علل و تحصیل اسباب باطنی نماز

اما حضور قلب: سبب آن اهتمام به نماز است، زيرا هر كسى دل او تابع هم اواست و حاضر نيست مگر در امرى كه اهتمام به آن داشته باشد، خواهى نخواهى دل اومتوجه آن و ملتفت‏به آن است

(12:21) 12 خرداد 1394
زمان مورد نیاز برای مطالعه:0دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

نویسنده: عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

منبع: معراج السعادة

تهیه کننده: مرکز تخصصی نماز

 

بدان كه:

از براى آداب باطنيه مذكوره اسبابى چند است كه حصول آن بدون آن‏ ممكن نيست.

علل و اسباب آداب باطنيه نماز

اما حضور قلب: سبب آن اهتمام به نماز است، زيرا هر كسى دل او تابع هم اواست و حاضر نيست مگر در امرى كه اهتمام به آن داشته باشد، خواهى نخواهى دل اومتوجه آن و ملتفت‏به آن است.

 

پس چاره از براى حضور دل در نماز نيست مگر صرف تمام همت را بر نماز.و آن‏حاصل نمى ‏شود مگر به يقين كامل به اينكه: خانه آخرت بهتر از دنيا و پاينده‏ تر، و نمازوسيله وصول به آن است.و چون به اين ضم [ضميمه و پيوند] شود علم به خوارى دنياو حقارت آن، حضور قلب در نماز حاصل مى‏شود.و چون باعث‏ حضور قلب در هرامرى، اهتمام و اعتنا به شان آن است از اين جهت است كه: دل خود را ملاحظه مى‏كنى‏ كه چون در حضور يكى از پادشاهان دنيا بلكه يكى از بزرگان رفتى از كسانى كه نه‏قدرت بر نفع تو دارند و نه تسلط بر ضرر تو چگونه دل تو حاضر مى‏شود و به تمام ‏حواس، متوجه مى ‏گردى، پس هرگاه قلب تو در وقت مناجات با ملك الملوك، كه ‏ملك و ملكوت در يد قدرت اوست‏حاضر نباشد و به همه حواس متوجه نباشى گمان‏ نكنى كه به غير از ضعف ايمان، ديگر سببى داشته باشد! پس بايد سعى در تقويت‏ يقين وايمان خود كنى.

 

و اما فهم معانى آنچه مى‏گويد و متوجه معنى آن بودن: پس سبب آن بعد ازحضور قلب مداومت‏ بر فكر آن و ذهن را متوجه فهميدن معانى كلام كردن، و علاج‏آن، علاج حضور قلب است‏با سعى در رفع افكارى كه باعث مشغولى دل مى‏ شود وخاطر را پريشان مى‏سازد.

 

و اما تعظيم: پس آن حالتى است كه نتيجه دو معرفت است: يكى معرفت جلال وعظمت الهى، كه از اصول ايمان است.و ديگرى معرفت ذلت نفس خود و حقارت آن، و مسخر بودن آن در تحت قدرت پروردگار خود، و عجز آن از نفع و ضرر خود.و ازاين دو معرفت، مسكنت و خشوعى حاصل مى‏شود كه آن را «تعظيم‏» گويند.

 

و اما هيبت و خوف: پس آن حالتى است كه از براى نفس مى‏شود از شناختن‏ قدرت خدا و نفاذ امر و بى‏نيازى او، و اينكه: اگر اولين و آخرين را هلاك سازد ذره‏ اى‏ از مملكت او نقصان نمى‏ پذيرد.و تذكر آنچه بر انبيا و اوليا رسيد از انواع مصائب وبلايا با وجود قدرت خدا بر دفع آنها.و هر چه معرفت ‏به خدا و صفات جلال و جمال‏ او زياد مى‏ شود خشيت و هيبت‏ بيشتر مى‏ گردد.

 

و اما اميد و رجا: پس سبب آن معرفت لطف و كرم خدا و كثرت انعام و احسان‏اوست.و شناختن صدق وعده او در عطاها و اجر و ثوابى كه از براى نماز گزاران ‏مقرر فرموده.

 

و اما حيا: پس سبب آن قصور تقصير خود در عبادات، و دانستن عجز خويش ازاداى حق تعظيم الهى و معرفت عيوب نفس خود و آفتهاى آن و به خاطر آوردن‏ خباثت‏ باطن و ميل به حظوظ فانيه دنيا و علم به اينكه خدا بر همه بواطن امور وخطرات قلب عالم است.

 

و چون در آدمى اين معارف حاصل شد بالضرورة حالتى در او يافت مى‏شود كه: آن را «حيا» گويند.

 

و چون اسباب آداب باطنيه را دانستى بدان كه اين آداب، كه عبارت است از:حضور قلب و فهميدن معنى آنچه مى‏گويد و تعظيم و هيبت و اميد و حيا، حاصل‏ نمى‏ شود مگر به تحصيل اسباب اينها.

طريقه تحصيل اسباب و آداب باطنيه نماز:

 

اول: معرفت‏ خدا و شناختن جلال و عظمت او، و انتهاى همه چيزها به او، و دانستن‏اينكه: علم او به همه ذرات كائنات و اسرار بندگان محيط است.و يقين‏ داشتن به اين مراتب.

 

دوم: فراغ دل، و خالى بودن آن از جميع مشاغل دنيويه و وساوس باطله شيطانيه.وهيچ چيز دل را چنان از نماز غافل نمى‏ كند كه افكار فاسده و پريشانى خاطر و غفلت ‏جماعت مؤمنانى كه يقين به خدا و عظمت و جلال او دارند در حال نماز نيست مگر به ‏سبب تفرق خاطر و پريشانى فكر.

 

پس دواى كلى از براى حضور قلب، دفع اين وساوس و خواطر است.و دفع اينهانمى ‏شود مگر به دفع اسباب آنها.

مولف: عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

دیدگاه ها (0 کاربر)
ارسال دیدگاه
سامانه آموزشی
سامانه دانش پژوهان
سامانه مبلغان