فکر می کرد خدا هم تیمساره!!!

فکر می کرد خدا هم تیمساره!!!

 برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه اش را می داد جلو. یک بار بهش گفتم ـ چرا سر نماز این طور می کنی؟ ـ  گفت: وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد. ـ با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.  منبع: یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 67 ...

 برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه اش را می داد جلو. یک بار بهش گفتم ـ چرا سر نماز این طور می کنی؟ ـ 

گفت: وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد. ـ با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است. 

منبع: یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 67