معجزه نماز شب

معجزه نماز شب

فاصله  خانه تا محل کارم حدود بیست دقیقه بود که هر روز با سرویس به  آنجا میرفتم، آن روز بسیار فکرم مشغول بود، چون برای آپارتمانی که ثبت نام کرده بودیم مبلغی را از ما خواسته بودند که تا دوروز دیگر به حساب بریزیم ،واقعاً هیچ پولی نداشتم ،به خاطر جراحی همسرم و استعلاجی او به مدت پنج ماه و وام هایی که از قبل گرفته بودیم و به قولی تنها بانکی که دیگه وام نگرفتیم بانک خون بود و قرض هایی که از خا ...

فاصله  خانه تا محل کارم حدود بیست دقیقه بود که هر روز با سرویس به  آنجا میرفتم، آن روز بسیار فکرم مشغول بود، چون برای آپارتمانی که ثبت نام کرده بودیم مبلغی را از ما خواسته بودند که تا دوروز دیگر به حساب بریزیم ،واقعاً هیچ پولی نداشتم ،به خاطر جراحی همسرم و استعلاجی او به مدت پنج ماه و وام هایی که از قبل گرفته بودیم و به قولی تنها بانکی که دیگه وام نگرفتیم بانک خون بود و قرض هایی که از خانواده هایمان گرفته بودیم هیچ راهی برای تامین آن پانصد هزار تومان نداشتم . به همین منظور آن روز را تصمیم گرفتم از خانه تا محل کار را پیاده روی کنم و با خودم فکر کنم که چگونه آن پول را تهیه کنم آخه با توجه به شرایطی  که همسرم داشت نمی خواستم موضوع رابه اوبگویم چون می دانستم جز غصه خوردن راه دیگری ندارد در طول مسیر راههای گوناگونی به ذهنم خطور می کرد که بلافاصله فکر دیگری که نه من از این راه به این دلیل نمی توانم پول را تامین کنم در ذهنم نقش می بست و هر از گاهی اشک در چشمانم نقش می بست مستاصل شده بودم نزدیک محل کارم رسیدم هیچ راه حلی پیدا نکرده بودم ،از آنجاییکه کارم حساس بود سعی می کردم مشکلات خانه را به محل کار نبرم از قبل شنیده بودم که نماز شب معجزه می کند ،در دلم خدا را صدا کرده و گفتم خداجون من هیچ راهی نیافتم یه نماز شب نذر می کنم خودت یه راه پیش پایم باز کن ،آن روز بخش آرام بود و حدود سه همکار دیگه داشتم که با من در یک شیفت کاری بودند یکی از آنها هم مثل من از همین آپارتمان ها ثبت نام کرده بود به من گفت راستی فلانی درجریانی که دوباره باید یه مبلغی بپردازیم من هم گفتم بله انشاء الله پرداخت می کنیم و از کنار او رفتم تا بر بالین بیمارم حاضر شوم پس از حدود ده دقیقه وسط سالن بودم که یکی دیگه از همکارانم من را صدا کرد و گفت فلانی ، از طرف بیمارستان به من پانصد هزار تومان تعلق گرفته راستش را بخواهی من فعلاً تا چند ماهی به آن نیاز ندارم اگه شما می خواهی به شما قرض دهم هر موقع داشتی بهم پس بده در غیر این صورت بروم کارگزینی و بگویم من این پول را نمی خواهم ، دهنم باز مونده بود ،نمی دونستم چی بگم وای خدای من او از کجا می دانست که من به دقیقاً همین مبلغ پول نیاز مندم ،به او گفتم ممنون اگه واقعاًپول را نمی خواهی دستتون درد نکنه من قرض می گیرم ، شب آن روز در نیمه های شب برای نذری که گفته بودم از خواب بلند شدم ،نماز شب را خواندم و از خداوند خواستم که همینطور که به این زیبایی گره از کارم باز کرد برای همه ی مسلمانان گره گشایی کند.

خاطره طیبه عصاریان نیاسری از کاشان

منبع: ستاد اقامه نماز