بازیکن تیم پرسپولیس خوشحالی خود را با نشان دادن تصویر این شهید به نمایش گذاشت

بازیکن تیم پرسپولیس خوشحالی خود را با نشان دادن تصویر این شهید به نمایش گذاشت

علی علیپور در بازی برگشت تیم‌های فوتبال پرسپولیس و تراکتورسازی در ورزشگاه آزادی، از هفته هفدهم رقابت‌های لیگ برتر فوتبال ایران (جام خلیج فارس)، در دقیقه ۹ نیمه اول بازی گل اول پرسپولیس را به ثمر رساند و پس از آن، تماشاگران و رسانه ها شاهد شادی متفاوتی از زننده گل بودند.     بازیکن تیم پرسپولیس خوشحالی خود را با نشان دادن تصویر روحانی شهید محمد حسن علیجان زاده مقابل ...

علی علیپور در بازی برگشت تیم‌های فوتبال پرسپولیس و تراکتورسازی در ورزشگاه آزادی، از هفته هفدهم رقابت‌های لیگ برتر فوتبال ایران (جام خلیج فارس)، در دقیقه ۹ نیمه اول بازی گل اول پرسپولیس را به ثمر رساند و پس از آن، تماشاگران و رسانه ها شاهد شادی متفاوتی از زننده گل بودند.

 

 

بازیکن تیم پرسپولیس خوشحالی خود را با نشان دادن تصویر روحانی شهید محمد حسن علیجان زاده مقابل دوربین ها و تماشاگران به نمایش گذاشت و گل خود را به این شهید عزیز تقدیم کرد.

 

طلبه شهید محمد حسن علیجان‌زاده، اهل روستای «قراخیل» شهرستان قائمشهر استان مازندران، متولد ۱۳۴۸ بود که در سال ۶۷ در جزیره مجنون به فیض شهادت نایل آمد و به برادر شهیدش پیوست. پیکر مطهر این شهید پس‌از ۷ سال، از جزیره مجنون به زادگاهش برگشت.

وصیت نامه طلبه شهید محمدحسن علیجان‌زاده:

 با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت، مهدی موعود -عجل‌الله‌تعالی‌فرجه- و نایب بر حقش، امام خمینی و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام و تمامی شهدای صدر اسلام.

«ربنا آتنا فی‌الدنیا حسنه و فی‌الاخره حسنه و قنا عذاب النار» (بقره/۲۰۱) خدایا! بنده گناهکار جز تو کسی را ندارد. بنده گناهکارم. امیدم به معصومین -علیهم‌السلام- می‌باشد. پروردگار جهان! الرحمن الرحیم! خدایا! ناراحتم از گناهانی که کردم. از معصیت‌ها. خدایا! نمی‌توانم قلم به روی کاغذ آورم تا گناهانم را بنویسم. خدایا! کوله‌بارم از گناه پر شده؛ به تو پناه می‌آورم... خدایا! از عذاب آخرت نجاتم بده.

 این جانب محمد حسن علیجان‌زاده، اهل روستای «قراخیل»، شماره شناسنامه ۱۹۶۳، متولد ۱۳۴۸، فرزند «جبار» وصیت‌نامه‌ام را به این شرح آغاز می‌کنم: هدفم از جبهه رفتن چه بود؟ این جانب برای لبیک گفتن به «هل من ناصر ینصرنی» روح‌الله، فرزند «حسین -علیه‌السلام-، امام خمینی بت شکن، به سوی جبهه‌های جنگ رهسپار شدم...» ما سال‌هاست که شعار می‌دادیم حسین جان! ما در کربلا نبودیم تا تو را یاری کنیم؛ ولی اکنون فرزند حسین -علیه‌السلام- آمده و پرچم خونین حسین -علیه‌السلام- را به دست گرفته و همانند حسین -علیه‌السلام- شعار را تکرار کرده است. ما که ادعا می‌کردیم: ای کاش در روز عاشورا بودیم و در رکاب امام شمشیر می‌زدیم، حالا بیایید در رکاب فرزندش، خمینی -رحمه‌الله‌علیه- شمشیر بزنیم.

چند کلام سخن با امت حزب‌الله: ای امتی که سوگند یاد کردید تا آخرین قطره خون، یار و یاور امام باشید و به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادید! نکند سوگند بشکنید و رأی خود را پس بگیرید و امام را که نور چشممان و روحمان است تنها بگذارید تا دشمنان، اطراف امام را همانند حسین -علیه‌السلام- بگیرند و او به اطرافش نگاه کند و ببیند که مردم پیمان شکستند و با فریاد بلند بگوید: ای بهشتی‌ها، رجایی‌ها و باهنرها! شهدا! کجایند امتی که شعار می‌دادند: «ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند مگر امت بمیرد امام تنها بماند.» وصیتم به شما این است که : همچون پروانه، دور این شمعی که جهان با نور این شمع روشنایی می‌یابد، حلقه بزنید و دست از روحانیت پیرو خط امام نکشید. جبهه‌ها را خالی نکنید. پایگاه ثارالله را خالی نگذارید؛ چون یادگار شهدای مسلمان می‌باشد. وحدت را در بین خودتان حفظ کنید؛ همانند بهشتی و معلممان حاج عقیل مولایی و شهدای محل. در برابر این فرصت‌طلبان صبر کنید و با صبر علی‌گونه‌اتان، مشت محکمی بر دهان این یاوه‌گویان از خدا بی‌خبر بکوبید. باز هم می‌گویم در بینتان وحدت باشد.

