مطلقِ شوبِ غير حقّ است.
 
و آن در عبادت عامه، تصفيه از شرك جلى و خفى است، از قبيل ريا و عجب و افتخار: الا للَّه الدّينُ الْخالِص‏(25).
 
و در عبادت خواص، تصفيه آن است از شوب طمع و خوف كه در مسلك آنها شرك است.
 
و در عبادت اصحاب قلوب، عبارت است از تصفيه از شوب انانيّت و انّيّت، كه در مسلك اهل معرفت شرك اعظم و كفر اكبر است: مادر بتها بت نفس شماست(26).
 
و در عبادت كُمَّل، عبارت است از تصفيه آن از شوب رؤيت عبوديّت و عبادت، بلكه رؤيت كون؛ چنانچه امام عليه السلام فرمود: قلب سليم آن است كه ملاقات كند حقّ را و در آن احدى سواى حقّ نباشد.
 
پس، وقتى سالك إلى اللَّه قدم بر فرق حظوظ خود بلكه خود و عالم نهاد و خود را يكسره خالص كرد از رؤيت غير و غيريت و در قلب او جز حقّ جايگزين نشد و بيت اللَّه را از بتها به دست ولايت خالى كرد و از تصرف شيطان تهى نمود، دين او و عمل او و باطن و ظاهر او براى حقّ خالص شود. و حقّ تعالى چنين دينى را براى خود اختيار فرموده: وَ كُلُّ قَلْبٍ فيهِ شَكٌ اوُ شِرْكٌ فَهُوَ ساقِط(27).
 
 
پی نوشت ها:
1 - به (وجود مبارك) على نماز برپا شد. و فى الخبر فى معنى قد قامت الصلوه ان بعلى قامت الصلوه. اسرارالعبادات و حقيقه الصلوه، ص 23.
2 - من نماز مومنان و روزه ايشان هستم. و فى خطبته عليه السلام: انا صلوه المومنين وصيامهم منبع پيشين.
3 - چنانكه گفته شده: نخست همراه، آنگاه راه وسائل الشيعه، ج 8، ص 299، كتاب الحج ابواب آداب السفر، باب 30، حديث 1. به نقل از محاسن برقى، ص 357.
4 - مومن بتنهايى جماعت است وسائل الشيعه، ج 5، ص 379، كتاب الصلوه، ابواب صلوه الجماعه، باب 4، حديث 2 و 5.
5 - بحارالانوار، ج 35، ص 363 - 375، تاريخ اميرالمومنين، باب 16.
6 - در نسخ مطبوع:
 
قطع اين مرحله بى‏همرهى خضر مكن ظلماتست بترس از خطر گمراهى.
- حافظ
 
 
7 - از كتاب علل الشرائع نقل شده است به سندى كه آورده از امام صادق (عليه السلام) در حديثى بلند كه در آن نماز معراج را وصف مى‏فرمايد؛ روايت كرده كه فرمود: خداوند عزيز جبار بر پيامبر محملى از نور فرو فرستاد كه چهل نوع از نور در آن بود كه گرداگرد عرش خداوند تبارك و تعالى را احاطه كرده بودند آن سان كه ديدگان بينندگان را خيره مى‏ساختند. يكى از آن نورها نور زرد بود، و به اين جهت زردى زرد شد؛ و يكى از نورها سرخ بود، به اين سبب سرخى شد. تا اينكه فرمود: پس پيامبر (ص) در آن بنشست و سپس به آسمان دنيا عروج كرد؛ پس ملائكه به اطراف آسمان گريختند و سپس به سجده افتادند و گفتند: منزه و مقدس است پروردگار ما و پروردگار ملائكه و روح؛ اين نور چه قدر به نور پروردگار ما شبيه است! پس جبرئيل گفت: الله اكبر پس ملائكه ساكت شدند و آسمان گشوده شد و ملائكه متجمع گشته؛ سپس آمدند و گروه گروه بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كردند و سپس گفتند: اى محمد برادت چگونه است؟ فرمود: خوب است گفتند: چون او را ديدى از جانب ما سلامش را برسان. پس پيامبر صلى الله عليه و آله و فرمود: آيا او را مى‏شناسيد؟ گفتند: چگونه نشناسيمش در حالى كه خداوند عزوجل براى تو و او از ما پيمان گرفته است. حديث ادامه دارد. علل الشرايع، ص 312، باب علل الوضوء....
8 - منبع پيشين.
9 - محمد بن مسلم گفت: امام صادق (عليه السلام) به من فرمود: چون تو اذان و اقامه بگويى دو صف از ملائكه پشت سرت نماز مى‏گزارند؛ و اگر اقامه بگويى بدون اذان، يك صف از ملائكه پشت سرت به نماز مى‏ايستند، وسائل الشيعه، ج 4، ص 620، كتاب الصلوه، ابواب الاذان و الاقامه، باب 4، حديث 2. به نقل از التهذيب، ج 1، ص 148.
10 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 620، كتاب الصلوه، ابواب الاذان و الاقامه، باب 4، حديث 7. ثواب الاعمال، ص 54.
11 - اى جامه به خود پيچيده، برخيزد و بيم ده و پرودگارت را به بزرگى ياد كن و جامه‏هايت را پاكيزه ساز (مدثر / 1 - 4).
12 - اظهار صلابت و قدرت در مقابل دشمنان نيكوست - و در برابر دوستان جز اظهار عجز نكوهيده است
13 - ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه ميانه‏رو و مسلم بود. (آل عمران / 64).
14 - علم اليقين، ج 2، ص 967. (قريب المعنى).
15 - سوره هود مرا پير كرد. (به سبب وجود اين آيه) علم اليقين، ج 2، ص 91.
16 - آنچنانكه امر شده‏اى استقامت بورز، خود هر كس كه با تو به سوى خدا بازگشته است. (هود / 122).
17 - نه جبر است و نه تفويض، بكله امرى است بين اين دو امر. اصول كافى، ج 1، ص 224، كتاب التوحيد باب الجبروالقدر، حديث -عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 124.
18 - پروردگارشان را از روى ترس (از عذاب) و طمع (به بهشت) مى‏خوانند. (سجده / 16).
19- حضرت نبى اكرم صلّى اللّٰه عليه و اله به بعضى از يارانش فرمود، طورى خدا را عبادت كن كه گويا ترا مى‌بيند پس اگر تو او را نه بينى او ترا مى‌بيند. إرشاد القلوب / ترجمه رضایی ;  ج ۱  ص ۳۰۸ 
20 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد، آن را در آغوش كشد و به دل دوست بدارد. حديث ادامه دارد. اصول كافى، ج 3، ص 131، كتاب الايمان و الكفر، باب العباده، حديث 3.
 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد، آن را در آغوش كشد و به دل دوست بدارد. حديث ادامه دارد. اصول كافى، ج 3، ص 131، كتاب الايمان و الكفر، باب العباده حديث 3.
21 - امام صادق (عليه السلام) فرمود:... اما من او را به جهت دوست داشتن او عبادت مى‏كنم، و اين عبادت كريمان (و در روايتى: آزدگان) است. پس هر كسى خداى عزوجل را دوست بدارد، خداوند تعالى دوستش خواهد داشت؛ و هركس كه خدا دوستش بدارد از امان يافتگان باشد. باب 9. حديث 8. وسائل الشيعه، ج 1، ص 45، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه العبادات، باب 9، حديث 2.
22 - مرا با خدا حالتى است كه نه هيچ فرشته مقربى و نه پيامبر فرستاده شده‏اى گنجايش آن را ندارد. الاربعين، مجلسى، ص 177، شرح حديث 15. (با اين تفاوت كه در اين كتاب به جاى كلمه حاله، دقت آمده است).
23 - از امام صادق (عليه السلام) حكايت شده است كه روزى در نماز بود، بيفتاد و از هوش برفت. از او سبب پرسيدند. فرمود: پيوسته آن (آيه) را تكرار مى‏كردم تا آنكه را از گوينده‏اش شيندم. الاصطلاحات، ص 120 محجه‏البضاء، ج 1، ص 352.
24 - علل الشرائع، ص 312، باب 1، حديث 1.
25 - هان، كه دين خالص فقط از آن خداست. (زمر / 3).
26 - مثنوى دفتر اول، ص 22.
مادر بتها بت نفس شماست زانكه آن بت مارو اين بت اژدهاست
 
27 - اصول كافى ج 3، ص 26، كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 5. بحارالانوار، ج 67، ص 239، كتاب الايمان و الكفر، باب 54، حديث 7.
 
 
منبع: سر الصلاة (معراج السالكين و صلاة العارفين)، امام خمينى (رضوان اللَّه تعالى عليه)
دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان