نوجوانی که  در خصوص مسائل دینی باکسی شوخی نداشت

نوجوانی که در خصوص مسائل دینی باکسی شوخی نداشت

«حسین گلناری مهابادی» عصر روز عاشورا سال 64 در عملیات ذوالفقار همچون مولایش حسین (ع) جام شهادت نوشید. بخش فرهنگ پایداری تبیان   حسین گلناری مهابادی, شهادت سی سال از آن روز می گذرد و اهالی خانه از نخستین روز ماه محرم یاد و خاطره حسین را بر زبان می آورند. او را در خانه و مراسم ها عزاداری حس می کنند. نگاه اهالی خانه به حسین که با پیراهن سورمه ای و شلوار خاکی در مقابلشان ایست ...

«حسین گلناری مهابادی» عصر روز عاشورا سال 64 در عملیات ذوالفقار همچون مولایش حسین (ع) جام شهادت نوشید.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
 

حسین گلناری مهابادی, شهادت
سی سال از آن روز می گذرد و اهالی خانه از نخستین روز ماه محرم یاد و خاطره حسین را بر زبان می آورند. او را در خانه و مراسم ها عزاداری حس می کنند.

نگاه اهالی خانه به حسین که با پیراهن سورمه ای و شلوار خاکی در مقابلشان ایستاده و با لبخندی که همیشه هنگام اعزام به جبهه بر لب داشت، دوخته شده است. مادر او را از زیر قرآن رد کرده و به خدا می سپارد. روزها برای اهالی خانه به کندی می گذشت. مادر با چشم انتظاری برگشت فرزندش شب را به روز و روز را به شب می رساند. اولین روز ماه محرم نامه ای از سوی حسین می رسد که خبر از بازگشتش درست 9 روز بعد هم زمان با روز عاشورا داشت. هشت روز بعد حسین به وعده خود وفا کرد و همچون حسین زهرا (س) گلگون کفن آمد.
سرگذشت زندگی شهید «حسین گلناری مهابادی» ما را به منزل شهید کشاند. «فاطمه ذاکر زاده» به همراه فرزندانش باروی گشاده میزبان ما شدند و از ناگفته های فرزندش شهیدش گفت.

خانه در عزای حسینی
هنگام ورود به خانه آرامشی خاص احساس می شود. این خانه بوی بهشت می دهد. خانه ای که سال هاست ایام محرم و صفر میزبان عزاداران حسینی است. مادر شهید می گوید: «تمام فرزندانم را تا هفت سالگی سقای امام حسین (ع) کردم. تمام سعی من و همسرم این بود که آن ها را حسینی تربیت کنیم. امیدوارم توانسته باشیم در این امر موفق باشیم.»

پارچه های آویخته به درودیوار خانه حکایت از برگزاری مراسم عزاداری می دهد. مادر ادامه می دهد: «سال هاست که مراسم عزاداری حسینی را در منزل برگزار می کنیم. حسین هم روزی در همین هیئت سینه زنی می کرد. پس از شهادتش حسینیه حضرت زهرا (س) ده روز محرم را در خانه ما مراسم برگزار می کرد. چند سالی است که آن ها فضای بزرگ تری را پیدا کردند و ازاینجا رفتند؛ اما، ما در منزل همچنان مراسم کوچکی را برگزار می کنیم.»

محسن، برادر کوچک حسین رشته کلام را به دست می گیرد و می گوید: «من از آن دوران چیزی به خاطر ندارم، اما وقتی در جمع دوستان حسین می نشینم همه از رشادت های او می گویند. ایمان و تقوای حسین زبانزد بسیجیان محل است. در توصیف خصوصیات اخلاقی او شنیده ام که باوجوداینکه سعی داشت همیشه خنده بر لب جمع بیاورد، اما در خصوص مسائل دینی باکسی شوخی نداشت.

باحجاب شوخی نداشت
به گفته مادر شهید، حسین از دوران دبستان حال و هوای عجیبی داشت به گونه ای که امربه معروف و نهی از منکر را حتی در داخل مدرسه احیا می کرد. او در مدرسه سعی می کرد دوستانش را با مسائل روز و اهمیت حفظ حجاب در جامعه آشنا سازد ازاین رو نامش در لیست سیاه مدرسه قرار گرفت و همواره او را یک دانش آموز بازیگوش یاد می کنند. اعظم خواهر کوچک شهید این جملات را بر زبان آورده و ادامه می دهد: با حسین چهار سال تفاوت سنی داشتم. او در امر حجاب با هیچ کس شوخی نداشت. گاهی گوشزدها و سخنانش در مورد پوشش لباس و مسئله حجاب برایم سنگین و ناراحت کننده بود؛ اما امروز سخنانش را درک می کنم.»

مکانیک جبهه ها
ادب و متانت حسین هنوز هم زبانزد اهل خانه است. مادرش در این باره می گوید: حسین از زمان رفتن تا شهادتش سه بار به خانه آمد. نخستین بار با پای شکسته بازگشت، اما آن قدر ذوق حضور در جبهه را داشت که پس از 15 روز گچ پایش را باز کرد. نمی توانم نگرانی های مادرانه ام را در قالب جملات به زبان بیاورم اما هرگز سد راهش نشدم. حسین پیش از اعزامش چند بار از من پرسید که آیا از رفتنش راضی هستم؟ هر بار با جواب مثبت من روبرو می شد. سعی داشتم برای ادامه مسیر دلگرمش کنم.

اعظم در تکمیل صحبت های مادرش می گوید: او از لحظه لحظه عمرش به خوبی استفاده می کرد تا آنجا که تعطیلات تابستان به مغازه مکانیکی می رفت تا کار مکانیکی یاد بگیرد. وقتی هم به جبهه رفت به ما می گفت که من در آنجا کار مکانیکی انجام می دهم. بعد از شهادتش باخبر شدیم که او خمپاره انداز است.

سی سال تکرار
مادر شهید می گوید: «حسین در آخرین اعزامش طی تماس تلفنی خبر داد که برای مراسم عاشورا به خانه برمی گردد. پیش از تماس تلفنی نامه ای نیز فرستاده بود که فردای آن روز به دستمان رسید. روز مقرر چشم انتظارش بودیم، اما از او خبری نشد. پنج روز بعد پیکرش را آوردند. حسین عصر روز عاشورا سال 64 در عملیات ذوالفقار همچون مولایش حسین (ع) جام شهادت نوشید.

سی سال از آن روز می گذرد و اهالی خانه از نخستین روز ماه محرم یاد و خاطره حسین را بر زبان می آورند. او در کنارمان و مراسم ها عزاداری حس می کنیم.»

قاصد شهادت
مادر شهید بابیان این جمله سخنانش را به پایان می رساند. چند ماه قبل از شهادت حسین در عالم رویا خواب یکی از اقوام شهیدمان را دیدم. لباس سفید برتن داشت به او گفتم؛ چرا این گونه لباس برتن کرده ای گفت: این لباسی که بر تن من است. حسین هم با آن ملبس می شود. او خبر از شهادت حسین می داد.

سرگذشت شهید
نام: حسین

نام خانوادگی: گلناری مهابادی

نام پدر: علی

تاریخ تولد: 1346

تاریخ شهادت: 1364

محل شهادت: مهران، عملیات ذوالفقار