پيش نماز دلِ من

پيش نماز دلِ من

امشب دوباره آيينه اي روبه روي خودم گذاشته ام. چه قدر سبک شده ام. امشب خودم را بيش تر احساس مي کنم. از پشت شيشه روشن و شفاف سينه، روشني قلبم را مي بينم و مويرگ هايم را که محبت را بين سلول هاي وجودم تقسيم مي کنند. امشب دوباره آيينه اي از نماز را روبه روي خودم گذاشتم. چشم هايم چه قدر روشنند. پيشاني ام آن قدر فراخ است که همه درختان تفکر را مي توان در آن کاشت. لب هايم چقدر صبر کنند؟ عبور نفس هايم را مي ...

امشب دوباره آيينه اي روبه روي خودم گذاشته ام. چه قدر سبک شده ام. امشب خودم را بيش تر احساس مي کنم. از پشت شيشه روشن و شفاف سينه، روشني قلبم را مي بينم و مويرگ هايم را که محبت را بين سلول هاي وجودم تقسيم مي کنند. امشب دوباره آيينه اي از نماز را روبه روي خودم گذاشتم. چشم هايم چه قدر روشنند. پيشاني ام آن قدر فراخ است که همه درختان تفکر را مي توان در آن کاشت. لب هايم چقدر صبر کنند؟ عبور نفس هايم را مي بينم که از جاده هاي دعا گذشته است. بر گونه هايم ردّ پاي مسافري را حس مي کنم که از آسمان آفتابي چشم ها آمده است. مي دانم که نيمه شب کسي مي آيد... يک نفر به سبکبالي باد. آن دوردست ها آواي چکاوکي مي آيد. طنين صدايش گوش هايمان را نوازش مي دهد و روحمان را صيقل مي بخشد. يک نفر مي آيد به سبکبالي باد و به لطافت بهار و به موزوني چشمه ساران و به پاکي همه گل هاي روي زمين. پس به انتظارش مي نشينم و عاشقانه دل به آمدنش مي بندم. مي دانم شبي از همين نيمه شب ها مي آيد و پيش نماز دل خسته ام مي شود و آن هنگام نمازي مي خوانم که هميشه آرزويش را داشتم. مي دانم در هق هق سجده هايمان، دستي لرزش شانه هاي خسته و ضعيفمان را خواهد نواخت. عشق و انتظار و...

اي اشک تو ابر رحمت

اي قد قامت نماز

اي قيام هر رکوع

اي تکبير هر سجود

اي جاري اي تشهد

اي التهاب دعا

بيا که عالمي با نياز و نماز چشم انتظار شماست.