نمازش همیشه سر وقت بود و روی نماز اول وقت خیلی حساس بود

نمازش همیشه سر وقت بود و روی نماز اول وقت خیلی حساس بود

اولین شهید مدافع حرم استان بوشهر شهید احمدی جوان     شهید در برگزاری اردوهای جهادی نیز فعال بود و اگر بخواهیم به عنوان نمونه موردی را ذکر کنیم یک مورد این بود که در روستای همجوار بسیجیان را جمع کرد و برای یکی از افراد بی بضاعت آن روستا خانه مسکونی ساخت. و خود پیش قدم بود و بسیجیان حضور فعال داشتند. شهید سال خمسی داشت و اهل پرداخت خمس بود همین روزهای قبل از اعزام به سوریه هم خمس ...

اولین شهید مدافع حرم استان بوشهر شهید احمدی جوان

 

 

شهید در برگزاری اردوهای جهادی نیز فعال بود و اگر بخواهیم به عنوان نمونه موردی را ذکر کنیم یک مورد این بود که در روستای همجوار بسیجیان را جمع کرد و برای یکی از افراد بی بضاعت آن روستا خانه مسکونی ساخت. و خود پیش قدم بود و بسیجیان حضور فعال داشتند. شهید سال خمسی داشت و اهل پرداخت خمس بود همین روزهای قبل از اعزام به سوریه هم خمس خود را پرداخت کرده بود .

 

اعزام به سوریه

پدر شهید: شهید وسایلش را جمع کرد به مادرش گفته بود که می خواهد برود ماموریت تهران. و این در حالی بود که من در جریان بودم. کنار خیابان هر چه ایستاد ماشین گیرش نیامد که به محل کار و اعزامش در تیپ پیاده برود مجبور شدم خودم با کامیون او را دتا محل خدمت برسانم.حرفی از رفتن سوریه نمی زد فقط گفته بود که ثبت نام کرده ام.

به هر حال ما یکی از پسرانم را در سن 18 سالگی قبل از محمد در حادثه رانندگی از دست داده بودیم حفظ و سلامتی محمد برایمان مهم بود ولی هیچ وقت برایش مانع تراشی نکردیم و خودش هم می خواست که برایمان به مرور زمان مشخص شود که به سوریه رفته است. برای همین لحظه اعزام چیزی نگفت . با مادرش شوخی می کرد و می گفت:" تو خواهر شهید هستی مادر شهید هم می شوی ."

 

پدر شهید: محمد در یادداشتی نوشته بود که اموالم را صرف کارهای قرانی کنید و ما نیز منزلش را بعد از شهادتش تبدیل به حسینیه کردیم و قسمت دیگر حیات منزلش را یک دار القرآن احداث نمودیم تا به وصیتش عمل کرده باشیم.

 

 

شهید از زبان مادرش

از روزی که خودش را شناخت دنبال معنویات بود همه وقتش را در بسیج می گذراند و اگر بگویم بسیجی واقعی بود بیراه نگفته ام.

هنوز محمد را نداشتم که یک شب خواب برادر شهیدم را دیدم که یک سیب قرمز به من داد بعدها تعبیرش را سوال کردم که گفتند فرزندی شبیه دایی اش به دنیا می آوری . حقیقتا بعد از تولد محمد متوجه شدم این پسر تمام خصایص دایی اش را دارد.

 

اهل بگو و مگو و دعوا نبود و سعی می کرد  با همه مدارا کند  از غیبت و تهمت به شدت بدش می آمد .مسجدی بود و سعی می کرد جوانهای روستا را علاقه مند به بسیج و مسجد بار بیاورد.

سن کمی داشت حدود 10 سال  می خواست روزه بگیرد من مخالفت می کردم  ولی با همین جثه کوچکش  دل دریایی داشت  و روزه گرفتن را از همین سن 10 سالگی شروع کرد.

نمازش همیشه سر وقت بود و روی نماز اول وقت خیلی حساس بود

از نوجوانی  با بسیج ارتباط داشت و بعد ها خودش به بلوغ فکری که رسید به عنوان مربی اخلاق و احکام  در کنار بسیجیان حضور فعال داشت.

تعریف می کنند همیشه ذکر کلامش به بچه ها این بود  که غیبت نکنید  و هم دیگر را دوست داشته باشید و مراقب چشمانتان باشید.

محمد در روستا  فضایی ایجاد کرده بود  که همه خانواده ها از حضور فرزندانشان در کنار محمد راضی بودند . می گفتند بچه های ما از زمان همنشینی با محمد اخلاق و رفتارشان به کلی تغییر کرده و خیلی معنوی شده اند و به اصطلاح به راه آمده اند.

در ماموریتهای بسیج به ویژه امر به معروف و نهی از منکر حضور فعال داشت  و شبها تا دیر موقع در بسیج حضور فعال داشت.

سربازی اش که تمام شد با وجود اینکه می توانست ادامه تحصیل دهد چون به حضور در سپاه علاقه مند بود خدمت در نهاد مقدس سپاه را انتخاب کرد و به این عرصه وارد شد.

حضورش در محل کار همیشه مبتنی بر نظم بود و این را نه من بلکه همکارانش می گویند، همیشه زود تر از همه می رفت و دیر تر از همه محل کار را ترک می کرد.

مطالعه در برنامه روزانه محمد جایگاه ویژه ای داشت و به کتب قرآنی علاقه مند بود و همیشه دوست داشت یک دارلقرآن را در روستا تاسیس کند.

 

محمد عاشق شهدا بود و خیلی از آثار و تصاویر شهدا را جمع کرده بود و بعدها با بررسی لپ تاپش متوجه این موضوع شدیم.

 

 

محمد از زبان خواهرش:

 محمد در خانه خیلی آرام بود و نماز اول وقت خیلی برایش مهم بود واگر می خواست عبادتی کند پنهانی انجام می داد . با ریا کاری غریبه بود و کارش را برای رضای خدا انجام می داد.

موبالش را روی ساعت وقت اذان تنظیم کرده بود و همیشه قبل از اذان بیدار می شد موبایلش تا مدتها بعد از شهادتش ما را برای نماز بلند می کرد.