حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد

من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت

(13:41) 21 شهریور 1395
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه
باور نمی کردم گذرها را ببندند

من را که می بینند درها را ببندند

خورشید بودم زیر نور ماه رفتم

جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم

در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم

این چند شب یک خواب راحت هم نکردم

من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت

این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت

امروز جان دادم اگر جانت سلامت

دندان من افتاد دندانت سلامت

حالا که می آیی کفن بردار حتما

ای یوسف من پیرهن بردار حتما

حالا که می آیی ستاره کم بیاور

با دخترانت گوشواره کم بیاور

حیرانم اما هیچکس حیران من نیست

باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست

اینجا برای خیزران لب را نیاری

آقا خدا ناکرده زینب را نیاری

اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟

پرده نشینان طاقت بازار دارند؟

من راضی ام انگشتر من را بگیرند

وقت کنیزی دختر من را بگیرند

اینجا برای نعل پا دارند آنقدر

کنج تنور خانه جا دارند آنقدر

مهر و وفا که نه جفا دارند، اما

اینجا کفن نه بوریا دارند اما

باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد

حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد

مولف: علی اکبر لطیفیان

دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان