غرب و آثار زيان بار تكيه افراطي به علم و عقل

■ غرب و آثار زيان بار تكيه افراطي به علم و عقل

غرب و آثار زيان بار  تكيه افراطي به علم و عقل

حجت لاسلام دکتر ساجدی، مرکز تخصصی نماز

اکتفا به اين دو ابزار آثار مخربي را در جوامع کنوني برجاي نهاده و اهل تحقيق را به بازنگري در انديشه مادي حاکم بر غرب فراخوانده‎است. حاصل اين بازنگري بن بست نظري و بحران عملي است. جهان معاصر هم در عرصه نظريه پردازي شاهد بن بست علم و عقل مادي نگر صرف بوده[1] و هم در صحنه عمل مشکلات اجتماعي فراوان ناشي از اين نگرش را تجربه و لمس نموده‎است. پاره‎اي از نتايج شوم كنار زدن وحي و اكتفا به عقل و تجربه، بحرانهاي عملي است كه نمونه هايي از انها در ذيل‎ مي‎‎آيد. [2]

پوچ گرايي، اضطراب و احساس تنهايي

از جمله آثار زيانبار علم گرايي در غرب رشد پوچي گرايي و بي‎معنايي زندگي است. عصر حاضر شاهد ‎ترويج انديشه پوچي گرايي توسط پاره‎اي از نويسندگان غربي است. کساني چون فرانتس كافكا، آلبر كامو، ساموئل بكت، آرتور آداموف، ژان پل سار‎تر، اوژن يونسكو، حامي اين رويكرد هستند و آن را به صورت نمايش نامه، مقاله و ...مطرح كرده‎اند. جمعي از آنان در صدد ارائه پشتوانه ي عقلي بر پوچي زندگي بشر وسرنوشت انسان بر آمده‎اند و پاره‎اي نيز با راه‎كارهاي هنري و عاري از هر گونه روش منطقي واستدلالي، بي‎معنايي و نگون بختي حيات بشر را ‎ترسيم كرده‎اند. قهرمانان آثار اين نويسندگان افرادي بي‎تفاوت و خونسرد نسبت به زندگي و ارزش‎هاي آن، بي‎قيد نسبت به اداب و رسوم اجتماعي و بي‎احساس در روابط با ديگران هستند.[3]

ژان فوراستيه نيهيليسم (پوچ انگاري) را زاده ي ساينتيسم (علم گرايي) افراطي‎ مي‎‎شمارد و چنين‎ مي‎‎نگارد:

بنابر انديشه‎‎هاي سار‎تر يا كافكا كه آثارشان را‎ مي‎‎توان پي آمد‎هاي منفي دانش آزموني (تجربي) و تحقير و تخريب ارزش‎هاي سنتي دانست، انسان موجودي بي‎معنا و ر‎ها شده‎اي در جهان بي‎معنا است و ... . از اين گونه انديشه‎هاي پوچ گرايانه و نيست انگاري سراسر نمونه‎هاي ادبيات نوين غرب را اكنده‎است.[4]

انچه مشهود است اين‎كه:

با اعلام پوچي زندگي و هيچ بودن جهان، زندگي در روي زمين (براي بسياري غربيان) عملا معنا و مفهوم خود را از دست داده‎است. تمدن امروز غرب به انسان معاصر امكانات مادي گوناگوني داده‎است كه نسل گذشته، خواب آن را هم نمي‎توانست ببيند، ولي چون در اين تمدن معناي انسان مفقود و مجهول است، از اين رو اميدها و ارزوهاي ژرف او ناديده و ناشناخته مانده‎است، و همه ي اين امكانات مادي هم مانع از آن نيست كه انسان در سيه روزي و نااميدي فرو نرود.[5]

غرب معاصر به رغم اوج رشد علم و تكنولوژي شاهدي وضعيتي است كه تافلر آن را يكي از شگفت انگيز‎ترين پديده‌هاي اجتماعي دوران‎ مي‎‎نامد و اظهار‎ مي‎‎دارد:

تنها موقعي مي‎‎توانيم يكي ازحيرت آور‎ترين پديده‌هاي اجتماعي عصر حاضر يعني رواج بي‌سابقه كتاب‌ها و فرقه‌هاي مذهبي را درك كنيم كه سه عاملِ تنهايي، فقدان ساختار و بي‌هدفي و پوچي و بي‌معنايي را كه ناشي از زوال تمدن صنعتي است در كنار هم بگذاريم.[6]

اگر علم و عقل براي سعادت انسان كافي بود ما نبايد شاهد بحرانِ معنويِ جهان معاصر و شدت روز افزون آن و ظهور بيش از پيش علائم معنويت خواهي در غرب بوديم. اگر رفاه مادي بهشت برين به ارمغان‎ مي‎‎اورد سخن از نقص و كمبود در غرب و اين‎كه ”حقيقتاً يك پوچي و رفاه مادي و يك نقص معنوي در غرب ديده مي‎‌شود و مردم در غرب خواهان معنا دادن به زندگي خود هستند.“[7] معنا نداشت.

استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره‎ مي‎‎فرمايند:

امروزه غالبا دريافته‎اند كه ساينتيسم (علم گرايي محض) و ‎تربيت علم خالص از ساختن انسان تمام ناتوان است. ‎تربيت علمي خالص ... انسان تك ساختي مي‎‎سازد نه انسان چند ساحتي. امروز همه دريافته‎اند كه: عصر علم محض به پايان رسيده‎است و يك خلا ارماني جامعه‎‎‎‎‎ها را تهديد‎ مي‎‎كند ... ويل دورانت اعتراف‎ مي‎‎كند که: خلا موجود در درجه ي اول يك خلا آرماني است، خلائئ است در ناحيه مقاصد و غايات و ارمان‎‎‎‎‎ها، خلائي است كه به پوچ گرايي منتهي‎ مي‎‎شود.[8]

به گفته اريك فروم، رشد تکنولوژي نتوانسته‎است انسان را به ارامش رواني که مهم‎ترين بنيان سلامت از ديدگاه سازمان بهداشت جهاني است، و نخستين گام زندگي سعادت مندانه‎است، برساند، بلکه به عکس ارامش را از او گرفته‎است. " لوازم حاكميت علم و تكنولوژي مطلق حاكميت اضطراب و بيهوده گرائي است. انسان امروزي احساس ارامش نمي‎كند و بيش‎تر دچار سرشكستگي شده‎است ... و از فعاليت‎هاي خود احساس بيهودگي دارد."[9]

اسف بار‎تر آنکه:

عصر اضطراب، نامي است كه روان شناسان بر اين عصر نهاده‎اند. طبق امار در جهاني كه به آن فرا‎تر از تجدد‎ مي‎‎گويند بسياري از تخت‎هاي بيمارستاني ايالات متحده ي امريكا متعلق به بيماران رواني است.[10]

خاستگاه عمده اين معضل در اين واقعيت نهفته‎است که: "امروز دنياي ما دچار قحطي تفسير معني از جهان و هستي است."[11]

به سخن رودلف اوكن، وقتي انسان نتواند به ياري قدرتي متعالي، بر‎تر رود يا خود را از آنچه هستي بلاواسطه ايجاب‎ مي‎‎كند بيش‎تر و بهتر گرداند، روز به روز بيش‎تر احساس‎ مي‎‎كند كه رندگي هرگونه معني و هرگونه ارج را از دست‎ مي‎‎دهد.[12]

خستگي روحي، و احساس خلا معنوي و اخلاقي

علم و تكنولوژي و بهره‎هاي مادي آن از ارضاء نياز‎هاي فطري و معنوي و خود يابي انسان عاجزند. همين امر سبب روي آوردن بسياري به دين شده‎است چنانچه كَتْ اِستيونس، خواننده پراوازه ي انگليسي كه با ‎ترك پيشة خود به اسلام گرويده منشا گرايش خود به اسلام را خلأ معنوي جانكاهي دانسته كه او را به شرايط بغرنجي سوق داده‎است. وي در اين رابطه اظهار مي‎‌دارد:

من در عصر تلويزيون و سفرهاي فضايي و توسعة برق‌آساي صنعتي در لندن بزرگ شدم و در دنياي پيشرفته غربي زندگي مي‎‎كردم، من سال‌ها هر چيزي را كه انسان آرزويش را دارد در اختيار داشتم اما هميشه احساس خلأ در زندگي خود مي‎‎كردم.[13]

خانم «برگيت جميله» تازه مسلمان اروپايي نيز با اشاره به وضع رنج اوري كه پيش از پذيرش اسلام از ناحية «خلأ روحي» بر او وارد شده چنين‎ مي‎‎گويد:

من در تمام طول دوران زندگي 26 ساله‌ام انسان مذهبي نبودم و زندگي‌ام را مانند ساير افراد اروپايي در خوشي و خوش‌گذراني پشت سر گذاشتم، اما هميشه در زندگي خويش احساس خلأ و كمبود مي‎‎كردم. با وجود تمام تلاشي كه در بر طرف كردن اين خلأ زندگي خود داشتم باز هر روز بيش از پيش وضع روحي‌ام بد‎تر مي‎‌شد؛ البته ظاهراً انسان شادي بودم.[14]

انسان معاصر به رغم برخورداري از دانش تجربي و عقل آن را براي هدايت اخلاقي و معنوي و پاسخگويي به نياز فطري خود ناکافي‎ مي‎‎بيند لذا جمع كثيري از نسل جديد متفكران و انديشه وران غربي اعتراف دارند كه «ما ره گم كردگاني هستيم كه در وراي خود و … آراي ضعيف خود در جست و جوي كانون‌هايي هستيم كه رفتار و انديشه ما را به سلاح اخلاق و معنويت مجهز سازد»[15] فرياد آنان از فقر عميق معنوي در غرب بلند است و به رغم وضع مادي و اقتصادي خود وقوع يك تحول و انقلاب معنوي را ضروري‎ مي‎‎شمارند.[16]

موج جديد درك ضرورت بازگشت به ارزش‎هاي معنوي در غرب به دليل همين ناتواني علم و عقل در حل مشكلات معنوي و اخلاقي است. امروزه بسياري از ساكنين كشور‎هاي  غربي آثار مخرب بيگانگي با دين و معنويات و رنج جانكاه آن را احساس نموده‎اند و سرانجام به اين نتيجه رسيده‌اند كه بدون دين اخلاق و معنويت فاقد تکيه گاه لازم است : «مي‌بايد به تصوري از جهان و انسان دست يابند كه در آن زندگي معنا و هدف يابد و ارزش‌هاي اخلاقي و معنوي پشتوانة جدي يابند»[17]

خستگي از ماده گرايي و حركت بسوي معنويت در غرب مورد مطالعات متعددي از جمله توسط بيل مايزر روزنامه نگار و محقق امريكائي قرار گرفته‎است.  وي طي ده برنامه متوالي كه از شبكه تلويزيوني pbs پخش شد با ارائه نتايج تحقيقات خود در اين زمينه اظهار داشت:

مردم در سراسر جهان از مادي گرايي و ماترياليسم خسته شده‎اند و به سرعت به سوي معنويت باز‎ مي‎‎گردند و اين بازگشت چندي است كه اغاز شده‎است.[18]

وي تاكيد كرد كه:

دين و پيروي محض از اصول آن بار ديگر مورد توجه قرار گرفته‎است.[19]

برخي از انديشه وران غربي چون جورج ويگل گرايش جهان به سوي امور غير مادي را از واقعيت‎هاي ممتاز دوران حاضر دانسته و اظهار‎ مي‎‎دارند ”غير مادي شدن {دين گرايي} جهان از واقعيت‎هاي بر جسته ي زندگي اواخر قرن بيستم است“.[20]

به گفته ي دكتر برني سيگنل، نويسنده غربي:

«مردم {در غرب} جداً تشنة مباحث معنوي هستند و به دنبال يافتنِ معناي زندگي هستند.»[21]

كريستين بونو، محقق و تازه مسلمان فرانسوي با اشاره به تحولالت اجتماعي در كشورهاي غربي‎ مي‎‎نويسد:

«جوامع غربي از حرف‌هاي سياسي و اقتصادي خسته شده‌اند و تشنة معنويت هستند.»[22]

پرفسور «دانيل دريسر باك» استاد دانشگاه امريكن نيز معتقد است:«در مي‎ان كشورهاي صنعتي ثروتمند، امريكاييان بيش از مردم ساير اين كشورها مذهبي و اهل رفتن به كليسا هستند... مردم ]غرب[ از مادي‌گرايي خسته شده‌اند و توجه و تمايل آن‌ها به معنويات از همين وازدگي و خستگي سرچشمه مي‎‌گيرد.»[23]

