شرط اصلیش برای گزینش دوست، نماز بود!

شرط اصلیش برای گزینش دوست، نماز بود!

قامت بیات در روستای قره آغاج در سال 1340 به دنیا آمد. او دومین فرزند یک خانواده پر جمعیت بود و دو خواهر و پنج برادر داشت . پدرش (یحی) در قره آغاج کشاورزی می کرد. وقتی قامت بیات یک ساله شد خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند و پدر به شغل گاریچی و پس از مدتی به رانندگی مشغول شد به این ترتیب وضع اقتصادی خانواده بهتر شد. مادر قامت -مهپاره بیات- نیز برای کمک به درآمد خانواده قالی بافی می کرد. قامت قبل از ...

قامت بیات در روستای قره آغاج در سال 1340 به دنیا آمد. او دومین فرزند یک خانواده پر جمعیت بود و دو خواهر و پنج برادر داشت . پدرش (یحی) در قره آغاج کشاورزی می کرد. وقتی قامت بیات یک ساله شد خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند و پدر به شغل گاریچی و پس از مدتی به رانندگی مشغول شد به این ترتیب وضع اقتصادی خانواده بهتر شد.
مادر قامت -مهپاره بیات- نیز برای کمک به درآمد خانواده قالی بافی می کرد. قامت قبل از ورود به دبستان مدتی به مکتب خانه نزد فردی به نام ملا عزت رفت و قرآن را فرا گرفت. تمام کوشش وی در مکتب خانه بر یادگیری سریع و بی وقفه قرآن بود علاوه بر کلام قران پیش از رسیدن به سن 7 سالگی در کلاسهای شبانه مدرسه ابتدایی شرکت می کرد پس از ورود به کلاسهای روزانه در کلاسهای شبانه هم با جدیت درس می خواند که پس از مدتی اولیای مدرسه از این مسئله اطلاع یافتند و از ثبت نام وی در کلاسهای شبانه خود داری کردند و او در کلاسهای روزانه در س خود را دنبال کرد.

قامت در دبستان خاقانی دوره ابتدایی را به پایان برد و در مدرسه راهنمایی انوری و سپس دبیرستان شریعتی (کنونی) تحصیل خود را ادامه داد او همواره دوستان کمی داشت وقتی مادر علت این امر را سوال می کرد که چرا فقط با چند نفر از بچه ها ی محل رفت و آمد می کند؟ می گوید:(( همین حد که اینها اهل نماز هستند برای من کافی است که با اینها دوست شوم.))


مادرش می گوید:

قامت با فرزندان دیگر من خیلی فرق داشت او پسری نظیف و مسئولیت پذیر بود زمانی که من منزل نبودم به خوبی از خواهران و برادران کوچکتر خود مراقبت می کرد و خانه را مرتب و تمییز می کرد و به خوبی از عهده کارها بر می آمد. علاوه بر این بسیار پر انرژی بود. وقتی پدرش به او و خواهر و برادرانش پول تو جیبی می داد تنها کسی که آن را پس انداز می کرد قامت بود او از همین پول تو جیبی روزانه یک دست کت و شلوار برای مدرسه اش به قیمت چهل تومان خرید.

با آغاز نهضت اسلامی قامت سیاسی شد قامت و دوستانش به شیشه های سینما سنگ می زدند و می گفتند چرا باید سینما باز ولی مسجد بسته باشد.

در درگیری با پلیس به طرف آنها آجر پرت می کردند و یا شیشه را پر از بنزین میکردند و اتش میزدند و از پشت بام ها به طرف گاردیها پرتاب میکردند او به مجالس سخنرانی در مسجد ملا می رفت و به طور مستمر به نوار های سخنرانی امام خمینی گوش میداد چون فعالیت قامت و برادرش در انقلاب زیاد بود پدرشان تصمیم گرفت آنها را به روستا ببرد با حیله های مختلف آنها را سوار ماشین کرد ولی قامت،یوسف و کریم در اواسط راه از ماشین پیاده شدند و به شهر بازگشتند وقتی مادرشان علت مراجعت آنها را پرسید قامت گفت همه در شهر میخواهند انقلاب کنند ما به روستا فرار کنیم؟ قامت بیات در خرداد 1358 دیپلم گرفت و پس از آن وارد سپاه پاسداران شد او اغلب اوقات خود را در سپاه می گذرانید و بقیه وقت خود را مطالعه می کرد مادرش میگوید اغلب تا نیمه شب می ماند و کتاب می خواند علی رغم اصرار خانواده مبنی بر ازدواج هرگز به این امر تن نداد. او می گفت:(در صورتی که ازدواج کنم نمی توانم به جبهه بروم . این امر ،مرا از پرواز به در گاه حق محروم می کند.))

نیمه دوم سال 1358 که دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا هجوم برده و تعدادی از آمریکائیان را به گروگان گرفتند به دلایل امنیتی آنها را در تهران نگه داشتند بلکه به صورت پراکنده به شهر های مختلف فرستادند تعدادی از آنان را نیز به زنجان بردند مسئول گروه حافظ گروگانها (مرکب از عده ای از دانشجویان و افسران و سپاه) قامت بیات بود مهدی علی قنبری که آن زمان عضو دانشجویان بود می گوید:

برای حفاظت گروگانها بهترین افراد سپاه از جمله اصغر محمدیان (شهید) مهدی پیر محمدی (شهید) حسنلو (جانباز) و قامت بیات انتخاب شده بودند جاذبه معنوی اینان به حدی بود که بعد از یک سال و اندی که گروگانها به زنجان منتقل شدند من و عده ای دیگر از دانشجویان به عضویت سپاه در آمدیم.

بیات در غائله کردستان در مبارزه با ضد انقلابیون تجزیه طلب نیز شرکت داشت و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در 31 شهریور 1359 و فرمان امام خمینی مبنی بر عزیمت به جبهه ها بدون آنکه منتزر اعزام بسیج و یا ستادی بشود به جبهه رفت.