طنز؛ نماز دهه شصت

طنز؛ نماز دهه شصت

شیفته نماز خالصانه مادر بزرگم شده بودم  دنبال فرصت بودم تا نماز را شروع کنم حمد و سوره را بلد بودم از ترتیب و سایر ذکرهای نماز اطلاعی نداشتم برای اقامه نماز به راه حل جالبی رسیدم که از روی کتاب دینی ابتدایی نماز بخوانم کتاب را روی بالشت مخمل برجسته قرمز رنگ گذاشتم و شروع به خواندن نماز کردم اذان و اقامه را گفتم بعد از خواندن حمد و سوره یک دفعه کتاب بسته شد نماز دست و پا شکسته را شکستم و دنبال ...

شیفته نماز خالصانه مادر بزرگم شده بودم  دنبال فرصت بودم تا نماز را شروع کنم حمد و سوره را بلد بودم از ترتیب و سایر ذکرهای نماز اطلاعی نداشتم برای اقامه نماز به راه حل جالبی رسیدم که از روی کتاب دینی ابتدایی نماز بخوانم کتاب را روی بالشت مخمل برجسته قرمز رنگ گذاشتم و شروع به خواندن نماز کردم اذان و اقامه را گفتم بعد از خواندن حمد و سوره یک دفعه کتاب بسته شد نماز دست و پا شکسته را شکستم و دنبال وسیله ای می گشتم که روی کتاب بگذارم که بسته نشود مهر وسیله خوبی بود از روی طاقچه کاه گلی محتویات سجاده را بیرون ریختم و یک مهر برداشتم و روی کتاب گذاشتم و برای بار دوم نماز را شروع کردم نمازم یک سجده بیشتر نداشت اما برای خواندن ذکرش چهار مرتبه سر از سجده برداشتم و به کتاب نگاه می کردم  اما نماز من با نماز مادر بزرگم خیلی تفاوت داشت نماز ایشان سجده و رکوع زیاد داشت نماز من خیلی کوتاه بود بعد ها فهمیدم که از ترتیب نماز در کتاب خبری نبوده ...

یادش بخیر، نماز دهه شصت احکام منحصر به فردی داشت هیچ چیزی یارای باطل کردن نماز را نداشت عجب می چسبید نان محلی تازه از تنور بیرون آمده با پنیر و مویز پیش از رکوع و سجده و به امداد آمدن مادر لحظه پریدن لقمه به گلو ...

نماز دهه شصت نه ریا داشت و نه وقت خاصی

تکان خوردن شانه ها، لحظه خندیدن زیبا و تماشایی بود اما نمی توانست نماز را باطل کند مگر می شد نماز بخوانی و نخندی تازه بچه های محل برای خنده به تولید سوژه روی می آوردند

نماز جماعت با شکوهی برگزار می کردیم نمازگزارها من و برادرم و پسرعمه ام و امام جماعت دخترعمه، که چند سالی از ما بزرگتر و به نماز آشناتر و اعتقاد به عدالت امام هم نداشتیم، عجب صفایی داشت این نماز جماعت

جهت قبله نماز دهه شصت دقیق 45 درجه مایل به راست از سمت قبله به تلویزیون سیاه وسفید 14اینچ .

در گیر قرائت و حروف حلقی و صفات حروف و استعلا و ... نبودیم فقط خدا بود و خدا بود وخدا بود چون خداوند به ما نعمت داده بود با نمازخواندن تشکر می کردیم

تازه نماز استیجاری  هم می خواندیم برای پسر عمه ام که شهید شده بود که احتمال می دادیم نماز قضا داشته باشد ولی مجانی با مستحبات

یاد همه بخیر ...

خاطرات حجت الاسلام محمد قهرمانی