چند کلمه هم با این فرصت‌طلبان از خدا بی‌خبر و دو چهره‌ها: شهید عزیز و علامه بزرگوار مطهری می‌فرماید: وقتی که سفره انقلاب را حزب‌الله پهن کند، یک عده فرصت‌طلبی پیدا می‌شوند که در گوشه و کنار این انقلاب، کنار سفره این انقلاب جای می‌گیرند و کم‌کم دور سفره انقلاب را می‌گیرند و این حزب‌الله را از کنار سفرة انقلاب بیرون می کنند. امروز شما فرصت‌طلبان همین کار را کرده‌اید و در کنار سفره انقلاب جا خوش کرده‌اید! نه فکر جنگ هستید و نه فکر انقلاب. آمده‌اید کنار سفره انقلاب و خودتان را به ظاهر، انقلابی کرده‌اید. در حقیقت شما کسانی هستید همانند ابن‌ملجم که از پشت، در محراب نماز به علی -علیه‌السلام- خنجر زد. شما مثل ابن ملجم دارید به این انقلاب خنجر می‌زنید. ای فرصت‌طلبان! بدانید که هیچ وقت آزادانه نمی‌توانید زندگی کنید. همچون منافقین یا باید در جنگل زندگی کنید و یا باید به کشورهای شرق و غرب فرار کنید.

مادر عزیزم! سلام علیکم. مادر! در طول زندگی، هم پدر بودی، هم مادر. مادر مهربان و دلسوز! نمی‌دانم با چه زبانی از تو تشکر و عذرخواهی کنم که نتوانستم جبران آن همه زحماتی را که برایم کشیدی بکنم. می‌دانم آرزو داشتی روزگاری عصای دستت شوم. آرزوی پوشیدن لباس دامادی بر تنم داشتی، اما چه کنم که اسلام احتیاج به خون داشت. افتخار کن که توانستی فرزندانت را طوری تربیت کنی که در خط حسین -علیه‌السلام- و مکتب حسین -علیه‌السلام- درس بخوانند؛ درس شهادت و دینداری. در عزایم گریه نکن. اگر خواستی برایم گریه کنی به یاد اباعبدالله الحسین -علیه‌السلام- گریه کن؛ به یاد شهدای کربلا و شهدای جنوب و غرب کشورمان گریه کن.

مادرم! اگر جنازه‌ام نیامد، نارحت نباش. همان طور که جنازه هزاران شهید در بیابان‌های رنگین جبهه‌های جنگ ماند، بگذار جنازه من هم هزار و یکمین باشد. امیدوارم که مرا عفو نمایید و شیرت را بر من حلال نمایی.

برادران عزیز! سلام علیکم. برادران دلسوز و مهربان! نمی‌دانم با چه زبانی از شما برادران تشکر کنم. شما خیلی برایم زحمت کشیدید. همیشه سعی داشتید که من فردی باشم تا مردم نگویند که او بی‌پدر است. همیشه سعی داشتید فرد مفیدی برای جامعه اسلام باشم. امیدوارم که مرا ببخشید. من شما را برای جامعه پیام‌رسان خود معرفی می‌کنم. شما باید پیام مرا به گوش جهانیان برسانید تا بدانند که هدفمان، فقط و فقط برای اسلام بوده و می‌باشد. امیدوارم که مرا عفو نمایید.

خواهرم! سلام علیکم. خواهر جان! نمی‌دانم با چه زبانی از شما عذرخواهی و تشکر کنم. از آن همه زحماتی که برای من کشیدید. خواهر جان! شما باید همانند زینب -سلام‌الله‌علیها- صبر داشته باشید و پیام مرا زینب‌گونه به گوش جهانیان برسانید. خواهر جان! امیدوارم حجابتان را حفظ کنید؛ چون زینت زن در حجابش می‌باشد و امیدوارم که مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار دهید.

اگر جنازه‌ام آمد مرا در «سید میرزا» در قطعه شهدا و در کنار شهدا دفن کنید.

در ساعت ۱۷ شب مورخه ۱۳۶۶/۱/۲۴ در مسجد گردان حمزه سیدالشهدا -علیه‌السلام- وصیت‌نامه‌ام را نوشتم.

 والسلام علیکم و رحمه‌الله. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.