روزنامة واشنگتن پست نيز يكي از صدها نمونه‎هاي ملموس رويکرد معنويت‌خواهي بشر خسته از رنج پوچي و بي‌هدفي را چنين توضيح‎ مي‎‎دهد:

«هم اكنون بيست ميليون نفر براي تغذية روحي خود به راديوهاي مذهبي گوش مي‌دهند» سپس در تحليل اين رويداد مي‌نويسد:«بيش‎تر مردم به دليل ناآرامي رواني، سرخوردگي روحي ناشي از زندگي پر دغدغة روز مرة آمريكا به گوش دادن به راديوهاي مذهبي پناه مي‌آورند تا خود را آرامش دهند و به دستورات مذهبي كه در جامعه اجرا نمي‌شود نزديك كنند.»[24]

جمع پرشماري از تحليل‌گران مسائل اجتماعي غرب استقبال کم نظير از آموزش‌هاي معنوي را ناشي از تشنگي انسان خسته از خلأ دنياي صنعت و تكنولوژي از معنويت مي‌دانند:

دكتر هوان پولا، رئيس كالج مطالعات بوديسم در لس‌آنجلس با اشاره به رويكرد وسيع مردم به آموزش‌هاي بوديسم در جامعة آمريكا مي‌گويد:

«آمريكايي‌ها از فشار زندگي و دنياي صنعت و تكنولوژي خسته شده‌اند و با پناه آوردن به مراكز آموزش بوديسم روح خود را از اين مشكلات نجات مي‌دهند.» به گفته ي وي: «اين رويكرد، نشانة علاقة جامعة آمريكا به مذهب و روش جديد معنوي است.»[25]

امروزه علايم جالبي از توجه و رويكرد معنوي جوامع غربي در اين جوامع به چشم مي‎خورد كه توجه به اين علائم ما را در تحليل عميق‌تر اين جريان ياري مي‌گرداند.

پرفسور ويليام چيتيك، استاد گروه اديان و عرفان دانشگاه ايالتي نيويوريك با طرح موج تازه و گستردة ترجمه اشعار و غزليات معنوي مولانا در ايالات متحده آمريكا گزارش‎ مي‎دهد که:

"من پارسال در مجلة خارجي نشريات خواندم كه پر فروش‌ترين شاعر انگليسي زبان آمريكا مولانا جلال‌الدين رومي است و اين مسئله عجيبي است!" وي در راستاي ريشه يابي اين پديده اضافه‎ مي‎کند:

"اين موج، زاده چند دليل است، يكي تشنگي غربي‌ها براي معنويات است و اين عنصر بسيار مهمي مي‌باشد.»[26]

در گزارش خواندني ديگري در اين خصوص آمده است: «اخيراً ستارة موسيقي مدرن غرب و بازيگر فيلم‌هاي نئوموزيكال هاليوود (اوتيا) آلبومي را روانة بازارهاي صوتي ـ تصوري موزيك آمريكا نموده‎است كه طي روزهاي نخست عرضه، ركورد فروش را در غرب شكسته‎است، مضمونِ اين آلبوم جنجال برانگيز هيچ نيست مگر دكلمة ترجمه انگليسي غزليات ديوان كبير شمسِ ملاي رومي. اشعار اجرا شده در اين آلبوم كه به شيوه‌اي استادانه به زبان انگليسي برگردان شده همگي داراي مضاميني چون دعوت بشر به خروج از ظلمات درون، گشودن پنجره‌اي به سوي عالم نور و اشراق و فراخوان روح به ضيافت خداوند مي‌باشد.

به گزارش راديو دولتي آمريكا:

دست اندركاران ترجمة اشعار عرفاني مولوي در حال ترجمة مثنوي معنوي به زبان انگليسي مي‌باشند.

بر اساس اين گزارش به ادعاي كارشناسان فرهنگي دانشگاه‌هاي آمريكا ترجمة غزليات شمس به ويژه در قالب كتابچه‌هاي جيبي فوق العاده در ميان نسل جوان آمريكا مورد اقبال واقع شده‎است.»[27]

جان كين انديشمند انگليسي تبار طي سفري به كشور تركيه در مصاحبه با يكي از نشريات اين كشور با اعتراف به واقعيت مذكور‎ مي‎گويد:

"سيستم حكومتي در غرب به افلاس افتاده‎است و لائيسم نيز نتوانسته روح تشنه انسان‎‎‎‎‎ها را سيراب كند."

