خدايا دستت را روي سرم بگذار

(16:00) 16 مرداد 1397
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه

عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مي خواند . در بعضي وقتها که فراقت بيشتري داشت آيه ( اياک نعبد و اياک نستعين ) را هفت بار با چشماني اشکبار تکرار مي کرد . 

به ياد دارم از سن هشت سالگي روزه اش را به طور کامل مي گرفت . او به قدري نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود که مسافرتها و مأموريتهايش را به گونه اي تنظيم مي کرد تا کوچکترين لطمه اي به روزه اش وارد نشود . او هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند و ما را نيز به نماز اول وقت تشويق مي کرد . 
فراموش نمي کنم ، آخرين بار که به خانه ما آمد ، سخنانش دلنشين تر از روزهاي قبل بود . از گفته هاي او در آن روز اين بود که : 
وقتي اذان صبح ميشود ، پس از اين که وضو گرفتي ، به طرف قبله بايست و بگو اي خدا ! اين دستت را روي سر من بگذار و تا فردا برندار . 
به شوخي دليل اين کار را از او پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت : 
اگر دست خدا روي سرمان باشد ، شيطان هرگز نمي تواند ما را فريب دهد . 
از آن روز تا به حال اين گفته عباس بي اختيار در گوش من تکرار مي شود .

نقل شده از خواهر شهید بابایی کتاب پرواز تا بی نهایت

دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان