به نمازِ اول وقت بسیار اهمیت میدادند و همه را به آن سفارش میکردند. تازه عمل کرده بودند و اوضاع جسمیشان تعریف نداشت. خسته بودند و میخواستند کمی استراحت کنند. فرمودند: «اگر خوابیدم، برای نماز اول وقت صدایم بزن!»
ـ چشم!
وقتِ نماز شده بود و صدای اذان پیچیده بود. با خودش فکر کرد صدایشان نزند بهتر است. عملِ جراحی تازه انجام شده بود و نیاز به استراحت داشتند.
چند دقیقهای از اذان گذشت که چشمشان را باز کردند.
ـ وقت نماز شده؟
ـ بله.
ـ پس چرا صدایم نزدید؟!
ـ ده دقیقه بیشتر نرفته... هنوز وقت نگذشته!
ـ مگر من به شما نگفتم برای نماز اول وقت بیدارم کنید؟!
حضرت امام، فرزندشان را صدا زدند: «احمد، بیا!» و فرمودند: «ناراحتم! از اولِ عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خواندهام؛ چرا الآن که پایم لبِ گور است، ده دقیقه تأخیر افتد؟!»