نماز شب درازکش به پهلو

نماز شب درازکش به پهلو

دهم شهریور 65 در کربلای 2 اسیرم کردند.فردا عروسی ام پا به جبهه گذاشتم و خانواده ام را به خدا سپردم.پس از دستگیری ما را به نزدیکترین پایگاه هوانیروز در اطرارف حاج عمران بردند و در آنجا درون یک زیرزمین تاریک به مساحت حدود بیست متر زندانی­مان کردند.فضای تنگ و تاریک زندان,هوایی سنگین و بویی نامطبوع داشت.در بالای دیوار زیرزمین,پنجره­ای کوچک تعبیه شده بود و در کنار آن دستگاه تهویه­ای قرار دا ...

دهم شهریور 65 در کربلای 2 اسیرم کردند.فردا عروسی ام پا به جبهه گذاشتم و خانواده ام را به خدا سپردم.پس از دستگیری ما را به نزدیکترین پایگاه هوانیروز در اطرارف حاج عمران بردند و در آنجا درون یک زیرزمین تاریک به مساحت حدود بیست متر زندانی­مان کردند.فضای تنگ و تاریک زندان,هوایی سنگین و بویی نامطبوع داشت.در بالای دیوار زیرزمین,پنجره­ای کوچک تعبیه شده بود و در کنار آن دستگاه تهویه­ای قرار داشت که در مدت چهار ماهی که آنجا بودیم یک بار هم روشن نشد.تعدادمان بیش از هفتاد نفر بود که در آن زیرزمین زندگی می­کردیم.در میان ما یک مجاهد عراقی نیز دیده میشد.ما ناچار بودیم که در گوشه ای از همان زندان زیرزمینی,تیمم کنیم و نماز بخوانیم.نه آبی در کار بود و نه دستشویی.اما مگر میشد از نماز و ذکر آرامبخش خدا غافل شد؟

همگی بچه ها در برگزاری نماز و سایر واجبات دینی مصرانه اهتمام می ورزیدند.چرا که ما آرامش خاطر و صفای باطن خود را از برکت نماز جماعت به دست می آوردیم.

از آنجا ما را به زندان وزارت دفاع,سپس به دژبان مرکزی انتقال دادند.پس از ده روز به اردوگاه شماره ی 9 داخل شدیم.آنجا همه ی لباس هایمان را از ما گرفتند.تنها با یک شورت بر روی زمین داغ نشستیم.

وقتی افسر بعثی آمد به سربازانش دستور داد که همه ی ما را مورد هجوم خود قرار دهند.آنجا قیامتی بر پا شد.در میان گرد و غبار,فریاد شیون و صدای ضربه های کابل بلند بود.بدن ها با خاک و خون آغشته شده بود.وقتی که خسته شدند ما را داخل آسایشگاه کردند.آنجا ما خواندن نماز را به صورت انفرادی شروع کردیم.در یک زمان تنها یک نفر می توانست پشت در ورودی اتاق که قفل بود دور از چشم عراقی ها نماز بخواند.عده ای هم که نوبتشان نمی شد با تیمم,به صورت درازکش و به پهلو نماز می خواندند.این محدودیت های سخت تا یک ماه و نیم ادامه داشت.پس از آن اجازه دادند که همزمان دو یا سه نفر نماز بخوانند.برای اینکه آن دشمنان بعثی بهانه گیری نکنند گاهی با یک استکان آب سر جایمان و روی حوله ای که پهن می کردیم وضو می گرفتیم و چقدر این نماز ها میچسبید!

در همین وضعیت برخی از دوستان شب ها درازکش به پهلو نماز شب می خواندند.ما اینگونه پیش رفتیم تا اینکه توانستیم آزادی بیشتری برای خواندن نماز به دست آوریم.

منبع:قصه نماز آزادگان