نماز و امام حسین علیه السلام

(08:19) 30 اردیبهشت 1395
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه

باز دل کوس انالحق مي‏زند

پر بر تنهاي مطلق مي‏زند

 

بند بند هستيم آماده‏اند

گريه‏ها فيض حضورم داده‏اند

باز هم عزم خدا دارد دلم‏

سجده سجاده گويد مقبلم‏

 

باز دل طرح تکامل ريخته‏

در ره وصل سحر گل ريخته‏

 

آنکه روز و شب به خويشم خوانده است‏

لحظه‏ها چشم انتظارم مانده است‏

 

عرشيان در مقدمم دف مي‏زنند

قدسيان (لا حول) گو کف مي‏زنند

 

ياد خير از روح مادر مي‏کنم‏

شب نمازم ترک بستر مي‏کنم‏

 

محفلم تنها و تنها نيستم‏

گر چه خاموشم شکيبا نيستم‏

 

مرغم شب مفتون آهنگ من است‏

تا کليد عشق در چنگ من است‏

 

شبنم اشک از گل رخسار من‏

مي‏زند گلبانگ بر دلدار من‏

 

کاي دليل گريه‏هاي بي‏حدم‏

روي از من برمگردان، آمدم‏

 

با دلم آهسته نجوا مي‏کنم‏

جانماز کهنه را وا مي‏کنم‏

 

از نم مهر نمازم چون سپند

عطر خاک کربلا گردد بلند

 

شب که جسمم را زخواب انگيخته‏

شوق بيداري به جانم ريخته‏

 

ماهروئي جام آگاهي به دست‏

گويدم بي مي نمي‏يابد نشست‏

 

خم به جوش است و تو بي پيمانه‏اي‏

جرعه نوشي کن چو در ميخانه‏اي‏

 

با توکل عزم را شيرازه کن‏

با وضو باغ روان را تازه کن‏

 

قطره را سجاده دريا مي‏کند

سجده دردت را مداوا مي‏کند

 

چون به او رو مي‏کني بي‏نام باش‏

آگه از تکبيرالاحرام باش‏

 

آنکه جان بخشد نماز روشنش‏

دست خود را برمگير از دامنش‏

 

 

ناله در محراب ابرويش بزن‏

چنگ را در جعد گيسويش بزن‏

 

آنکه مهرش بر گناهت غالب است‏

شکر دستور نمازش واجب است‏

 

لب چو گويد (قل هو الله احد)

شش جهت گويند (الله و صمد)

 

اي خدا اي ياد تو دلجوترين‏

اي نمازت تکيه‏گاه آخرين‏

 

سجده کردم جان سرکش رام شد

(ربنا) گفتم دلم آرام شد

 

هر که ايمان توأش شد تکيه‏گاه‏

بي پناهي را نبيند اي الاه‏

 

با نمازت خود شناسم کرده‏اي‏

راوي شعر سپاسم کرده‏اي‏

 

خواستي با خويشتن يارم کني‏

با نماز از خواب بيدارم کني‏

 

اي خدا اي نقشبند لاله‏ها

اي سرودت ذکر صبح ژاله‏ها

 

با نمازت عشقبازي مي‏کنم‏

ره به کوي بي‏نيازي مي‏کنم‏

 

اي به معضل ياد تو مشکل‏گشا

اي اميد بي‏نصيبان اي خدا

 

دوست دارم هستيم ذاکر شود

چشم و دل در ذکر تو قادر شود

 

اي خدا گنگ سراپا باورم‏

دست خالي بر مگردان از درم‏

 

گر نيارستم بگويم کيستم‏

اينقدر گفتم که کافر نيستم‏

 

شرم طاعت مي‏کشم اي لايموت‏

پيش رو گر دست گيرم در قنوت‏

 

داد قد قامت مرا آزادگي‏

از سجود آموختم افتادگي‏

 

هر که گل را ديد خار و خس نچيد

کس شناس از درگه ناکس رميد

 

گفت آن عقلي که در تن پادشاست‏

جز خدا تعظيم ديگر کس خطاست‏

اي خوشا آنکس که عقلش يار بود

در رکوعش معرفت در کار بود

 

ديدمش آئينه‏اي روشن نهاد

کودکم چون روبرويت ايستاد

 

وه چه زيبا مي‏نمايد در نظر

نوجوان چون گشت جذب دادگر

 

شو به آئين نمازش راهبر

خوشترين ميراث اين است اي پدر

 

هر که مسجد داشت در کاشانه‏اش‏

رنگ عصمت مي‏پذيرد، خانه‏اش‏

 

آنکه خاک سنگرش محراب بود

شاهد اشکش شب و مهتاب بود

 

روح را سازد سپيد و تابناک‏

جبهه را در جبهه ماليدن به خاک‏

 

(ربنا) رمز به حق پيوستن است‏

بي‏نمازي سنگ بر پا بستن است‏

 

با نماز آن کن که شيدائي شوي‏

زهره‏اي يابي و زهرائي شوي‏

 

آفرين بر شاهکارت يا حسين (ع)

وان نماز نيزه ‏زارت يا حسين (ع)

 

تيغ را گلبوسه مي‏پنداشتي‏

اين شقايق را تو در خون کاشتي‏

 

اي دليل لحظه‏هاي معنوي‏

حال ما بشنو ز بيت مولوي‏

 

(اي دعا از تو اجابت هم ز تو

ايمني از تو مهابت هم ز تو)

 

اي که فردوس است اجر مقبلت‏

برگ سبز من چه سازد با دلت‏

 

از «پريش» اين عرض حال بندگي‏

نيست غير از خجلت و شرمندگي‏

 

تگ ها :
دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان