براي نماز

براي نماز

ـ من نمي‌فهمم. شما اسيريد يا عابد و زاهد؟ آخه اين‌همه نماز به چه دردتون مي‌خوره؟ وقتي اين جملات را مي‌گفت، معلوم نبود كه خشمگين است يا متعجب؛ اما كسي جوابش را نداد. او هم با خشم يا تعجب بيشتر ادامه داد: ـ صبح كه بلند مي‌شيد، اول نماز مي‌خونيد، ظهر نماز، عصر نماز، حتي نصف شب هم نماز مي‌خونيد! به چي دل خوش كرديد؟ شما اسيريد. به‌زودي هم ما در جنگ پيروز مي ...

ـ من نمي‌فهمم. شما اسيريد يا عابد و زاهد؟ آخه اين‌همه نماز به چه دردتون مي‌خوره؟

وقتي اين جملات را مي‌گفت، معلوم نبود كه خشمگين است يا متعجب؛ اما كسي جوابش را نداد. او هم با خشم يا تعجب بيشتر ادامه داد:

ـ صبح كه بلند مي‌شيد، اول نماز مي‌خونيد، ظهر نماز، عصر نماز، حتي نصف شب هم نماز مي‌خونيد! به چي دل خوش كرديد؟ شما اسيريد. به‌زودي هم ما در جنگ پيروز مي‌شيم و همه‌ تون رو مي‌كشيم. فعلا نگهتون داشتيم، ببينم اوضاع چطور پيش ميره. كمي هم به فكر خودتون باشيد بيچاره‌ها.

حسين حاج‌ميري كه از بچه‌هاي اهواز بود و بلد بود عربي حرف بزند، بلند شد و آمد به طرف افسر عراقي.

ـ تو چي ميگي؟

ـ ميگم چه مرگتونه اينقدر نماز مي‌خونيد؟ كلافه كرديد ما رو.

ـ واقعا ميخاي بدوني؟

ـ آره، آره، ميخام بدونم.

ـ پس بدون كه ما اصلا براي همين نماز آمديم جبهه و از بد حادثه، اسير شماها شديم. ما براي نماز و روزه و حج و زكات مي‌جنگيم. خب معني نداره كه توي جنگ، نماز و روزه‌مون رو فراموش كنيم. اگه كسي براي درس بره دانشگاه، وقتي رفت دانشگاه، درس رو ميذاره كنار؟ نه برادر. ما براي پيروزي نجنگيديم كه وقتي اسير شديم، همه چي رو فراموش كنيم.

افسر عراقي كه حالا ديگر هم خشمگين بود، هم متعجب، خواست چيزي بگويد؛ اما هيچي به ذهنش نرسيد. در سالن را محكم به هم زد و رفت.

 

منبع: نوبت عاشقی، رضا بابایی، ص 116

مرکز تخصصی نماز