وي با نقد شديد نگرش نيچه اظهار‎ مي‎دارد :

هنگامي كه نيچه ضرورت كشتن خدا را در غرب طرح كرد لائيسم به بالاترين حد قدرت خود رسيده بود اما امروزه‎ مي‎بينيم كه در جوامع غربي حيات ديني مجددا مطرح‎ مي‎شود و دين در عرصه اجتماعي كاربرد خود را نشان‎ مي‎دهد.[28]

نمي‎توان رشد دينگرايي در جهان و به ويژه اسلام گرايي پرشتاب در عصر حاضر به رغم سرمايه گذاري‎هاي شگفت اور علمي و مادي عليه اسلام را رويدادي ساده تلقي کرد و از کنار آن گذشت. اين حرکت نيازمند تحليل‎هاي دقيق است چنانچه کارشناسان جهاني نيز در باب آن سخن گفته‎اند و منشا آن را کاستي علم گرايي افراطي و خستگي بشر مدرن دانسته‎اند.

تكنولوژي توان فراهم سازي امكانات مادي را دارد اما براي خوش بختي و اسايش روان كافي نيست. به گفته ي يكي از پزشكان ايراني كه بيش از چهل سال مقيم المان بوده است:

كساني كه در غرب از نظر مادي از وضعيت خوبي برخوردارن هستند هيچ گاه نتوانسته‎اند خوش بختي را به تمام معنا درك كنند اين‎‎‎‎‎ها به ظاهر خوش بخت اند. بشر را نمي‎توان با مرسدس بنز و خانه زيبا خوش بخت كرد و خلا معنوي در امريكا و اروپا احساس‎ مي‎شود.

در شهر هامبورگ المان كه بيش از هر شهر اروپا افراد ميليونر را در خودش جاي داده‎است مشكل فقدان معنويت، روي تمامي جنبه‎هاي زندگي افراد تاثير منفي گذاشته‎است. در جوامع غربي انسان‎‎‎‎‎ها از نظر امكانات رفاهي به حد اشباع رسيده‎اند اما دچار خلا معنوي شده‎اند و اين پيام بزرگي است براي كساني كه فكر‎ مي‎كنند اگر به كشورهايي غربي بروند خوش بخت خواهند شد.[29]

ديگر پزشك معروف ايراني مقيم غرب نيز ضمن تاييد واقعيت فوق ابراز‎ مي‎دارد:

انچه مسلم است تكنيك براي تامين نياز‎هاي مادي يك طرف قضيه‎است كه در دنياي غرب با سرعت عجيبي به جلو‎ مي‎رود اما آنچه متاسفانه غربيان ندارند تكنيك براي تامين احتياجات روان است كه ما آن را داريم. لذا اگر كسي عاقل باشد و بتواند معنويات شامل مذهب و فرهنگ خود را ثابت نگاه داشته و تكنيك بدون فرهنك آنان را وارد كرده يا به دست آورد برنده اين ميدان است.[30]

فريده مهدوي دامغاني مترجم «كمدي الهي» دانته‎ مي‎گويد "گم شدن ايمان در اروپا و آمريكا مردم را تشنه عرفان شرقي كرده‎است."[31]

تبديل انسان به ماشين

ارنستو سابوتو متفكر معاصر و برجسته ارژانتيني به نقش حاكميت مطلق علم و پيشرفت در دهه‎‎‎‎‎هايي پياپي از قرن نوزدهم و بيستم در فروكاهش منزلت آدمي به دنده‎هاي چرخ ماشيني عظيم تصريح كرده و‎ مي‎نويسد:

نظريه پردازان كاپيتاليست و ماركسيست به طور يكسان در گسترش اندوهبار اين بينش ناهنجار دخالت داشته‎اند كه در آن فرد در توده ذوب‎ مي‎شود و راز روح تا حد انتشار تشعشاتي قابل اندازه گيري پايين آورده‎ مي‎شود.[32]

حليم هربرت، انديشمند فرانسوي محقق در كشور‎هاي جهان سوم، نيز فرياد اعتراض به تحقير مقام متعالي انسان در جريان تمدن و فرهنگ غرب براورده و اظهار‎ مي‎دارد:

علوم اجتماعي و علوم انساني در غرب جز تعاريفي تقليل دهنده آن هم به گونه‎اي وحشتناك از بشر مطلبي را ارائده نمي‎دهند، گاهي حقيقت انساني را تاسطح ابزار تقليل‎ مي‎دهند و گاهي تا سطح اقتصاد و گاهي تاسطح جنسيت، گاهي تا سطح كلام و گاهي هم تا سطح تخيل.[33]

البته واكنش انسان حقيقت جو در برابر آراي ناصواب و تحقير كننده مقام آدمي بازگشت به آموزه‎هاي ديني جهت فهم حقايق هستي بوده‎است. براي نمونه، دكتر اريچ لاروت استاد داتنشگاه گريوگوري و مدير مركز هم اهنگي تحقيقاتي فدراسيون بين المللي دانشگاه‎هاي كاتوليك، فرهنگ مدرن را به نقد كشانده و‎ مي‎گويد:

فرهنگ مدرن سعي داشت انسان را به صورت يك عامل اقتصادي و در حد يك عامل اقتصادي تنزل بدهد و انسان‎‎‎‎‎ها را به عنوان عوامل توليد يا مصرف مطرح نمايد. در اين راستا در دوران پس از مدرنيسم روح انسان طغيان‎ مي‎كند و در مقابل چنين تنزل و كاهش در مقام انسانيت انقلاب‎ مي‎كند و اين لايه را‎ مي‎شكند و بيرون‎ مي‎آيد همان طور كه شاهد بودئيم در سال 1989 مادي گرايي ماركسيسم تجزيه شد.[34]

افزايش تبهکاري

علوم تجربي حد اکثر توان فراهم سازي رفاه مادي را دارد و اين امر براي ايجاد جامعه سالم و پويا كافي نيست بلكه اگر هدايت نشود منشا افزايش تبهكاري است. «بر پاية تحقيقاتي كه در بيست كشور صنعتي جهان انجام گرفته روشن شده‎است كه افزايش تبهكاري در نتيجة فقر و عقب ماندگي مردم كشورها نبوده بلكه در پي‌رفاه درجوامع صنعتي و سيستم‌هاي دموكراسي غربي ايجاد مي‌شود».[35]

بنابر نظر ژيل كپل جامعه شناس معروف فرانسوي:

افراد غير مذهبي تحصيل كرده معتقدند كه فرهنگ غير مذهبي آن‎ها را در بن بست قرار داده‎است و نتايج اين بن بست را هم در شدت جنايات و طلاق و ايدز و مواد مخدر و ‎ مي‎بينند، آن‎ها تضاد صنعتي بین علم و ايمان را نفي‎ مي‎كنند.[36]

ناتواني در حل معضلات بشر معاصر

امروزه بسياري از انديشمندان ساحت دانش و خرد به توابع ناگوار علم شيفتگي غرب پي برده از ناتواني و ناکامي علوم تجربي و مغر اكادميك در حل كامل معضلات زندگي جوامع بشري داد سخن سر داده‎اند.

ويليام چيتيك در سمينار بين المللى فرهنگ و تمدن اسلامى يکي از اشتبا‎هات مهلك جهان معاصر را خنثى و موجه دانستن علم جديد و تكنولوزى ملازم آن‎ مي‎داند.[37]

فريتيوف كاپرا، استاد فيزيك هسته‎اي در دانشگاه‎هاي اروپا و امريكا، و مولف كتاب بسيار پر فروش تائوي فيزيك، كه به ده‎ها زبان ترجمه گرديد، به نگارش كتاب ديگري با عنوان نقطه بازگشت همت گماشت، كه براي اولين بار در سال 1982 انتشار يافت. اين كتاب از سوي صاحب نظران يكي از برجسته‎‎ترين آثار دهه هشتاد لقب يافت. وي در اين اثر تحول باور‎هاي رايج نسبت به کارامدي علوم تجربي در حل همه جانبه ي معضلات جامعه جهاني را تبيين کرده و چنين‎ مي‎نويسد:

”درايالات متحده ي امريكا سنت كاخ سفيد بر اين بوده‎است كه هميشه از اساتيد بر جسته ي دانشگاهي به عنوان مشاوران علمي رياست جمهوري استفاده‎ مي‎كرده‎اند. اما از واقعيات موجود‎ مي‎توان نتيجه گرفت كه در شرايط كنوني اين مغرهاي دانشگاهي ديگر نمي‎توانند در حل و فصل مشكلات و معضلات پيچيده، منشا اثر باشند. زيربناي فكري اكادمسيت‎ها را يك ديدگاه علمي تشكيل‎ مي‎دهد"[38] وي در بيان علت اين امر‎ مي‎گويد چندي پيش روزنامه واشنگتن پست طي گزارش مبسوطي کاستي مغز‎‎هاي اكادميك و مشاوران علمي كاخ سفيد را تصوير کشيد. يكي از دانشمندان مورد خطاب اين روزنامه پرفسور هنري لوك استاد دانشگاه نيويورك بود. وي که از پاسخ به پرسش‎‎هاي گزارشگر در باب نقش عالمان تجربي براي حل معضلات عاجز مانده بود سرانجام گفت:

من از مقام و جايگاهي كه دارم كنار‎ مي‎روم چون حرفي براي گفتن ندارم نظر واقعي مرا بخوهيد هيچ كس ديگر هم حرفي براي گفتن ندارد.

كاپرا در ادامه‎ مي‎نويسد:

در واقع اكادميست‎‎‎‎‎‎ها به  خاطر اعتقادشان به ديدگاه رايج علمي تنها مقيد به برداشت ناقص از حقيقت هستند و اين برداشت ناقص هرگز قادر به برخورد با مسائل زمان حال نيست.[39]

طي دهه‎هاي اخير بسياري از انديشوارن غربي توصيف علم تجربي به عنوان تنها راه كشف مجهولات بشري را سخني ناصواب و خلاف واقع شمرده‎اند. براي مثال بنا به اظهار ريچارد. اچ. بوب، استاد علم مصالح و مهندس برق در استانفورد:

يكي از شرير‎‎ترين دروغ‎‎‎‎‎هايي كه تا كنون تقريبا در همه جهان پذيرفته شده اين است كه روش علمي تنها راه مطمئن به سوي حقيقت است.[40]

هربرت ارمسترانگ، يكي از صاحب نظران برجسته امريكايي، در اين زمينه‎ مي‎گويد:

علوم جديد در نشان دادن هدف زندگي انسان و راه انسانيت مطلقا ناتوان است و نمي‎تواند معنا و مفهوم درست و ارزشمندي براي زندگي ارائه كند و دانش نوين ارزش‎هاي جديد زندگي را نمي‎شناسد. دانش نوين، راه صلح و سلامت و اسايش و ارامش را بدرستي تشخيص نمي‎دهد. دانش نوين نتوانسته‎است جهان را از بينوايي و گرسنگي و بيماري و نگراني و بيزاري و بدبختي، رهايي بخشد، ... دانش نوين نتوانسته‎است از فروريختن بنياد خانواده‎‎‎‎‎ها، از تبهكاري، از فساد و بداخلاقي جلوگيري كند و از روش و منش غيرانساني و از ديوانگي‎ها و گمراهي‎هاي بشري بكاهد.[41]

به گفته ي امريش كورت:

اين باور ساده لو حانه نسبت به اين كه پيشرفت علم و تكنيك موجب سعادت بشر‎ مي‎شود در حال از بين رفتن است، بنابر اين چاره‎اي جز درك اين واقعيت نبوده و نيست كه پيشرفت مادي صرف، مسائل انسان را حل نمي‎كند.[42]

 

کلیدواژه: غرب و نماز، پوچ گرایی، خستگی، تبهکاری، ماشینی شده، ناتوانی، عصر معاصر، نماز.

 


[1] براي اطلاعات فزونتر در باب بن بستهاي نظري ناشي از تكيه افراطي بر علم: رك. ابوالفضل ساجدي، دين و دنياي مدرن،  فصل (بن بست علم گرايي افراطي). در كتاب حاضر نيز در اخر فصل (نماز: خرافه و سبب عقب ماندگي) به اجمال بن بستها بيان شده است.

ضمن فصل (بن بست علم گرايي افراطي) به پاره‎اي از بن بستهاي نظري اشاره خواهد شد.

[2] برخي از مطالب و آدرسهاي نقل شده در اين ضميمه از كتاب مير احمد رضا حاجتي، عصر امام خميني، اخذ شده‎است.

[3] عبد الله نصري، فلسفه خلقت انسان، ص 16

[4] ژان فوراستيه، بحران دانشگاه، ترجمه علي اكبر كسمائي، ص 105

[5] روژه دوپاسكيه، سرگذشت اسلام، سرنوشت انسان، ترجمه ي علي اكبر كسمائي، ص 19

[6] الوين تافلر، موج سوم، ترجمة شهيندخت خوارزمي، ص 517

[7] روي دوم، رئيس مركز مطالعات جهان سوم بلژيك، ‌در مصاحبه با فصلنامة حضور، ش 18، زمستان 785

[8] مطهري، مرتضي، مقدمه‎اي بر جهان بيني اسلامي ص 24 و 25

[9] اريك فروم، انسان براي خويشتن، ترجمه اكبر تبريزي ص 14

[10] محمد رضا شرفي، مجله ي رشد سال چهارم پاييز و  زمستان 74

[11] همان

[12] نصري، فلسفه خلقت انسان، ص 22

[13] نشرية نداي جمعي زنان انقلاب اسلامي، شماره 17 و 18

[14] سوسن صفاوردي، رستاخيزي در تاريكي، ص 69

[15] نيل پُست مَنْ، تكنو پولي، ترجمة صادق طباطبايي، ص 211

[16] آنتونيو مدرانو (نويسندة اسپانيائي)، در مصاحبه با راديو اسپانيايي برون مرزي جمهوري اسلامي، راديو معارف، 28/11/78

[17] همان

[18] روزنامه همشهري 29/7/75 خبرگزاري جمهوري اسلامي.

[19] همان

[20] بر خورد تمدن‎‎‎‎‎ها، هانتينگتون و منتقدانش، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ص 51

[21] مجله مشرق، شماره دوم و سوم مقالة "در جست و جوي امر قدسي"

[22] در مصاحبه با روزنامة جمهوري اسلامي. 5/9/75

[23] ماهنامة صبح، ش 70، خرداد 76،‌به نقل از خبرگزاري رويتر، ص81

[24] روزنامه جمهوري اسلامي، 8/3/76

[25] بولتن فرهنگي وزارت ارشاد اسلامي، ش 57، سال 73، س 9

[26] روزنامة كيهان، ص 18/6/78

[27] نشرية جبهه، 4/2/78

[28] نشريه ينه يوزيل، چاپ تركيه 18 مي 1997

[29] دكترسيد محمد عقيلي كيهان هوايي 13/8/71

[30] پرفسور خدا دوست،  چشم پزشك معروف ايراني در جمع پزشكان ايرانث مقيم خارج كشور روزنامه ي رسالت 29/2/70

[31] ضميمه ـ پنج شنبه 8 آبان 1382 ـ 4 رمضان 1424

[32] نشريه پيام يونسكو ش 243،

[33] حليم هربرت، انديشمند فرانسوي محقق در كشور‎هاي جهان سوم، سخنراني در مسجد الرحمان شهر ليون فرانسه 1983، نامه فرهنگ، تابستان 75، ص62

[34] سخنراني در دفتر مطالعات وزارات امور خارجه كشورمان مجله كلمه دانشجو ش 15 17/3/73

[35]روزنامه اطلاعات،‌ ضميمه،‌ 25/11/71 ، خبرگزاري جمهوري اسلامي به نقل از هفته نامه ي الماني فوكوس

[36] ماهنامه سروش ش 551 فروردين 70

[37] مجله صبح ش68 ص24

[38] نامه فرهنگ ش 13 ص 65-66

[39] همان

[40] حسين مهري، صداي پاي دگرگوني، ص 71

[41] علي اكبر كسمائي، جهان امروز و فردا، ص 211.

[42] امريش كورت، نامه فرهنگ، سال سوم ش اول بهار 72 ص 104 و 105

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 4074 کلمه
مولف : حجت الاسلام دکتر ساجدی
1394/2/10 ساعت 09:57
کد : 294
دسته : آسیب‌‌شناسی دعوت به نماز در جامعه
لینک مطلب
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز