پرستش و انسان

اولين سؤال اين است : پرستش‏ چيست ؟ پرستش را تعريف كنيد ، جنس و فصلش را بگوييد ، تحليل بكنيد ، اجزاء و عناصر تشكيل دهنده آن را بگوييد اگر مقصود از پرستش ، اعمال‏ پرستشانه انسان باشد يعنی آن كارهايی كه انسان به عنوان پرستش انجام‏ می‏دهد

(13:48) 17 مرداد 1395
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه

پرستش چيست ؟

اولين سؤال اين است : پرستش‏ چيست ؟ پرستش را تعريف كنيد ، جنس و فصلش را بگوييد ، تحليل بكنيد ، اجزاء و عناصر تشكيل دهنده آن را بگوييد اگر مقصود از پرستش ، اعمال‏ پرستشانه انسان باشد يعنی آن كارهايی كه انسان به عنوان پرستش انجام‏ می‏دهد ، مثلا نماز می‏خواند ، روزه می‏گيرد ، حج می‏كند ، دعا می‏خواند ، صله‏ ارحام می‏كند برای خدا ، اگر مقصود اعمال عبادی انسان باشد ، توضيحش خيلی‏ روشن است : عبادت مثلا يك نوعش نماز است ، نماز هم يك سلسله سخنها و اعمال و نيتهاست : ركوع است ، سجود است ، قيام است ، ذكر و غيره است‏ ولی اگر پرستش ، يك حقيقتی باشد كه اين اعمال كه از طرف خدای متعال‏ برای ما معين شده در واقع شكل دادن و قالب ساختن برای آن حقيقت و آن‏ تجلی فطری است كه در ما وجود دارد ، و به عبارت ديگر شكل و قالب و اندامی است كه برای ما تعيين كرده و ساخته اند برای يك حقيقت كه در ما وجود دارد ، حقيقتی كه ما چه بفهميم و چه نفهميم ، چه توجه داشته باشيم و چه توجه نداشته باشيم در عمق فطرت ما وجود دارد ، آری اگر پرستش اين‏ باشد كه همين هم هست تعريفش يك تعريف ساده ای نيست همان طور كه قبلا عرض كرديم ، فيلسوفان از تعريف عدالت اظهار عجز می‏كنند ، از تعريف‏ زيبايی كه به قول آنها غريزه ای است از غرايز بشر اظهار عجز می‏كنند ، حتی از تعريف علم اظهار عجز می‏كنند شما اگر سراغ كتب فلاسفه برويد می‏بينيد صد جور علم را تعريف كرده اند يكی می‏گويد علم از مقوله كيف‏ است ، ديگری می‏گويد از مقوله اضافه است ، سومی می‏گويد اصلا داخل در هيچ مقوله ای نيست و . . .

تعريف كردن كار آسانی نيست ضرورتی هم ندارد ما وقتی بخواهيم وجود يك‏ حقيقتی را درك بكنيم ، توانستيم تعريف بكنيم تعريف می‏كنيم ، نتوانستيم‏ نه ولی همين طور كه در عين اينكه نمی‏توانيم زيبايی را تعريف بكنيم يك‏ چيزهايی در حول و حوش آن تشخيص می‏دهيم ، در پرستش هم اموری را تشخيص‏ می‏دهيم در پرستش ، توجه هست ، تقديس هست ( تقديس يعنی حقيقتی را منزه دانستن از هر گونه نقصی و شائبه نقصی ، كه وقتی می‏خواهيم آن حقيقت‏ را با تعبيرات ، شكل و قالب بدهيم ، با لفظ : سبحان الله يا : « سبحان‏ ربی العظيم و بحمده » يا : « سبحان ربی الاعلی و بحمده » ، و حتی بالفظ : الله اكبر آن را قالب و شكل می‏دهيم برتر و منزه از هر گونه نقصی و شائبه‏ هر نقصی و هر نيستی ) در عبادت حمد و ستايش به كمالات هست ( همان طور كه يك بلبل وقتی در مقابل گل قرار می‏گيرد حالت ستايشگری به خود می‏گيرد ، انسان ، آن حقيقت معبود را در عبادت ستايش می‏كند ) . در عبادت خارج‏ شدن از محدوده كوچك خودی ، خارج شدن از محدوده آمال و تمنيات كوچك ، محدود و موقت هست ، و به عبارت ديگر در عبادت انسان از دائره تمنيات‏ و آمال كوچك خارج می‏شود در عبادت التجاء هست ، انقطاع هست در عبادت‏ استعانت و نيرو گرفتن و كمك خواستن هست در عبادت واقعا انسان از محدوده خود خواهيها ، خود پرستيها ، آرزوها ، تمنيها و امور كوچك پرواز می‏كند و بيرون می‏رود معنی تقرب هم همين است وقتی می‏گوييم نماز می‏خوانيم‏ قربة الی الله ، اين لفظ يك تعارف نيست ، بلكه يعنی واقعا انسان در حال نماز از اين محدوده كوچك پرواز می‏كند به سوی حق پس ضرورتی ندارد كه ما خودمان را خسته بكنيم و بخواهيم عبادت را يعنی‏ آن تجلی خواست روحی بشر را تعريف بكنيم ، ولی همه اينها در عبادت وجود دارد بزرگترين ، شريفترين ، با شكوه ترين و با عظمت ترين حالت انسان آن‏ حالت پرستشانه ای است كه به خود می‏گيرد

 

آيا پرستش منحصر به پرستش آگاهانه انسان است ؟

مطلب ديگر : درباب زيبايی گفتيم آيا زيبايی - همچنانكه افراد كم اطلاع‏ فكر می‏كنند - امری است وابسته به غريزه جنسی حيوانات ، و فقط نسبت به‏ جنس مخالف احساس می‏شود ؟ يا توسعه دارد ، همه طبيعت را فرا می‏گيرد ، از طبيعت بالاتر ، معانی ذهنی را فرا می‏گيرد مثل آنچه كه در فصاحت و بلاغت و شعر و غيره مثال زديم ، و يا از اين هم بالاتر زيبايی معقول را فرا می‏گيرد ، زيباييهايی كه بالاتر از حد حس و حد خيال و غيره است گفتيم البته بالاتر است. می‏بينيد در دعا می‏خوانيم : « اللهم انی اسألك‏ من جمالك باجمله و كل جمالك جميل »[1] پروردگارا ما از تو مسئلت‏ می‏كنيم ، از زيبايی و جمالت متكلمين اسلامی درباب صفات خداوند اصطلاح‏ كرده اند صفات ثبوتيه و صفات سلبيه ولی ديگران مخصوصا عرفا اصطلاحشان‏ صفات جماليه و صفات جلاليه است به جای صفات ثبوتيه می‏گويند صفات‏ جماليه ، و به جای صفات سلبيه می‏گويند صفات جلاليه اين برای آن است كه‏ جمال و زيبايی ، حقيقتش آنجاست ، آنچه در اينجا هست جلوه ای است از آنچه در آنجا هست عين اين مطلب درباب پرستش هست آيا پرستش منحصر به انسان است و فقط انسان است كه خدا را پرستش می‏كند آن هم بعضی از انسانها ؟

گفتيم نه‏ ، اولا آن پرستش آگاهانه است كه بعضی انسانها پرستش می‏كنند و بعضی‏ نمی‏كنند نا آگاهانه ، همه پرستش می‏كنند ، بلكه پرستش حقيقتی است كه در همه موجودات عالم وجود دارد و موجودی در عالم نيست كه پرستنده حق نباشد اين ، سخن قرآن است كه ذره ای از ذرات عالم نيست كه پرستنده حق نباشد ، همچنانكه انسانی نيست ولو نا آگاه كه پرستنده حق نباشد تنها شما خدا را تسبيح نمی‏كنيد و حمد و ثنا نمی‏گوييد ، همه اشياء خدا را تسبيح می‏كنند و حمد و ثنا می‏گويند در اين زمينه آياتی داريم : « سبح لله ما فی‏ السموات و الارض و هو العزيز الحكيم »[2] « سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزيز الحكيم »[3] « يسبح له ما فی السموات و الارض و هو العزيز الحكيم »[4]  « يسبح لله ما فی السموات و ما فی‏ الارض له الملك و له الحمد »[5]  آيه ديگر : « و ان من شی الا يسبح‏ بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم »[6]  هيچ چيزی در عالم نيست ، ذره ای‏ در عالم نيست مگر اينكه مسبح و حامد پروردگار است شما انسانها تسبيح و عبادت و پرستش آنها را درك و فهم نمی‏كنيد ، والا هيچ موجودی در عالم‏ نيست كه پرستنده ذات حق نباشد .

