نغمه ي داود برخيزد زگلبانگ نماز
يا که آواز بلال آيد زاقصاي حجاز؟
گنج مقصود است اين يا درج معني را گهر؟
آيه ي عشق است اين يا آفرينش را طراز؟
تا مؤذن خواند از گلدسته ها آواز عشق
يک گلستان غنچه ي توحيد شد در سينه، باز
جامه دل پاک کن، صافي شو از آلودگي
پس فضاي جان مصفا کن پي راز و نياز
تا رسي در کوي وصلش پاي جان در راه نه
دامن او تا بگيري دست همت کن دراز
در حريم خلوت دلدار تا يابي حضور
رو وضو با شبنم اخلاص و آب ديده ساز
در رکوع و در سجود و در قيام و در قعود
هر کجا پيدا بود لطف خداي کارساز
معصومه شجاعي