چرا بقیه مثل من نباشند؟!

چرا بقیه مثل من نباشند؟!

 تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان... عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟ خاطرات شهید عبدالعلی ناظم‌پور   کتاب همسفر تا بهشت ۵ ، صفحه ۶۹. ...

 تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان...

عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟

خاطرات شهید عبدالعلی ناظم‌پور 
 کتاب همسفر تا بهشت ۵ ، صفحه ۶۹.