البته قبول دارم كه سطح مطلب خيلی‏ بالاست ، ولی خواستم عرض بكنم كه منطق قرآن اين است پس پرستش در منطق قرآن منحصر نيست به پرستش آگاهانه. انسان كه شايد در بسياری از انسانها ناقص ترين‏ اقسام پرستشهاست كه مثلا بايستيم رو به قبله ، دو ركعت نماز بخوانيم در حالی كه روحمان در نماز اصلا وجود ندارد بلكه جای ديگر مشغول كار ديگر است يك خم و راست ظاهری می‏شويم فارابی فيلسوف معروف اسلامی كه در هزار و صد سال پيش می‏زيسته و اخيرا به مناسبت هزارمين سال ولادتش ايران‏ و غير ايران دارند از او بسيار تجليل می‏كنند ، جمله ای دارد ، می‏گويد : صلت السماء بدورانها والارض برججانها والمطر بهطلانه والماء بسيلانه‏ می‏گويد آسمان كه گردش می‏كند ، آن گردش ، نماز و عبادت و پرستش آسمان‏ است ، و زمين كه تكان می‏خورد همين جور ، باران كه ريزش می‏كند ، آن‏ ريزش ، پرستش اوست ، آب كه جريان پيدا می‏كند ، آن جريان ، پرستش و عبادت اوست

از اين مطلب هم صرف نظر می‏كنيم برای اينكه قبول دارم كه مطلبی است‏ در سطحی خيلی بالاتر. همين قدر خواستم عرض كرده باشم تا وقتی می‏گوييم هر كار اخلاقی خودش يك عمل پرستشانه است ، فكر ما فورا متوجه پرستشهای‏ آگاهانه ای كه ما خودمان به حسب تكليف انجام می‏دهيم نشود به هر حال اين‏ خودش يك حقيقتی است و اهل باطن ، اهل دل مدعی هستند كه اگر انسان در مراتب كمالات معنوی پيش برود و به قول آنها اگر گوش دلش باز بشود ، تسبيح و تحميد موجودات را درك می‏كند و می‏شنود

جمله ذرات عالم در نهان *** با تو می‏گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصير و با هشيم *** با شما نا محرمان ما خامشيم

چه شما سوی جمادی می‏رويد[7] *** محرم جان خدا دان كی شويد [8]

مسئله اينكه شعور از مختصات انسان و حيوان نيست ، در گياهها هم هست‏ ، و حتی منحصر به گياهها هم نيست ، در جمادات هم مرتبه ای از شعور وجود دارد ، جزء مسائلی است كه در علم امروز مطرح است و طرفدارانی دارد كه‏ معتقدند هر ذره ای از ذرات عالم ، در حد خودش از درجه ای از شعور بهره‏مند است

 

[1] . مفاتيح الجنان ، دعای سحر .

[2] . سوره حديد ، آيه 1 .

[3] . سوره حشر ، آيه 1.

[4] . سوره حشر ، آيه 24 .

[5] . سوره تغابن ، آيه 1 .

[6] . سوره اسراء ، آيه 44 .

[7] . يعنی شما انسانهاييد كه منكوس هستيد ، از اين طرفيد نه رو به آن‏ طرف .

[8] . مثنوی مولوی ، ج 3 ، ص 218 .

مولف: شهيد استاد مرتضی مطهری

ناشر: فلسفه اخلاق

دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان