پژوهشی در تشریع اذان وفصول آن در پرتوکتاب وسنت

■ پژوهشی در تشریع اذان وفصول آن در پرتوکتاب وسنت

پژوهشی در تشریع اذان وفصول آن در پرتوکتاب وسنت

بسم الله الرحمن الرحیم

معنای لغوی و شرعی اذان و جایگاه موءذّن نزد خداوند

اذان در‌ لغت‌ به معنای «اعلام کردن» است. خداوند در قرآن می‌فرماید:

و أذانء مِن اللّه و رسوله إلی الناس یومَ الحجّ الأکبر...؛1

و این، اعلامی اسـت از نـاحیه خداوند و پیامبرش به مردم‌ در‌ روز حج اکبر که....

اما در شرع به معنای اعلام دخول وقت نماز واجب است، با الفاظ مشخص و کیفیت مخصوصی که از جانب پیامبر رسیده است. اذان یکی از‌ بهترین‌ اعمالی‌ است کـه بـه واسطه آن‌ به‌ خداوند‌ تقرب جسته می‌شود؛ و در آن فضیلت فراوان و اجر عظیمی است.

شیخ طوسی در تهذیب از معاویة بن وهب و او‌ از‌ امام‌ صادق(ع) روایت کرده:

مَن أذَّن فی مصر مِن أمصار‌ المسلمین‌ سنة، وجبت له الجنّة؛2

رسول خدا(ص) فرمود: هـرکس در یـکی از شهرهای مسلمانان به مدت یک سال اذان گوید، بهشت‌ بر‌ او‌ واجب می‌شود.

همچنین از سعد اسکاف نقل کرده است که از‌ امام باقر(ع) شنیدم که می‌فرماید:

مَن أذَّن سبع سنین احتساباً جاء یوم القیامة و لاذنب له؛3

هرکس هفت سـال «قـربةً‌ الیـ‌ اللّه»‌ اذان گوید، روز قیامت در حالی وارد مـحشر مـی‌شود کـه هیچ‌ گناهی‌ ندارد.

شیخ صدوق نیز از عرزمی و او از امام صادق(ع) نقل کرده است:

أطول الناس أعناقاً یوم‌ القیامة‌ الموءذّنون؛4

سر بلندترین افراد در روز قیامت، موءذّن‌ها هستند.

احمد بن محمد برقی در مـحاسن‌ از‌ جـابر‌ جـعفی و او از امام باقر(ع) روایت کرده:

الموءذّن المحتسب، کالشاهر بسیفه فی سبیل اللّه،‌ القاتل‌ بین الصفّین؛5

رسول خدا(ص) فرمود: کسی که «قربةً الی اللّه» اذان گوید، مانند مـجاهدی‌ اسـت‌ کـه‌ شمشیرش را در راه خدا از نیام کشیده و در صف حق علیه باطل‌ مبارزه‌ می‌کند.

روایات دیـگری هم وجود دارد که کلیه طبقات مردم را به ترویج اذان‌ و انجام‌ آن تشویق کرده، و از اینکه اذان در انحصار ضعیفان جامعه باشد، ابـراز کـراهت می‌کنند.

ما در‌ ایـن مقاله در دو مقام به بحث می‌پردازیم:

1. اذان را خداوند تشریع‌ کرده‌ و انسان هیچ دخالتی در تـشریع آن نـداشته است.

2. بررسی تاریخ گفتن جمله «الصلاةُ خیرء من‌ النوم»‌ و اینکه این عبارت بخشی از اذان نیست و باصلاحدید برخی وارد اذان شـده‌ است.

مقام اوّل

1. جـایگاه اذان در تشریع اسلامی

اذان و اقامه از اجزای اصلی دین و از شعائر‌ آن‌ می‌باشد که خداوند سبحان آن را بـر قـلب سـرور پیامبران نازل کرد.‌ خداست‌ که نماز را واجب کرد و اذان‌ را‌ نیز‌ همو واجب گردانید و مـنشأ تـمامی احـکام،‌ یکی‌ است، در تشریع آنها هیچ انسانی نه در خواب و نه در بیداری‌ شرکت‌ نداشته است؛ اسـاساً شـأن هر‌ عبادتی‌ که انسان‌ با‌ آن‌ خالق و پروردگارش را عبادت می‌کند،‌ این‌ است. مـا در تـشریع اسـلامی عبادتی را نمی‌یابیم که انسان‌ها آن را‌ وضع،‌ آنگاه شارع امضا و تصویب کرده‌ باشد؛ مگر در موارد‌ خـاصی‌ کـه از طرف پیامبر ثابت‌ شده‌ است.

در تأیید این مطالب همین بس که در تمامی فصول و بـخش‌های اذانـ،‌ از‌ تـکبیر گرفته تا تهلیل، صبغه‌ الهی‌ و گوارایی کلام و بلندی‌ معانی را می‌توان دید‌ که‌ شعور انسان را بـه مـفاهیمی والاتر و اصیل‌تر از آنچه عقل انسان‌ها می‌تواند درک‌ کند‌ رهنمون می‌شوند. چنانچه اذان و اقـامه‌ مـنبعی‌ غـیر از‌ وحی‌ داشت،‌ از چنین گوارایی و صبغه الهی برخوردار نبود.

بنابراین، هر مسلمان چاره‌ای جز پذیرفتن این دو امر ندارد:

الف) تـشریع اذان و اقامه به‌ خداوند‌ بر‌ می‌گردد‌ و اوست که اذان‌ و اقامه را به بنده‌اش وحـی کـرد و بشر نقشی در تشریع آنها ندارد.

ب) همچنان که اصل‌ اذان،‌ وحی‌ الهی است که بر قلب پیامبر نـازل‌ شـده،‌ هر‌ فصلی‌ از‌ آن‌ نیز وحی الهی به سوی پیامبر(ص) است، پس هیچ انـسانی نـمی‌تواند فصلی را از آن کم و یا بخشی را به آن اضافه کند.

2. تـاریخ تـشریع اذانـ‌ در احادیث اهل بیت(ع)

ائمه اهل بیت(ع) متفقند بر ایـنکه اذان یـکی از امور عبادی است که از منزلت ویژه‌ای برخوردار است و خداوند آن را تشریع کرده و جبرئیل آنـ‌ را‌ بـه رسول خدا(ص) و رسول خدا نـیز آن را بـه بلال یـاد داده است.

این امـر از نـظر ائمه اهل بیت(ع) مسلّم بوده و روایـات و سـخنان آنها در این‌ زمینه‌ فراوان است که ما در اینجا مقدار اندکی از آنها را از بـاب نـمونه، ذکر می‌کنیم:

1. ثقة الاسلام کلینی، به سـند صحیح از‌ زراره‌ و فضیل، از امـام بـاقر(ع)‌ روایت‌ کرده:

لمّا أُسری برسول اللّه(ص) إلی السـماء فـبلغ البیت المعمور، و حضرت الصلاة، فأذّن جبرئیل(ع) و أَقام فتقدم رسول اللّه(ص) و صفّ الملائکة و النـّبیّون‌ خـلف‌ محمّد(ص)؛

وقتی رسول خدا(ص) در‌ سفر‌ معراج بـه بـیت المـعمور رسید، هنگام نـماز شـد، جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسـول خـدا جلو ایستاد و ملائکه و پیامبران پشت سر محمد(ص) به صف ایستادند.

2. کلینی با‌ سند‌ صحیح از امـام صـادق(ع) روایت کرده:

لمّا هبط جبرئیل بالأذان علی رسـول اللّه(ص) کان رأسـه فـی حـجر علیّ(ع)، فأذّن جبرئیل و أقـام، فلمّا انتبه رسول اللّه(ص) قال: یا علی سمعت؟ قال:‌ نعم،‌ قال: حفظتَ؟‌ قال: نعم. قـال: ادعُ بلالاً، فدعا علیّ(ع) بلالاً فعلّمه؛

چون جبرئیل اذان را بـر رسـول خـدا(ص) فـرود آورد،‌ سـر او در دامان علی(ع) بود، جـبرئیل اذان واقـامه گفت.6 وقتی‌ رسول‌ خدا‌ بیدار شد، فرمود: علی، آیا شنیدی؟ عرض کرد: آری7، فرمود: آیا حـفظ کـردی؟ عـرض کرد: آری. پیامبر(ص) ‌‌فرمود:‌ بلال را فراخوان! عـلی(ع) هـم بـلال را فـراخواند و پیـامبر اذان را بـه‌ او‌ یاد‌ داد.8

3. کلینی با سند صحیح دیگری از عمربن اذینه از امام صادق(ع) نقل می‌کند که‌ فرمود:

ما تروی هذه(الجماعة)؟ فقلت: جعلت فداک فی ماذا؟ فقال: فی أذانهم... فقلت: إِنّهم‌ یقولون إنـّ أُبیّ بن‌ کعب‌ رآه فی النوم. فقال: کذبوا فانّ دین اللّه أعزّ مِنْ أن یُری فی النوم. قال: فقال له سدیر الصیرفی: جلعت فداک فأحدث لنا من ذلک ذکراً. فقال أبوعبداللّه(الصادق)(ع): إنّ اللّه عزّو‌ جلّ لمـّا عـرج بنبیّه(ص) إلی سماواته السبع إلی آخر الحدیث الأوّل؛9

این گروه چه می‌گویند؟ عرض کردم: فدایت شوم در چه موردی؟ فرمود: در مورد اذانشان... ، عرض کردم: می‌گویند که ابیّ‌ بن‌ کعب آن را در خواب دیده است. امام فـرمود: دروغ مـی‌گویند؛ زیرا دین خداوند عزیزتر از آن است که در خواب دیده شود. راوی می‌گوید: سپس سدیر صیرفی به امام(ع)‌ عرض‌ کرد:

فدایت‌ شوم!‌ در باره اذان چیزی بـرای ما بفرما. امام صادق(ع) فرمود: وقتی خداوند پیامبرش را به آسمان‌های‌ هـفت‌ گـانه‌ عـروج داد... تا آخر حدیث اوّل.

4. محمدبن مکی، شهید اوّل، در ذکری‌ الشیعه‌ از‌ فقیه شیعه در اوایل قرن چهارم، یعنی ابن ابی عـقیل ‌ ‌عـمانی، نقل می‌کند که‌ وی‌ از‌ امام صادق (ع) روایت کرده است که ایشان گروهی را کـه مـی‌پندارند پیـامبر(ص) اذان را‌ از‌ عبداللّه بن زید10 گرفته است، لعن کرد و فرمود:

ینزل الوحی علی نبیّکم فتزعمون‌ أنّه‌ أخذ‌ الأَذان من عـبداللّه بن زید؟!؛11

بر پیامبر شما وحی نازل می‌شود؛ آن وقت شما می‌پندارید‌ که‌ او اذان را از عبداللّه بن زیـد گرفته است؟!

این روایات را تنها شـیعه‌ از‌ امـامان‌ اهل بیت(ع) نقل نکرده‌اند؛ بلکه حاکم و غیر او هم عین همین معنا را از‌ ایشان‌ نقل کرده‌اند. اینک به برخی روایاتی که در این زمینه از طریق‌ اهل‌ سنت‌ نقل شده، اشاره می‌کنیم:

5. حاکم از سفیان بن اللیـل نقل کرده است:12پس از ماجرای صلح‌ حسن‌ بن‌ علی با معاویه، من به مدینه نزد او آمدم در مجلسی نشسته‌ بود،‌ سخن از اذان شد، یکی از حضار گفت: اذان با روءیای عبداللّه بن زید آغاز شده‌ اسـت.‌ حـسن بن علی به او فرمود:

إنّ شأن الأذان أعظم من ذلک، أذّن‌ جبرئیل(ع)‌ فی السماء مثنی مثنی، و علّمه رسول‌ اللّه‌ و أقام مرّة مرّة فعلّمه رسول اللّه(ص)؛13

شأن و منزلت‌ اذان بزرگتر از این است. جبرئیل در آسمان اذان گفت و هر جـمله‌ را‌ دو‌ بار ادا کرد و آن را به رسول خـدا(ص) تـعلیم داد و در اقـامه‌ هر‌ جمله را یک بار ادا کـرد‌ و آن را‌ بـه‌ رسـول‌ خدا(ص) یاد داد.

6. متقی‌ هندی از شهید زیدبن علیّ بن الحسین(ع)، از پدرانش از علی(ع) روایت کرده است:

أنّ رسول‌ اللّه(ص)‌ عُلِّمَ الأذان لیلة أسری به و فرضت‌ عـلیه‌ الصلاة؛14

رسول خـدا(ص)‌ اذان را در‌ شـب‌ معراج و وقتی که نماز بر او واجب شد، فـرا گرفت.

7. حـلبی از ابی العلاء نقل‌ می‌کند:

به محمد‌ بن حنفیه گفتم: ما می‌گوییم که اذان‌ با‌ روءیایی‌ که‌ یکی‌ از‌ انصار در خواب دید، آغـاز شـد. راوی مـی‌گوید: محمدبن حنفیه با شنیدن این سخنان به شدت ناراحت شـد و گفت: قصد یکی از پایه‌های احکام اسلام و نشانه‌های دین خود را کرده‌اید، پنداشته‌اید که سبب آن، روءیای مردی از انصار بـوده اسـت، روءیـایی که احتمال صدق و کذب آن می‌رود و ممکن است از خواب‌های پریشان باشد.

راوی می‌گوید:‌ بـه او گـفتم: این سخن میان مردم شایع شده است. محمد بن حنفیه گفت: این سخن، به خدا قـسم بـاطل اسـت... .15

8. متقی هندی از مسند رافع بن خدیج‌ نقل‌ کرده است:

چون رسول خدا(ص) به آسـمان عـروج کـرد، اذان به او وحی شد و او آن را به زمین آورد و جبرئیل آن‌ را‌ به او تعلیم داد. طبرانی‌ نیز‌ این روایت را در اوسـط از ابـن عـمر نقل کرده است.16

9. از روایت عبدالرزاق از ابن جریج از عطا معلوم می‌شود که تشریع اذان‌ با‌ وحـی خـداوند سبحان بوده‌ است.17

 

10. حـلبی می‌گوید:

احادیثی وارد شـده که نشان می‌دهد اذان، قبل از هجرت و در مکه تشریع شده و یکی از این احادیث، حـدیثی اسـت کـه طبرانی از‌ ابن‌ عمر نقل‌ کرده است... . آنگاه حلبی در ادامه، روایت هشتم را نقل می‌کند.18

این بود تاریخ و کـیفیت تـشریع‌ اذان که شیعه آن را از سر چشمه زلال اهل بیت(ع)‌ گرفته‌ است‌ و اهل بیت(ع) نیز آن را بـا نـقل راسـتگویی از راستگویی از رسول خدا(ص) روایت کرده‌اند، چنان ‌‌که‌ گفتیم روایات دیگری هم آن را تأیید می‌کنند.

3. کیفیت تشریع اذان در روایـات‌ اهـل‌ سنت

در روایـات اهل سنت احادیثی در باره کیفیت تشریع اذان نقل شده که نسبت دادن آنها‌ بـه پیـامبر(ص) صحیح نیست. چکیده مفاد این روایات که تفصیل آنها را نیز‌ خواهیم آورد، این است‌ که:

رسول خدا(ص) به نـماز جـماعت بسیار اهمیت می‌دادند اما در اینکه چگونه مردم را با توجه به دوری مسافت و پراکـندگی مـهاجران و انصار در کوچه‌های مدینه برای اقامه نماز جـماعت گـرد‌ هـم آورند، در تحیّر بود تا اینکه برای حـل ایـن مشکل با اصحاب مشورت کرد و آنها چند راه حل پیشنهاد کردند:

الف) اینکه پرچمی نصب کـنند و هـرکس آن را دید،‌ دیگران‌ را خبر کند. پیـامبر ایـن پیشنهاد را نپسندید.

ب) بـرخی پیـشنهاد کـردند که برای این کار از شیپور یـهودیان اسـتفاده شود. این پیشنهاد نیز خوشایند پیامبر نبود.

ج) برخی دیگر پیشنهاد کردند‌ که‌ هـمچون مـسیحیان از ناقوس استفاده شود. پیامبر ابتدا از ایـن پیشنهاد خوشش نیامد، ولی بـعد دسـتور داد این کار را بکنند، پس ناقوسی از چـوب سـاخته شد تا با‌ نواختن‌ آن، مردم برای نماز گرد هم آیند.

و) پیامبر گرامی اسـلام بـر هـمین تصمیم پا برجا بـودند تـا اینکه عبداللّه‌ بن‌ زیـد‌ آمـد و به او خبر‌ داد‌ که‌ بین خواب و بیداری، فردی را دیده است که نزد او آمده و اذان را به او یـاد داده اسـت. عمربن‌ خطاب‌ بیست‌ روز قبل همین خـواب را دیـده بود امـا‌ از‌ نـقل آن امـتناع ورزیده بود، بعد از نـقل خواب عبداللّه بن زید، عمر نیز خواب را به پیامبر گفت.‌ پیامبر‌ فرمود:‌ چه چیزی بـاعث شـد که خوابت را از من کتمان‌ کنی؟ عـمر گـفت: عـبداللّه بـن زیـد در نقل این خـواب از مـن سبقت گرفت و من حیا کردم‌ که‌ آن‌ را نقل کنم. رسول خدا(ص) به بلال فرمود: بایست و بـنگر‌ کـه‌ عـبداللّه بن زید چه فرمانی می‌دهد. پس عبداللّه بـن زیـد اذان را بـه بـلال یـاد داد‌ و بـلال‌ اذان را فرا گرفت و اذان گفت.

این خلاصه‌ای بود از آنچه محدثان‌ اهل‌ سنت‌ در باره کیفیت تشریع اذان روایت کرده‌اند. ضروری است که متون و اسناد این‌ روایات‌ مورد‌ بررسی قرار گیرد.

4. روایاتی که در «سنن» اهـل سنت در باره کیفیت تشریع اذان‌ آمده‌ است

1. ابو داود(202 ـ 275هـ) روایت می‌کند: عباد بن موسی ختلی و زیاد‌ بن‌ ایوب‌ ـ که نقل عباد کامل‌تر است ـ و این دو از هشیم و او‌ از‌ ابو بشر؛ و نیز زیاد از ابوبشر از ابـی عـمیربن انس از برخی‌ عموهای‌ انصاریش‌ نقل کرد:

پیامبر اهتمام داشت که چگونه مردم را برای نماز جمع کند. فردی به او‌ گفت:‌ هنگام نماز پرچمی برافراز، تا وقتی مردم آن را ببینند، دیگران را‌ خبر‌ کنند.‌ پیـامبر(ص) ایـن پیشنهاد را نپسندید. برخی دیگر از شیپور یهودیان یاد کردند، پیامبر این پیشنهاد‌ را‌ نیز‌ نپسندید و فرمود: این سنت یهود است. برخی دیگر از ناقوس نام‌ بـردند،‌ پیـامبر فرمود: ناقوس از مسیحیان است. عـبداللّه بـن زید (ابن‌عبدربه) در حالی که این دغدغه رسول‌ خدا(ص)‌ برایش اهمیت داشت، به خانه آمد و اذان را در خواب دید.‌ صبح‌ روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت:‌ «مـن‌ بـین خواب و بیداری بودم کـه فـردی‌ نزد‌ من آمد و اذان را به من یاد داد»

عمربن خطاب نیز قبل از‌ او‌ چنین روءیایی را دیده بود‌ اما‌ بیست روز‌ از‌ افشای‌ آن خودداری کرد.19بعد که خواب خود‌ را‌ برای پیامبر نقل کرد، پیامبر به او فرمود: «چه بـاعث شـد که‌ مرا‌ از آن آگاه نکنی؟» عمر گفت:‌ «عبداللّه بن زید از‌ من‌ پیشی گرفت و من دیگر‌ حیا‌ کردم». سپس رسول خدا به بلال فرمود: «بایست و بنگر عبداللّه بن زید‌ به‌ تو چـه فـرمان می‌دهد، آن‌ را‌ انجام‌ ده. » از‌ آن‌ پس بلال اذان می‌گفت.

ابو بشر‌ می‌گوید: ابو عمیر به من گفت: انصار چنین می‌پندارند که اگر عـبداللّه بن زید‌ در‌ آن روز بیمار نبود، پیامبر(ص) او‌ رابه‌ عنوان موءذّن‌ نصب‌ می‌کرد.

2. از محمد بـن مـنصور‌ طـوسی از یعقوب از پدرش از محمد بن اسحاق ؛ از محمد بن ابراهیم بن‌ حارث‌ تیمی از محمد بن عبداللّه بن‌ زید‌ بن‌ عـبدربه‌ ‌ ‌نـقل‌ است که او‌ گفت:

پدرم، عبداللّه بن زید گفت: وقتی رسول خدا دستور داد ناقوسی بسازند تـا بـا صـدا در آوردن‌ آن‌ مردم‌ را برای نماز گرد هم آورند. در‌ خواب‌ دیدم‌ که‌ مردی‌ ناقوس‌ بر دسـت، دور من چرخید. به او گفتم: این ناقوس را می‌فروشی؟ گفت: با آن چه می‌کنی؟ گفتم: بـا آن مردم را برای نماز فـرا مـی‌خوانم. گفت:‌ آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی کنم؟ به او گفتم: آری، گفت: بگو: اللّه‌أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أن لااله‌ إلاّاللّه،‌ أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، أشهد أنّ محمداً رسـول اللّه، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لاإله إلاّ اللّه.

آنگاه کمی‌ از من دور شد و گفت: به هنگام اقامه نماز چنین می‌گویی:

اللّه أکبر، اللّه أکبر، اشهد أن لاإله إلاّ اللّه، أشهد أنّ مـحمداً‌ رسـول‌ اللّه، حیّ علی الصلاة، حیّ‌ علی‌ الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصـلاة، اللّه أکـبر، اللّه أکبر، لاإله إلاّ اللّه.

صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمدم و آنچه را که دیده بودم، برای او نقل کردم،‌ فرمود:

آنچه دیدی روءیای‌ صادقه است، ان شاء اللّه، پس برخیز و نزد بلال برو و آنچه را که در خواب‌ دیدی، به او بـگو تـا او بـا آن الفاظ اذان بگوید،‌ صدای‌ او‌ از صدای تـو رسـاتر است.

من بـا بلال برخاستم و آنچه را که در خواب دیده بودم، به ‌‌او‌ القا کردم و او هم آن را تکرار کرد.

راوی می‌گوید:

عمر در خانه خود‌ صدای‌ اذان‌ را شنید، از خانه خارج شد و در حـالی کـه عـبایش را می‌کشید، گفت:

«ای رسول‌ خدا! قسم به آنکه تو را بـه حـق به پیامبری برگزید! همانند آنچه‌ او در خواب دید،‌ من‌ نیز دیدم.» رسول خدا(ص) فرمود: فللّه الحمد.20

3. همین حدیث را ابن ماجه نـیز (207ـ275هـ) بـا دو سـند زیر نقل کرده است:

از ابوعبید، محمد بن میمون مدنی، از محمدبن سـلمه حرّانی از محمد‌ بن اسحاق از محمد بن ابراهیم تیمی از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است:

رسول خدا(ص) به شـیپور فـکر مـی‌کرد و نیز دستور داد تا ناقوسی از چوب‌ بتراشند،‌ تا اینکه اذان در خواب به عـبداللّه بـن زید تعلیم داده شد... تا آخر حدیث.

4. از محمد بن خالد بن عبداللّه واسطی از پدرش از عبدالرحمن بن اسحاق از زهری‌ از‌ سـالم از پدرش نـقل شـده است:

پیامبر(ص) در باره چیزی که مردم را به نماز فراخواند از آنان نظر خواهی کرد.

گروهی شیپور را پیشنهاد کردند که او این پیشنهاد را نپسندید، چون‌ شیپور‌ رسم‌ یهودیان بود. گـروهی دیـگر ناقوس‌ را‌ پیشنهاد‌ کردند که آن را نیز چون رسم مسیحیان بود، نپسندید، تا اینکه در آن شـب مـردی از انـصار که به او‌ عبداللّه‌ بن‌ زید می‌گفتند و عمر بن خطاب روءیای اذان‌ را‌ دیدند...

زهری می‌گوید: بلال در اذان نـماز صـبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا(ص) هم آن‌ را‌ تثبیت‌ کرد... .21

5. تـرمذی ایـن حـدیث را با این سند نقل‌ می‌کند:

از سعید بن یحیی بن سعید اموی از پدرش از محمدبن اسحاق از محمد بن ابـراهیم بـن حارث‌ تیمی‌ از‌ محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است: وقتی‌ صـبح‌ شـد، نـزد رسول خدا(ص) آمدیم و من روءیایی را که دیده بودم نقل کردم... تا آخر‌ حدیث.

6. ترمذی‌ می‌گوید:

ابراهیم بن سـعد از مـحمد بـن اسحاق این حدیث را کامل تر‌ نقل‌ کرده‌ است. ترمذی سپس اضافه مـی‌کند: عـبداللّه بن زید همان ابن عبدربه است و از‌ او‌ جز‌ این یک حدیث که در مورد اذان است، حدیث دیگری نـقل نـشده است.22

آنچه نقل‌ شد،‌ روایاتی بود که صاحبان از سننی که کتب آنان صحاح سـته اهـل سنت‌ شمرده‌ می‌شود‌ نقل کرده‌اند. این کـتب دارای چـنان اهـمیتی است که دیگر کتب سنن مانند سـنن‌ دارمـی‌ یا دارقطنی یا بیهقی یا روایاتی که ابن سعد در طبقات نقل کرده‌ اسـت،‌ هـیچ‌ یک به پایه صحاح شـشگانه نـمی‌رسد. به لحـاظ هـمین جـایگاه ویژه صحاح ششگانه، روایات این‌ سـنن‌ مـعروف را از روایات کتب دیگر جدا کردیم.

اینک برای روشن شدن حقیقت‌ به‌ بررسی‌ متن و سـند ایـن روایات می‌پردازیم، سپس روایاتی را که در مـتون دیگر آمده است،‌ ذکـر‌ خـواهیم‌ کرد.

تحلیل مضمون روایـات گذشته

روایاتی کـه ذکر شد،‌ به‌ جهات مـختلف شـایستگی نـدارند که مورد اسـتدلال قـرار گیرند، از جمله:

جهت اوّل:‌ ناسازگاری‌ این روایـات بـا مقام نبوت

خداوند سبحان به‌ پیامبرش‌ فرمان‌ داد تا با موءمنان در اوقات مختلف‌ نماز‌ بگزارد. طبع قـضیه اقـتضا دارد که کیفیت تحقق این امر را بـه او‌ بـیاموزد.‌ بنابراین مـعنا نـدارد کـه پیامبر‌ اکرم(ص)‌ چندین روز‌ ـ چـنان‌ که در روایت اوّل از ابو‌ داود‌ نقل شده بیست روز ـ متحیر باشد و نداند چگونه مسئولیتی را‌ که‌ بر عهده او گـذاشته شـده است‌ انجام دهد، از این‌ رو‌ گاهی بـه آن و گـاهی‌ بـه‌ ایـن مـتوسل شود تا او را در شـناسایی اسـباب و ابزارهای این مقصود‌ راهنمایی‌ کنند! در حالی که خداوند‌ سبحان‌ در‌ باره او می‌فرماید:‌ و علَّمک مالم‌تکن تعلم، سپس‌ مـی‌افزاید:‌ «وکـان فـضل اللّه علیک عظیماً23 مراد از «فضل» در آیه شریفه، بـه قـرینه جـمله‌ مـا‌ قـبل آن «عـلم» است.

نماز و روزه‌ از‌ امور عبادی‌ هستند‌ و از امور عرفی مانند‌ جنگ نیستند که چه بسا پیامبر در مورد آنها با اصحاب خویش مشورت می‌کرد البته‌ مشورت‌ پیامبر با اصحاب در امور عـرفی‌ مانند‌ جنگ‌ نیز‌ از‌ روی جهل او‌ به‌ تصمیم بهتر نبوده، بلکه به منظور مشارکت دادن آنان در امور و جلب قلوب آنان بوده‌ است.‌ چنان‌ که خداوند می‌فرماید:

و لو کنت فظّاً غلیظ‌ القلب‌ لانفَضّوا‌ مِن‌ حولک‌ فـاعْفُ‌ عـنهم واسْتغفرْلهم و شاورْهم فی الأمر فإذا عزمتَ فتوکّلْ علی اللّه؛24

اگر تند خوی و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق می‌شدند، پس از آنان درگذر‌ و از خدا برای آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مـشورت کـن، آن گاه آنچه را خود تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام بده.

آیا این، وهن‌ دین‌ نیست که روءیا و خواب‌های افراد عادی منشأ امر عبادی بـسیار مهمی همچون اذان و اقـامه باشد؟

به هـمین دلیل بایستی‌ گفت:‌ اینکه منشأ اذان، روءیا باشد، دروغی است که به شریعت بسته شده است. بعید نیست که خویشاوندان عبداللّه بن زید ایـن روءیـا را‌ شایع‌ و پخش کرده بـاشند تـا‌ فضیلتی‌ برای قبیله و خاندان آنان محسوب شود. از این رو در برخی مسانید مشاهده می‌کنیم که فقط عموزاده‌های عبداللّه بن زید، راویان این حدیث‌ هستند‌ و حُسن ظنّ به‌ آنها‌ موجب شده که بـه ایـن روایات اعتماد شود.

جهت دوم: وجود تعارض اساسی بین روایات یاد شده

روایاتی که در مورد اذان و کیفیت تشریع آن ذکر شده، از جهات مختلفی با‌ یکدیگر‌ تعارض اساسی دارند:

الف) مقتضای روایت اوّل(روایت ابی داود) این است که عمر بـن خـطاب بیست روز قـبل از عبداللّه بن زید، اذان را در خواب دیده است. در حالی که‌ مقتضای‌ روایت چهارم(روایت‌ ابن ماجه) این است که عـمر و عبد اللّه بن زید در یک شب اذان را در‌ خواب دیده‌اند.

ب) براساس برخی از این روایات، روءیـای عـبداللّه بـن زید‌ مبدأ‌ تشریع‌ اذان است و وقتی عمربن خطاب اذان را شنید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت که او ‌‌هم‌ آن روءیا را دیـده ‌ ‌امـا خجالت کشیده آن را نقل کند.

ج) در برخی‌ دیگر‌ از‌ این روایات، مبدأ تشریع اذان شخص عمربن خطاب اسـت، نـه روءیـای او، زیرا او بود‌ که پیشنهاد داد مردم را برای نماز صدا بزنند که صدا زدن مردم‌ برای نماز صـورت دیگری‌ از‌ اذان است. ترمذی در سننش نقل کرده: وقتی مسلمانان به مدینه آمدند... برخی پیـشنهاد کردند: شاخی(یعنی بوقی) مـثل شـاخ یهودیان بگیرید. اما عمربن خطاب گفت: آیا مردی را روانه نمی‌کنید که‌ برای نماز ندا در دهد؟ پس از آن رسول خدا(ص) فرمود: بلال! بلند شو و برای نماز ندا سرده(یعنی اذان بگو).25

این روایت را نسایی26 و بیهقی27 نیز در سننشان ذکر کرده‌اند.

البته ابن حجر ندا کردن برای نماز را به گفتن «الصلاة جامعة»28‌ تفسیرکرده‌ است؛ اما دلیلی بـر ایـن تفسیر وجود ندارد.

د) مبدأ تشریع اذان، پیامبر اکرم است. بیهقی روایت کرده: ... پس اصحاب پیشنهاد کردند که به هنگام نماز ناقوس نواخته یا‌ آتشی‌ برافروخته شود. سپس بلال مأمور شد تا اذان را بـه صـورت فصول جفت واقامه را به صورت فصول فرد، بگوید.

بیهقی می‌گوید:

این روایت را بخاری از محمد از عبدالوهاب ثقفی،‌ و مسلم‌ از اسحاق بن ابراهیم نقل‌ کرده‌ است.29

با این همه تناقضی که در نقل این روایت وجود دارد، چگونه می‌توان بـر ایـن نقل‌ها اعتماد کرد؟

هـ) مطابق حدیث اوّل، هنگامی‌ که‌ عبداللّه‌ بن زید روءیای خود را برای پیامبر(ص) نقل‌ می‌کرده،‌ عمر حضور داشته ؛ اما مطابق حدیث دوم، حضور نداشته است، زیرا در این حدیث، بـه دنـبال نـقل روءیای‌ عبداللّه‌ بن‌ زید بـرای پیـامبر، وقـتی بلال اذان می‌گفت، عمر صدای اذان‌ را شنید و از خانه‌اش خارج شد.

جهت سوم: چهارده نفر خواب دیدند، نه یک نفر

از روایت حلبی چنین‌ استفاده‌ می‌شود‌ کـه بـیننده اذان در خـواب منحصر در عبداللّه بن زید و عمر‌ بن خطاب نـبوده، بـلکه ابوبکر نیز ادعا کرده همان خوابی را که آنها دیده‌اند، او نیز‌ دیده‌ است.‌ گفته شده هفت نفر از انصار و نیز گـفته شـده چـهارده نفر30 مجموعاً ادعا کرده‌اند که اذان را درخواب دیده‌اند. شریعت محل عبور هر‌ رهگذر‌ نیست، اگر شریعت و احکام شرعی تابع روءیـا و خـواب اشـخاص باشد، فاتحه‌ اسلام‌ را‌ باید خواند.

جهت چهارم: وجود تعارض بین نقل بخاری و نـقل دیگران

روایتی کـه بخاری نقل‌ کرده،‌ صراحت دارد که پیامبر(ص) در مجلس مشورت با صحابه به بلال دستور می‌داد‌ برای‌ نـماز‌ نـدا سـر دهد و عمر به هنگام این فرمان، حضور داشته است. بخاری از ابن‌ عـمر‌ نـقل کـرده است:

وقتی مسلمانان به مدینه آمدند، اجتماع می‌کردند و مترصد وقت‌ نماز‌ می‌شدند‌ و کسی برای نماز نـدا نـمی‌داد. روزی در ایـن زمینه با هم سخن می‌گفتند، گروهی‌ گفتند:‌ همچون‌ مسیحیان ناقوسی اختیار کنیم. برخی گـفتند: شـیپوری مثل شیپوری که یهودیان دارند‌ برگیریم.‌ اما عمر گفت: آیا نمی‌خواهید مردی را روانـه کـنید کـه برای نماز ندا سردهد. رسول خدا(ص)‌ فرمود:‌ بلال! برخیز و ندای نماز سرده.31

اما احادیث روءیا صـراحت دارنـد که وقتی‌ عبداللّه‌ جریان روءیایش را برای پیامبر نقل کرد،‌ پیامبر‌ به‌ بلال دسـتور داد اذان گـوید و عـمر‌ در‌ این جلسه حضور نداشته است و اذان را در خانه‌اش شنید، پس از‌ شنیدن‌ اذان، در حالی که لباسش‌ را‌ می‌کشیده، از‌ خانه‌اش‌ خـارج‌ شـده و به پیامبر عرض می‌کند:‌ قسم‌ به آن که تو را به حق به پیـامبری بـرانگیخت، مـن نیز‌ همان‌ خوابی را که عبداللّه دیده، دیده‌ام.32

نمی‌توان روایت بخاری را بر‌ ندا‌ به «الصلاة جامعة» و احادیث‌ روءیـای‌ اذان را بـه «فـرمان به اذان گفتن» حمل کرد؛ زیرا اوّلاً این جمع،‌ شاهد‌ ندارد، ثانیاً اگر پیـامبر بـه‌ بلال‌ دستور‌ می‌داد که با‌ صدای‌ بلند و مکرر بگوید‌ «الصلاة‌ جامعة»، مشکل حل می‌شد و موضوعی‌ برای‌ حیرت باقی‌ نمی‌نماند.‌ ایـن‌ قـراین نشان می‌دهد که‌ دستور پیامبر به نـدا سـردادن، هـمان فرمان دادن به گفتن اذان مشروع بوده است.33

بررسی سندهای‌ روایـات‌ یـاد شده

وجوه چهارگانه‌ای که گذشت مربوط‌ به‌ محتوای‌ احادیث‌ یاد‌ شده بود و برای‌ سلب اعـتماد از آنـها کفایت می‌کند. اینک به بـررسی اسـناد این روایـات مـی‌پردازیم و خـواهیم گفت‌ که‌ یا‌ اسناد آنها بـه پیـامبر اکرم(ص) نمی‌رسد و یا‌ اگر‌ می‌رسد،‌ سلسله‌ سند،‌ مشتمل بر فردی مجهول یـا مـجروح یا ضعیف و متروک است.

روایت اوّل: که ابوداود آن را نـقل کرده بود، ضعیف اسـت، زیرا:

اوّلاً: روایـت به راوی یا راویان‌ مجهولی مـنتهی مـی‌شود، راوی این روایت آن را به نقل از یکی از عموهای انصاری خود آورده است.

ثانیاً: کسی که از یکی از عموهای انـصاری خـود این روایت را نقل‌ می‌کند،‌ ابـو عـمیر بـن انس است کـه ابـن حجر در مورد وی می‌نویسد: ایـن فـرد از عموهای انصاری خود که از اصحاب پیامبر بوده‌اند، در مورد روءیت هلال و اذان،‌ حدیث‌ نقل کـرده اسـت. ابن سعد در مورد او گفته است: ثـقه و قـلیل الحدیث بـوده است.

ابن عـبدالبرّ در مـورد او گفته است:

مجهول است‌ و به روایـت او استناد نمی‌شود.34

جمال الدین‌ مزّی چنین اظهار نظر کرده است:

این روایات(یعنی آنچه او در باره موضوع روءیت هلال و اذان، روایـت کـرده است) همه آن چیزی است که‌ از‌ ایـن شـخص در کـتب‌ حـدیث‌ وجـود دارد.35

روایت دوم: کسانی در سـلسله سـند این روایت وجود دارند که نمی‌توان به روایت آنها اسـتناد کـرد، نظیر:

1. ابـوعبداللّه، محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تیمی، متوفای حدود سال 120 هجری.

ابو جعفر عقیلی‌ از‌ عبداللّه بن‌ احمد بن حنبل نقل کرده است:

از پدرم در مورد محمد بن ابراهیم تیمی مدنی شـنیدم که گفت:‌ حدیث او بی چیز نیست، او احادیث راویان مجهول را نقل‌ می‌کند.36

2. محمد‌ بن اسحاق بن یسار بن خیار که هر چند اساس نقل «سیره ابن هشام است»، اما اهل ‌‌سنت‌ بـه روایـات او استناد نمی‌کنند.

احمد بن ابی خیثمه می‌گوید:

... از یحیی بن معین‌ در‌ مورد‌ او سوءال شد، در پاسخ گفت: چندان نیست، ضعیف است.

احمد بن ابی خیثمه همچنین می‌گوید:

از یحیی بن معین بار دیگر شنیدم که می‌گفت: از نظر مـن مـحمدبن اسحاق‌ فرد نادرستی است و قوی‌ نیست.

ابوالحسن میمونی در باره او می‌گوید:

از یحیی بن معین شنیدم که می‌گفت: محمدبن اسحاق ضعیف است. نسایی در مورد او گفته است: وی قوی نیست.37

3. عـبداللّه بـن زید که ناقل حدیث‌ اسـت: در حـق او همین بس که قلیل الحدیث است. ترمذی می‌گوید:

ما از او حدیثی از پیامبر نمی‌شناسیم، جز همین یک حدیث که در مورد اذان است. حاکم در مورد او‌ گفته‌ است: صحیح این اسـت کـه او در جنگ احد کشته شـد و تـمامی روایاتی که از او نقل شده، دارای اسناد منقطع است. ابن عدی هم در مورد او گفته‌ است:‌ از او حدیث صحیحی از پیامبر(ص) جز حدیث اذان نمی‌شناسیم.38

ترمذی از بخاری نقل کرده است:

از او‌ چـیزی جـز حدیث اذان نمی‌شناسیم.39

حاکم در مورد او گفته:

عبداللّه بن زید کسی است که اذان به خواب او آمده است و فقهای اسلام آن را قبول کرده‌اند. در صحیح‌ مسلم‌ و صحیح بخاری به خاطر یکسان‌ نبودن‌ سلسله‌ سندهای احادیث او، چیزی از او نقل نشده است.40

روایت سـوم: در سـند این روایـت، محمد بن اسحاق بن یسار و محمد‌ بن‌ ابراهیم‌ تیمی به چشم می‌خورند که در مورد آنها‌ سخن‌ گفتیم.

روایت چـهارم: در سند این روایت دو نفر وجود دارد که دیدگاه صاحب نظران را در مورد آنـها نـقل‌ می‌کنیم:

1. عـبدالرحمن‌ بن اسحاق بن عبداللّه المدنی

یحیی بن سعید قطان می‌گوید: در‌ مدینه راجع به او سوءال کردم، کسی را ندیدم که او را سـتایش ‌ ‌کـند. علی بن مدینی هم‌ در‌ مورد‌ او علاوه بر آنچه گفتیم، چنین گفته است:

از سفیان کـه در‌ مـورد‌ عـبدالرحمن بن اسحاق از او سوءال شده بود، شنیدم که می‌گفت: اهل مدینه وی را به‌ خاطر‌ قَدَری‌ مسلک بـودنش، از مدینه بیرون کردند و او نزد ما آمد و ما‌ با‌ او نشست و برخاست نمی‌کردیم.

ابوطالب می‌گوید:

از احمد بن حـنبل در مورد او سوءال کردم،‌ در‌ پاسـخ‌ گـفت: وی از ابی زناد روایات غیر معروفی نقل کرده است.

احمد بن عبداللّه عجلی‌ می‌گوید:

حدیثش نوشته می‌شود، ولی قوی نیست.

ابوحاتم می‌گوید:

حدیثش نوشته می‌شود، ولی به‌ احادیث‌ او اسـتناد نمی‌شود.

بخاری در مورد او می‌گوید:

وی از جمله کسانی نیست که به‌ حافظه‌اش‌ اعتماد‌ شود... در مدینه شاگردی جز موسی زمعیّ از او شناخته شده نیست که روایاتی از‌ او‌ نقل شده که تعدادی از آنها مضطرب است.

دارقطنی در مورد او می‌گوید:

ضعیف است‌ و متهم به قدری بـودن است.

احمد بـن عدی می‌گوید:

در احادیث او چیزهایی وجود دارد که مورد‌ قبول‌ نیست‌ و پیروی نمی‌شود.41

2. محمد بن خالدبن عبداللّه واسطی(150ـ240ه )

جمال الدین مزّی او را‌ چنین‌ معرفی می‌کند:

ابن معین می‌گوید: شخص مهمی نیست و روایت از پدرش نادرست است. ابوحاتم می‌گوید: از‌ یحیی‌ بن مـعین در مـورد او پرسیدم، در پاسخ گفت: مردی بد و بسیار‌ دروغگوست... ، و روایات غیر معروفی را‌ نقل‌ کرده‌ است.

ابو عثمان، سعید بن عمرو بردعی می‌گوید:

از ابا‌ زرعه در باره محمد بن خالد پرسیدم، در جواب گفت: مرد بدی است.

ابن حـبان‌ ایـن فرد را در کتاب‌ ثقاتش‌ نام برده‌ و در‌ باره او گفته:

خطا و تناقض گویی‌ می‌کند.42

شوکانی پس از نقل روایت اذان از او می‌گوید:

اسناد او بسیار ضعیف است.43

اما روایت‌ پنجم: در سند این روایت اسـامی ایـن افـراد آمده است:

1. محمد بن اسحاق‌ بـن‌ یسار؛

2. مـحمد بـن حارث تیمی؛

3. عبداللّه‌ بن‌ زید.

در جرح دو‌ نفر‌ اوّل پیش تر سخن‌ گفتیم‌ و نیز گفتیم همه آنچه را این دو فرد از سوم روایت کرده، منقطع‌ است.‌ بـا ایـن بـیان، ضعف سند روایت‌ ششم‌ هم روشن‌ می‌شود.

آنچه نقل‌ شـد، روایـاتی بود که‌ در «سنن» آمده است. اما در غیر این کتب نیز روایاتی در مورد کیفیت تشریع‌ اذان‌ وارد شده که در اینجا روایـاتی‌ را‌ کـه‌ احـمد‌ بن‌ حنبل، دارمی و دارقطنی‌ در مسانید خود، و امام مالک در موطّأ و ابـن سعد در طبقات و بیهقی در‌ سنن‌ نقل‌ کرده‌اند، ذکر می‌کنیم:

روایات اذان در غیر کتب‌ شش‌ گانه

پیش از‌ این‌ از‌ حاکم نقل کردیم که بخاری و مسلم، حـدیث عـبداللّه بـن زید را به دلیل اختلاف ناقلینی که در سلسله سند این حدیث وجـود دارد، نـقل نکرده‌اند. از‌ صاحبان کتب ششگانه هم، فقط ابو داود، ترمذی و ابن ماجه، آن را نقل کرده‌اند. همچنان که گفتیم هـم در مـضامین ایـن نقل‌ها تناقض وجود دارد و هم سندهای آنها‌ دچار‌ ضعف است. اینک به بـررسی روایـاتی مـی‌پردازیم که در دیگر منابع روایی اهل سنت که از نظر اتقان و صحت در درجه بعد از کتب شـشگانه قـرار دارنـد است،‌ نقل‌ شده است:

الف) روایت مسند احمد بن حنبل

احمد بن حنبل، روایت اذان را در مسندش با سه سـلسله سـند از عبداللّه بن زید نقل‌ کرده‌ است.44

در سند اوّل، زید بن‌ حباب‌ بن ریان تمیمی(متوفّی 203 هــ) وجـود دارد. عـلمای رجال او را به کثرت خطا در نقل، وصف کرده‌اند. وی احادیثی را که به لحاظ‌ سند‌ غریب است، از سفیان ثوری نقل کرده است. ابن معین در این زمـینه گـفته اسـت: احادیثی که او از سفیان نقل کرده، مقلوبه است.

همچنین در سند اوّل‌ عبداللّه‌ بن محمد بن عبداللّه بن زید بـن عـبدربّه وجود دارد که از او در صحاح و مسانید حدیثی جز همین یک حدیث وجود ندارد. ایـن روایـت را نـواده عبداللّه بن‌ زید‌ نقل کرده‌ که متضمن فضیلتی برای خاندان اوست و به همین جهت چـندان مـورد اعـتماد نیست.

سند روایت دوم بر‌ محمد بن اسحاق بن یسار مشتمل است که پیش تـر راجـع‌ به‌ آن‌ بحث کردیم.

در سند روایت سوم علاوه بر محمد بن اسحاق، محمد بن ابراهیم حارث تـیمی وجـود دارد‌ و ‌‌منتهی‌ می‌شود به عبداللّه بن زید و او بسیار قلیل الحدیث است.

در روایت دوم‌ پسـ‌ از‌ ذکـر روءیا و تعلیم اذان به بلال آمده است:

بلال نزد پیـامبر آمـد و دیـد که‌ او خواب است، با صدای بلند فـریاد زد: «الصـلاة خیرء من النوم» نماز‌ بهتر از خواب است.‌ از‌ آن پس این عبارت در اذان صبح وارد شد!

همین عبارات در ضعف ایـن روایـت کفایت می‌کند.

ب) روایت مسند دارمی

دارمی در مسندش مـاجرای روءیـای اذان را با سـندهای مـختلف ذکـر کرده که‌ همگی ضعیفند. در اینجا فـقط سـندهای مسند دارمی رانقل می‌کنیم:

1. از محمد بن حمید از سلمه از محمد بن اسحق نقل شـده اسـت: وقتی رسول خدا(ص) وارد مدینه شد... .

2. هـمان‌ سند‌ قبلی با ایـن تـفاوت که پس از محمد بن اسحاق آمـده اسـت: این حدیث را محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی از محمد بن عبداللّه بن زیـدبن عـبدربّه از پدرش‌ نقل‌ کرده است.

3. از محمد بـن یـحیی، از یـعقوب بن ابراهیم بـن سـعد، از پدرش از ابن اسحاق... باقی سـند عـین همان است که در سند روایت دوم آمده است.45

سند روایت اوّل مـنقطع اسـت؛ و سند روایت دوم مشتمل بر محمد بـن ابـراهیم بن حـارث تـیمی و سـند روایت سوم هم‌ مـشتمل‌ بر‌ ابن اسحاق است که حال‌ این‌ دو‌ پیش از این معلوم شد.

ج) روایت مالک در موطّأ

امام مالک ماجرای روءیـای اذان را در کـتاب الموطّأ خود چنین نقل کرده‌ است:

از یـحیی‌ از مـالک، از یـحیی بـن سـعید نقل شده‌ اسـت:‌ رسـول خدا(ص) خواست دو قطعه چوب برگیرد تا با ضربه بر آنها... .46

سند این روایت منقطع است؛ زیرا یـحیی‌ بـن‌ سـعید‌ بن قیس که روایت را از رسول خدا(ص) نـقل کـرده‌ قـبل از سـال 70 هــ مـتولد شده و در سال 143 هـ در هاشمیه وفات کرده است.47

د) روایت‌ ابن‌ سعد‌ در طبقات

این روایت را محمد بن سعد در طبقاتش با سلسله‌ سندهای‌ موقوف و غیر قابل استناد نقل کرده است48 که اینک بـه بیان هر یک از آنها‌ می‌پردازیم:

سند اوّل‌ به نافع بن جبیر منتهی می‌شود که در دهه 90 و بنابر‌ قولی‌ در‌ 99 هـ درگذشته است.

سند دوم به عروة بن زبیر منتهی می‌شود که در 29‌ هـ‌ متولد‌ شده و 93 هـ وفات یافته است.

سند سـوم بـه زید بن اسلم منتهی می‌شود‌ که‌ در 136 هـ در گذشته است.

سند چهارم به سعید بن مسیب و عبدالرحمن‌ بن‌ ابی‌ لیلی منتهی می‌شود که به ترتیب در 94 و 82 یا 83 هـ درگذشته‌اند.

ذهبی در‌ شرح حال عبداللّه بن زیـد گـفته است: سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن‌ ابی لیـلی از او روایـت کرده‌اند،‌ در‌ حالی‌ که هیچ یـک او را ندیده‌اند.49

ابن سـعد همین روایت را با سند دیگری نیز نقل‌ کرده‌ است:‌ احمد بن محمد بن ولید ازرقی از مسلم بن خالد از عبدالرحیم‌ ابن‌ عمر از ابن شهاب، از سـالم بـن عبداللّه بن عمر از عـبداللّه بـن عمر نقل کرده:‌ رسول‌ خدا خواست نشانه‌ای برای جمع شدن مردم در نماز قرار دهد... تا‌ اینکه‌ مردی از انصار که به او عبداللّه‌ بن‌ زید‌ می‌گفتند، روءیای اذان را دید، عمر بن‌ خطاب‌ هـم در هـمان شب چنان روءیایی دید... ـ تا آنجا که می‌گوید ـ بلال‌ در اذان نماز صبح، عبارت‌ «الصلاة‌ خیرء من‌ النوم»‌ را‌ افزود و رسول خدا آن را‌ تثبیت‌ کرد.

سند این روایت مشتمل است بر:

1. مسلم بن خالد بن قرقره کـه‌ بـه‌ او ابن جـرحه نیز گفته می‌شود.‌ یحیی بن معین او‌ را‌ تضعیف کرده است. علی بن‌ مدینی‌ در حق او گفته: قابل اعتنا نـیست. بخاری گفته است: احادیث او درست‌ نیست،‌ نسایی هم در حق او‌ گفته:‌ قـوی‌ نـیست. ابـو حاتم‌ در‌ باره او گفته: چندان‌ قوی‌ نیست، احادیث او درست نیست، حدیثش نوشته می‌شود، اما به آن استناد نمی‌شود، احـادیث‌ ‌ ‌درسـت‌ و نادرست دارد.50

2. محمد بن مسلم‌ بن‌ عبیداللّه بن‌ عبداللّه‌ بن‌ شهاب زهری مدنی(51 ـ 123 هــ). انـس بـن عیاض از عبیداللّه بن عمر نقل کرده است:

زهری را می‌دیدم که‌ کتابی‌ برایش می‌آوردند که نه آن را‌ می‌خواند‌ و نـه‌ برایش‌ می‌خواندند و به‌ او‌ می‌گفتند: این را از تو روایت کنیم؟ در پاسخ می‌گفت: آری!

ابراهیم بن ابی سـفیان قیسرانی از‌ قول‌ فریابی‌ می‌گوید:

از سـفیان ثـوری شنیدم که می‌گفت: نزد‌ زهری‌ آمدم‌ و با‌ من‌ سنگین برخورد کرد. به او گفتم: اگر نزد بزرگان ما بیایی با تو چنین می‌کنند، چه می‌کنی؟ گفت:

همچون تو. سپس وارد شد و کتابی برای من آورد و گفت: این‌ را‌ بگیر و از من روایت کن، ولی من حرفی را از آن روایت نکردم.51

هـ) روایـت بـیهقی در سنن

بیهقی روءیای اذان را با سلسله سندهایی که هیچ یک از آنها‌ خالی‌ از اشکال یا اشکالات متعدد نیست، نقل کرده است. اینک توجه خوانندگان را به راویان ضعیفی که در این سلسله سندها وجود دارد،‌ جلب‌ می‌کنیم:

روایت اوّل: ایـن روایـت مشتمل‌ است‌ بر ابی عمیر بن انس که از یکی از عموهای انصاری خود روایت می‌کند. پیش‌تر در مورد ابی عمیر بن انس گفتیم که ابن‌ عبدالبرّ‌ در باره او گفته‌ است:‌ مجهول اسـت و روایـاتش قابل استناد نیست؛52از راویان مجهولی53 تحت عنوان «یکی از عموها» حدیث نقل کرده است؛ هر چند همه صحابه را عادل فرض کنیم، دلیلی وجود ندارد که‌ این‌ افراد را از اصحاب بدانیم. اگـر بـر فـرض عموهای این فرد، از اصحاب بـاشند، امـا مـوقوفات صحابی یعنی احادیثی که به صحابی ختم می‌شود نه به پیامبر حجت نیست؛ زیرا‌ معلوم‌ نیست از‌ پیامبر(ص) نقل کرده باشد.

روایت دوم: سـند ایـن روایـت در بردارنده راویانی است که روایات آنها قابل اسـتناد‌ نیست:

1. مـحمدبن اسحاق بن یسار

2. محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی

3. عبداللّه‌ بن‌ زید

که در مورد همه آنها پیش از این سخن گفتیم.

روایت سوم: در سند این روایـت ابـن شـهاب ‌‌زهری‌ است که از سعید بن مسیب(متوفّی 94 هـ) و او از عبداللّه بن‌ زیـد54‌ روایت‌ نقل می‌کند. متذکر شدیم که هیچ یک از این دو، عبداللّه بن زید را درک‌ نکرده‌اند.

و) روایت دارقطنی در سنن

دارقطنی روایت روءیای اذان را با سـلسله سـندهای مختلف روایت کرده است:

1. از محمدبن یحیی بن مرداس از ابو داود از عثمان بن‌ ابی شیبه از حماد بن خالد از مـحمد بـن عـمرو از محمد بن عبداللّه از عمویش عبداللّه بن زید، نقل شده است... .

2. محمد بـن یـحیی از ابـو داود از عبیداللّه‌ بن‌ عمر از عبدالرحمن بن مهدی از محمد بن عمرو برای ما نقل کرده اسـت کـه از عـبداللّه بن محمد شنیدم که گفت: عبداللّه بن زید که در این حدیث آمد،‌ جد‌ مـن است55.

همچنان کـه ملاحظه می‌شود در هر دو سند محمد بن عمرو هست که مردد است بین انـصاری کـه در صـحاح و مسانید روایتی جز این روایت ندارد و ذهبی‌ در حق او گفته که اصلاً شناخته شده نـیست، و بـین محمد بن عمرو، ابو سهل انصاری که یحیی بن قطان و ابن معین و ابـن عـدی او را‌ تـضعیف‌ کرده‌اند.56

3. از ابو محمد بن صاعد،‌ از‌ حسن‌ بن یونس، از اسود بن عامر، از ابوبکر بن عیاش، از اعمش، از عـمرو بـن مره، از عبدالرحمن بن ابی لیلی،‌ از‌ معاذ‌ بن جبل نقل است: مردی از انـصار، عـبداللّه‌ بـن‌ زید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت:

ای رسول خدا، من در خواب دیده‌ام....57

سند این روایت منقطع است، زیرا مـعاذ‌ بـن‌ جـبل‌ در سال 18 یا 20 هـ از دنیا رفته، در‌ حالی که عبدالرحمن بن ابی لیلی در سـال 17 هــ متولد شده است.

علاوه بر این، دار قطنی، عبدالرحمن‌ را‌ تضعیف‌ کرده و در حق او گفته است:

احادیث ضعیفی دارد و بد‌ حافظه‌ است و ثابت نـشده کـه ابن ابی لیلی حدیثی از عبداللّه بن زید شنیده باشد.58

در اینجا سخن در مقام اوّل پایان یافت و روشن‌ شد‌ که اذان بـا وحـی الهی تشریع شده است، نـه بـا روءیای عـبداللّه بـن‌ زیـد‌ یا‌ عمر بن خطاب و یا هـرکس دیـگری. نیز ثابت شد که این احادیث ذاتاً‌ متعارض‌ بوده و از نظر سند هـم تـمام نیستند و چیزی با آنها ثابت‌ نـمی‌شود.‌ علاوه‌ بر این، در آغـاز بـحث گفتیم که عقل نیز چـنین چـیزی را بعید می‌داند.

اینک وقت‌ آن‌ رسیده است که از کیفیت ورود تثویب یعنی عبارت «الصلاة خیرءُ مـن‌ النـوم»‌ در‌ اذان صبح بحث کنیم.

مقام دوم:

1. بررسی تاریخ ورود «تـثویب» در اذان نـماز صبح

تثویب از ریـشه‌ «ثاب‌ یثوب»‌ بـه مـعنای بازگشت است. وقتی مـوءذّن مـی‌گوید «حیّ علی الصلاة»، مردم را‌ به‌ نماز فراخوانده است، وقتی در چند جمله بعد می‌گوید: «الصـلاة خـیرء من النوم» معنایش بازگشت به‌ فـراخوان‌ نـماز است.

فیروز آبادی در قـاموس، تـثویب را بـه معانی گوناگونی تفسیر کـرده‌ است،‌ از جمله: فراخواندن به نماز، دو بار‌ فراخواندن،‌ و اینکه در اذان نماز صبح دوبار گفته‌ شود:‌ «الصلاة خـیرء مـن النوم».

در «المغرب» آمده است:

تثویب، ابتدا به این مـعنا بـوده کـه‌ مـوءذّن‌ در اذان صـبح دو بار‌ بگوید:‌ «الصـلاة خـیرءمن‌ النوم»؛‌ و در معنای جدیدش به معنای گفتن‌ «الصلاة،‌ الصلاة» یا «قامت، قامت» است.59

ظاهراً استعمال تثویب میان محدّثان در گـفتن جـمله‌ «الصـلاة‌ خیر من النوم» در اذان، غلبه‌ داشته اسـت چـه بـسا‌ ایـن‌ لفـظ بـه معنای مطلق فراخوان‌ پس‌ از فراخوان باشد و در این صورت لفظ تثویب شامل همه مواردی می‌شود‌ که‌ موءذّن پس از پایان اذان،‌ با‌ جمله‌ «الصلاة خیر من‌ النوم»‌ یا با هـر عبارت‌ دیگری‌ دعوت به نماز را تکرار کند.

سندی در‌ حاشیه‌اش‌ بر سنن نسایی گفته‌ است:

تثویب عبارت است از بـازگشت بـه اعلام پس از اعلام اوّل. هنگامی که موءذّن می‌گوید:‌ «الصلاة‌ خیرء من النوم» خالی از این‌ مضمون‌ تکرار‌ اعلام‌ نیست.‌ از این رو‌ آن‌ را تثویب گفته‌اند60

.آنچه گفته شد، بیان معنای تثویب در لغت بود. مقصود ما در ایـن مـقام،‌ تبیین‌ حکم‌ گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در‌ اذان‌ نماز‌ صبح‌ است.‌ آیا‌ گفتن این جمله در اذان صبح، مشروع است یا بدعتی است کـه بـعد از پیامبر(ص) ودر اثر خوشایند برخی از مـردم در اذان گـنجانده شد؟ فرق نمی‌کند‌ این عمل با این ویژگی، تثویب باشد یا تثویب به معنای مطلق تکرار از فراخواندن به نماز باشد، هر چند پس از پایان اذانـ، بـا این الفاظ یا بـا واژه ‌های‌ دیگر.

تثویب به معنای یاد شده هم در ضمن روایات روءیای اذان و هم در روایات دیگر وارد شده است:

1. روایت ابن ماجه(روایت چهارم) که گفتیم شوکانی بر ضعف آن تصریح‌ کرده‌ است.61

2. روایت احمد بن حنبل که گفتیم سـند ایـن روایت ضعیف است؛ زیرا در آن محمد بن اسحاق و عبداللّه بن زید بن‌ عبد‌ ربّه وجود دارند.62

3. روایت ابن‌ سعد‌ در طبقاتش که در سند آن مسلم بن خالد بن قرقره وجود دارد و پیش از این به ضـعف آن اشـاره کردیم.63

4. روایت ابـن‌ ماجه‌ که با این سند‌ وارد‌ شده:

از ابوبکر بن ابی شیبه، از محمد بن عبداللّه اسدی، از ابی اسرائیل، از حکم، از‌عـبدالرحمن بن ابی لیلی از بلال روایت شده:

رسول خدا به من دستور داد‌ تا در اذان صبح تثویب بـگویم و مـرا از تـثویب در‌ اذان‌ نماز‌ عشا نهی کرد.64

این روایت نشان می‌دهد که تثویب در مطلق فراخواندن به نماز استفاده مـی‌شود، هر چند ‌‌با‌ عبارت «الصلاة خیرء من النوم» نباشد، زیرا در این روایت از تـثویب در‌ نماز‌ عشا‌ نهی شـده، تـثویب در نماز عشا جز با عبارتی مثل «الصلاة جامعة» با «قدقامت الصلاة»‌ و غیر اینها تحقق نخواهد یافت.

5. از عمر بن رافع، از عبداللّه بن‌ مبارک، از معمر، از‌ زهری،‌ از سعید بن مسیب، از بلال نقل است که نـزد پیامبر(ص) آمد تا نماز صبح را به او اطلاع دهد، گفته شد پیامبر خواب است، بلال گفت: «الصلاة خیرُءمن النوم، الصلاة‌ خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان صبح جای گرفت و بر همین منوال تـثبیت شد.65

سند ایـن دو روایت منقطع است. اما سند روایت اوّل به این دلیل‌ که‌ ابن ابی لیلی در سال 17 هـ متولد شده است و بلال در سال 20 یا 21 هـ درشام، که از ابتدای فتح این سرزمین به دسـت مـسلمانان، به عنوان‌ مرزبان‌ در آنجا بود، درگذشت. بنابر این بلال شامی و ابن ابی لیلی کوفی بود، با این وصف چگونه ممکن است ابن ابی لیلی با وجود خردسالی و دوری راه‌ از‌ بـلال حـدیثی شنیده باشد؟!66

ترمذی همین روایت را با اختلافی در ابتدای سند، نقل کرده و گفته است: حدیث بلال را جز از طریق ابو اسرائیل ملاّئی نمی‌شناسیم. ابو اسرائیل‌ این‌ حدیث‌ را از حکم(ابن عتیبة) نشنیده،‌ بلکه‌ آن‌ را از حـسن بـن عـماره و او از حکم روایت کرده است.

اسم ابواسرائیل، اسـماعیل بـن ابـی اسحاق است و نزد اهل‌ حدیث‌ چندان‌ قوی نیست.67

اما سند روایت‌ دوم:‌ در‌ سنن ابن ماجه به نـقل از زوائد در بـاره آن‌ آمده است:

در سلسله سند این روایت راویان ثقة قرار دارند؛ اما این سند منقطع است؛ زیرا سعیدبن مسیب‌ از‌ بـلال‌ حـدیثی نـشنیده است.68

6. روایت نسایی:

از سوید بن نصر، از عبداللّه، از‌ سفیان‌ از ابی جعفر، از ابی سـلمان، از ابی محذوره نقل شده است که برای رسول خدا(ص)‌ اذان‌ می‌گفتم‌ و در اذان نماز صبح چنین می‌گفتم: حیّ علی الفـلاح، الصـلاة خـیرء‌ من‌ النوم،‌ الصلاة خیرء من النوم، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه.69

در سنن بیهقی70و سـبل‌ السـلام71به‌ جای‌ ابی سلمان، ابی سلیمان آمده است، بیهقی گفته است: اسم ابو سلیمان، «همام الموءذن»‌ اسـت.‌ مـن در کـتب رجالی که در دست است، شرح حال «همام موءذّن» را‌ نیافته‌ام.‌ نه‌ ذهبی در «سـیر اعـلام النـبلاء» و نه مَزّی در «تهذیب الکمال» او را یاد‌ نکرده‌اند،‌ پس این مرد، شناخته شده نیست.

اما ابو محذوره اگر چـه از اصـحاب اسـت،‌ ولی‌ قلیل‌ الروایه است، آنچه را روایت کرده از ده حدیث تجاوز نمی‌کند. او در سال هشتم‌ هجری‌ درغـزوه حـنین برای رسول خدا(ص) اذان گفته است.72

7. روایت بیهقی: سند این‌ روایت‌ منتهی‌ می‌شود به ابـی قـدامه، از مـحمد بن عبدالملک بن ابی محذوره، از پدرش از جدش:‌ به‌ رسول‌ خدا(ص) گفتم که سنت اذان را به مـن یـاد دهد.... و در‌ ادامه‌ حدیث آمده است: حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح، و اگر نـماز صـبح بـود بگو: الصلاة‌ خیرء‌ من النوم، الصلاة خیرء من النوم... .

8.  بـیهقی روایـت دیگری دارد که سند آن منتهی می‌شود به عثمان‌ بن‌ سائب از پدرش وامّ عبدالملک بـن‌ ابـی محذورة، از ابی‌ محذوره،‌ از پیامبر(ص). مضمون این روایت‌ همانند‌ روایت پیشین است.73

از وضعیت محمد بن عبدالملک پیش‌تر سـخن گـفتیم. عثمان بن سائب‌ هم‌ نه خودش شناخته شده است‌ و نه‌ پدرش و جز‌ یـک‌ روایـت، روایتی از آنها‌ نقل‌ نشده است.74

9. روایت ابوداود: سـند ایـن روایـت منتهی می‌شود به حرث بن عبید، از‌ مـحمد‌ بـن عبدالملک بن ابی محذوره، از‌ پدرش،‌ از جدش:‌ به‌ رسول‌ خدا(ص) گفتم سنت اذان‌ را بـه مـن یاد دهد... ـ تا آنجا کـه مـی‌گوید ـ اگر نـماز صـبح بـود،‌ می‌گویی:‌ الصلاة خیرء من النوم، الصـلاة خـیرء‌ من‌ النوم....75

سند روایت‌ به‌ محمد بن عبدالملک‌ منتهی‌ می‌شود. ابن حجر به نـقل از عـبدالحق می‌گوید: به این اسناد استناد نـمی‌شود. ابن قطان در‌ مورد‌ او‌ گـفته: وی مـجهول الحال است و جز‌ حارث‌ کـسی‌ را‌ کـه‌ از‌ او روایت کرده باشد، نمی‌شناسیم.76

شوکانی در باره محمد بن عبدالملک بن ابی محذوره گفته است: وضـعیت ایـن فرد شناخته شده نیست؛ و در مـورد حـرث بـن عبید‌ گفته کـه در او حـرف و سخن است.77

10.ابو داود همین روایـت را بـا سند دیگری نیز نقل کرده است که منتهی می‌شود به عثمان بن سائب از پدرش و اُمـّ‌ عـبدالملک بن ابی محذوره، از ابی محذوره، از پیـامبر(ص).78 از ضـعف این سـند نـیز پیـش‌تر سخن گفتیم.

11.ابو داود روایت دیـگری را نیز نقل می‌کند که سندش منتهی می‌شود‌ به‌ ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالملک بن ابـی مـحذوره. او مـی‌گوید: از جـدم عـبدالملک بـن ابی محذوره شنیدم که می‌گفت از ابو محذوره شنیده است که رسول خدا به او اذان‌ را‌ حرف به حرف تلقین کرده است ـ تا آنجا که می‌گوید ـ در اذان نماز صبح مـی‌گفت: الصلاة خیرء من النوم... .79

ابراهیم بن اسماعیل یک روایت دارد که80، احتمال منقطع‌ بودن‌ سند آن‌ وجود دارد، خود او نیز توثیق نشده است.

12. دارقطنی سه روایت از انس و عمر بدون اینکه‌ آنها را به پیامبر(ص) نـسبت دهـد، نقل می‌کند که نشان می‌دهند‌ تثویب‌ در‌ اذان، سنت بوده است.81

13. روایت دیگر دارقطنی دلالت دارد که پیامبر بلال82 را به تثویب امر کرده، ‌‌اما‌ سند این روایت منقطع است. این روایت را عبدالرحمن بـن ابـی لیلی از‌ بلال‌ نقل‌ کرده و به دلیل وجود عبدالرحمن بن حسن در سند آن، ضعیف است. ابوحاتم در‌ باره عبدالرحمن بن حسن گفته است که: حـدیث او قـابل استناد نیست. دیگران‌ او را ملایم مـعرفی‌ کرده‌اند.83

14. دارقـطنی روایت دیگری نیز نقل کرده که دلالت دارد بر اعلام قبل از اذان به هر شکلی. این روایت علاوه بر اینکه برخی راویان سلسله سند آن تضعیف شده‌اند، خـارج از‌ مـقصود است.84

15. دارمی با سندی کـه بـه زهری از حفص بن عمر بن سعد موءذّن منتهی می‌شود روایت می‌کند که حفص گفت: خانواده‌ام به من خبر دادند که بلال نزد رسول‌ خدا(ص)‌ آمد تا فرا رسیدن نماز صـبح را بـه او خبر دهد. به او گفتند که رسول خدا(ص) خواب است، پس بلال با صدای بلند ندا سر داد: «الصلاة خیرء من‌ النوم».‌ از آن پس این عبارت در اذان نماز صبح جای گرفت.85

این روایت‌ قابل‌ استناد نـیست زیرا:

اوّلاً: زهـری در سـلسله سند این روایت وجود دارد.

ثانیاً: در سلسله سند این روایت حفص بن عمر وجود دارد‌ که‌ جز‌ این یک روایـت، ‌ ‌روایـت دیگری ندارد86. علاوه بر‌ این‌ اصل ناقل، ناشناخته است.

16. مالک نقل می‌کند که: مـوءذّن نـزد عـمر بن خطاب آمد تا او را از فرا‌ رسیدن‌ نماز‌ صبح با خبر کند، دید که عمر خـواب است، پس‌ گفت: «الصلاة خیرء من النوم». پس از این ماجرا عمر دستور داد تا ایـن عبارت در اذان نماز‌ صبح‌ جـای‌ گیرد.87

نتیجه روایات:

روایات تـثویب به شدت متعارض هستند و اقسام مختلفی دارند‌ که‌ نمی‌توان آنها را به معنای واحدی ارجاع داد:

1. برخی از این روایات دلالت دارند که عبداللّه‌ بن‌ زید‌ تثویب را درخواب دیده و از آغاز جزئی از اذان بوده است.

2. برخی‌ دیگر‌ دلالت دارنـد که تثویب را بلال به اذان افزود و پیامبر آن را تثبیت‌ کرد.

3. پاره‌ای‌ دیگر از روایات تثویب دلالت دارند که عمر بن خطاب به موءذّن دستور می‌داد‌ که‌ عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را در اذان صبح قرار دهد.

4. گروهی از‌ این‌ روایـات‌ کـه دلالت دارند که رسول خدا(ص) این عبارت را به ابو محذوره تعلیم داده‌ است.

5. روایات دیگری دلالت دارند که بلال در اذان صبح «حیّ علی خیر العمل»‌ می‌گفت‌ اما‌ رسول خدا(ص) به او دستور داد که به جـای آن «الصـلاة خیرء من النوم» بگوید.‌ متقی‌ هندی در کنز العمال88 این روایت را نقل کرده است.

با توجه به این تعارض آشکار، نمی‌توان به این روایات اعتماد کرد، و از‌ آنجا که امر، در این روایات، دایر بین سنت و بدعت است،‌ تـرک‌ سـنت مـتعیّن می‌شود، زیرا در ترک سنت‌ عـذابی‌ نـیست،‌ امـا ارتکاب بدعت عذاب دارد.

سخن فقها در‌ باره‌ تثویب

کسانی از صحابه و تابعین تثویب را بدعت دانسته و معتقدند پیامبر(ص) در‌ این‌ زمینه دستوری صادر نکرده، بلکه‌ این‌ مسأله پسـ‌ از‌ رحـلت‌ آن حـضرت اتفاق افتاده است:

1. ابن‌ جریج‌ می‌گوید:

عمروبن حفص به من خـبرداد کـه سعدِ موءذّن اوّلین کسی بود که‌ در‌ دوران خلافت عمر گفت: «الصلاة خیر‌ من النوم»، عمر گفت:‌ این‌ کار بدعت اسـت و آنـ‌ را‌ رهـا کرد. بلال هیچ گاه برای عمر اذان نگفت.

2. ابن جریج همچنین می‌گوید:

حسن بـن‌ مسلم به من گفت: مردی‌ از‌ طاووس‌ پرسید: چه زمانی‌ عبارت‌ «الصلاة خیر من النوم»‌ در‌ اذان گفته شد؟

طاووس در پاسخ گفت: ابـن عـبارت در دوره رسـول خدا(ص) گفته نشد؛‌ اما‌ بلال پس از رحلت رسول خدا(ص)‌ و در زمان‌ خلافت‌ ابـوبکر‌ ایـن عبارت را از‌ مردی که موءذّن نبود شنید و آن را از او فرا گرفت و در اذان‌ به‌ کار برد.

ابوبکر مدتی کوتاه پس از‌ این‌ ماجرا‌ در‌ گـذشت،‌ و خـلافت بـه‌ عمر‌ رسید. عمر گفت: «ای کاش بلال را از چیزی که ایجاد کرد، نهی مـی‌کردیم». گـویا ایـن‌ سخن‌ را‌ فراموش کرد و مردم تا به امروزه،‌ آن‌ گونه،‌ اذان‌ می‌گویند.89

3. عبدالرزاق‌ از ابن عیینه از لیـث از مـجاهد نـقل کرده است:

روزی با ابن عمر بودم که شنید مردی در مسجد عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را تکرار مـی‌کند. ابـن عـمر گفت: بیا‌ از‌ نزد این بدعت گذار بیرون رویم.90

البته طبق روایت سنن ابو داود، این مرد آن عـبارت را هـنگام نماز ظهر و عصر تکرار می‌کرد، نه هنگام نماز صبح.91

4. در جامع‌ المسانید‌ از حماد از ابراهیم نـقل شـده اسـت که:

از ابی حنیفه در باره تثویب پرسیدم. در پاسخ گفت: تثویب را مردم برساخته‌اند؛ ولی در‌ میان‌ برساخته‌های مردم کار خـوبی اسـت.‌ ابو‌ حنیفه یاد آوری کرد که تثویب مردم آن بود که موءذّن پس از پایان اذان دو بـار مـی‌گفت: «الصـلاة خیرء من النوم».

راوی می‌گوید: این‌ روایت‌ را محمد بن حسن‌ شیبانی‌ در آثار خود به نقل از ابوحنیفه آورده و تـصریح کـرده ایـن سخن از ابو حنیفه است و ما به آن عمل می‌کنیم.92

این روایت نشان می‌دهد که عـبارت «الصـلاة خیر‌ من‌ النوم» در عصر رسول خدا(ص) یا در عصر خلفا، پس از پایان اذان گفته می‌شده و جزئی از اذان نبوده و موءذّن بـرای بـیدار کردن مردم این عبارت را از‌ پیش‌ خود تکرار‌ می‌کرده است. سپس این عـبارت در اذان گـنجانیده شد.

5. شوکانی به نقل از البحر الزخار گفته است:

تثویب را عـمر بـه وجـود آورد، فرزند عمرگفت: این عمل بدعت است.‌ از‌ عـلی(ع)‌ نـقل شده است که وقتی این عبارت را شنید، گفت: چیزی را که جزء اذان نیست بـه ‌‌آنـ‌ نیفزایید. راوی پس از ذکر حدیث ابی مـحذوره و بـلال می‌گوید: اگـر ایـن‌ عـبارت‌ جزء‌ اذان بود، علی و ابن عمر و طـاووس آن را انـکار نمی‌کردند. با این وصف،‌ به منظور جمع بین روایاتی که در این بـاب وارد شده، می‌پذیریم که دستور گفتن این عبارت در‌ اذان برای توجه بیشتر بـه نـماز بوده و جنبه تشریع ندارد.93

6. امیر یـمنی صـنعانی(متوفّا 182 هــ) می‌گوید:

عبارت «الصلاة خیرء مـن النـوم» از الفاظ اذان که برای فـراخواندن مـردم به نماز و آگاه‌ کردن آنان از وقت نماز تشریع شده است به شمار نمی‌آید؛ بـلکه از عـباراتی است که برای بیدار کردن مـردم از خـواب، تشریع شـده اسـت. ایـن عبارت مانند الفاظ تـسبیح‌ است‌ که در دوران اخیر مردم به جای اذان اوّل به کار می‌برند. با توجه به این مطالب، گـره جـدال فقها در اینکه آیا تثویب از الفاظ اذان اسـت یـا‌ نـه‌ و آیـا گـفتن این عبارت در اذان بـدعت اسـت یا نه، گشوده می‌شود.94

7. ابن قدامه از اسحاق نقل کرده که او پس از نقل روایت ابی محذوره گفته است:

تثویب را‌ مردم‌ سـاخته‌اند و ابـو عـیسی گفته‌ تثویب‌ را‌ اهل علم خوش ندارند و ابـن عـمر وقـتی آن را شـنید، از مـسجد خـارج شد.95

8. از امامان اهل بیت(ع) روایات متعددی‌ رسیده‌ که‌ گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان‌ بدعت‌ است. شیخ طوسی با سند صحیح از معاویة بن وهب نقل کرده اسـت که از امام صادق(ع) از تثویب‌ که‌ بین‌ اذان و اقامه گفته می‌شود، سوءال کردم. فرمود: «ما آن‌ را نمی‌شناسیم.»96

9. از بررسی روایاتی که در مورد اذان وارد شده، برای نگارنده روشن شد که دو خاندان‌ از‌ روایتی‌ که از جدشان، عبداللّه بـن زیـد و ابی محذوره، روایت شده،‌ بهره‌ برداری کردند و کوشیدند این روایت را میان مردم منتشر کنند؛ زیرا این روایت متضمن فضیلتی‌ برای‌ خاندان‌ آنهاست. اگر این انگیزه نبود، دلیلی نداشت ایـن دو مسأله(تشریع_ اذان به واسطه روءیا و تثویب در اذان نـماز صـبح)‌ به‌ این‌ شکل گسترده منتشر شود، به همین روایتی که این دو خاندان از جدّ خود‌ نقل‌ کرده‌اند، جای تردید دارد. در مباحث گذشته با راویانی که در سـلسله سـند‌ این‌ روایات‌ وجود دارنـد و مـنسوب به یکی از این دو خاندانند، آشنا شدید.

10. موءذّن در فصل‌ اوّل‌ ودوم اذان شهادت می‌دهد که تنها معبود در صفحه وجود، خداوند سبحان‌ است‌ و غیر از او هر معبودی دیگری، سراب ناپایداری بیش نیست.

در فصل سوم اذان شهادت می‌دهد‌ محمد(ص)‌ رسـول‌ خـداست و خدا او را برای ابلاغ رسالات و انجام دعوتش مبعوث‌ کرده‌ است.

پس از این فصل، ندای موءذّن از اعلان شهادت، تبدیل می‌شود به فراخواندن به نماز که‌ انسان‌ با آن به عالم غیب متصل می‌شود. دراین فـراخوان خـشوع انسان بـا‌ عظمت‌ خالق پیوند می‌خورد. سپس در فصل‌های دیگر‌ اذان،‌ انسان‌ به رستگاری و کامیابی و بهترین عملی‌ که‌ نماز مـتضمن آن است، دعوت می‌شود. موءذّن پس از این دعوت، دو باره‌ آن‌ حقیقت ابدی را کـه در‌ فـصول‌ اولیـه به‌ آن‌ تصریح‌ کرده بود، یاد آوری می‌کند و می‌گوید:‌ اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه، لا اله إلاّ اللّه.

این است‌ حقیقت‌ و صورت اذان که همگی بـر‌ ‌ ‌یـک سبک و سیاق‌ است‌ و دست تشریع آسمانی آن‌ را‌ در قالب عباراتی حاکی از حقایقی ابدی ریـخته اسـت کـه انسان را از‌ غوطه‌ ور شدن در سرگرمی‌ها و لذایذ‌ دنیا‌ باز می‌دارد.

که هر‌ انسان‌ آگاهی که اذان را‌ گوش‌ کند و در فصول و مـعانی آن، دقت نماید، این حقیقت را احساس می‌کند.‌ اما‌ آیا عبارت «نماز بهتر از خـواب‌ است»‌ هیچ تناسبی‌ بـا‌ رفـعت‌ فصول دیگر اذان دارد؟‌ در اینجا هیچ کس ـ البته اگر از پیشداوری و تعصّب مذهبی عاری باشد ـ نمی‌تواند‌ این حقیقت تلخ را مخفی کند‌ که‌ وقتی‌ موءذّن‌ در‌ اذان صبح از‌ دعوت‌ به نماز و رستگاری و بهترین عمل، به اعلان ایـن که «نماز بهتر از خواب است»‌ منتقل‌ می‌شود،‌ گویی از قله بلاغت، به کلامی که‌ عاری‌ از‌ رفعت‌ و تازگی‌ است، سقوط کرده است. موءذّن با گفتن این جمله، مطلبی را بیان می‌کند که حتی کـودکان نـیز آن را می‌دانند، و با شور و شدت، سخن بدیهی‌ را فریاد می‌کند که بر هیچ کس پوشیده نیست. فریاد موءذّن به اینکه «نماز از خواب بهتر است» شبیه این است که فردی میان جمعیت انبوهی فـریاد زنـد که دو‌ نصف‌ چهار است.97

خاتمه:

بدعتی پس از بدعت دیگر

تاریخ اذان و اقامه آکنده از بدعتها ست و بدعت گذاران با استحساناتی که هیچ جایگاهی در تشریع ندارد، دست به تصرف در این‌ امر‌ زدند. اینک توجه خوانندگان را به برخی از ایـن بـدعتها که پس از پیامبر(ص) به وجود آمد، جلب می‌کنیم:

1. اذان دوم در روز‌ جمعه

در دوره حیات پیامبر(ص) و خلافت‌ ابوبکر‌ و عمر، رسم بر این بود هنگامی که امام برای ایراد خطبه به منبر می‌رفت، اذان می‌گفتند. اما وقتی مردم در زمـان خـلیفه سـوم‌ زیاد‌ شدند، عثمان دستور داد‌ بـه‌ هـنگام دخـول وقت نماز، اذان دومی بر فراز مأذنه گفته شود. این اذان به اذان دوم خلیفه معروف شده است. از شافعی نقل شده که مستحب است جـمعه دارای یـک‌ اذانـ‌ نزد منبر باشد.98

اگر اذان از امور توقیفی است، پس تصرف در آن، بـه صـورت زیاد و کم کردن، در دست بشر نیست و خلیفه می‌توانست مشکلات پیش آمده را به‌ گونه‌ای‌ دیگر حل‌ کند.

تعجب اینجاست که فقهای اهـل سـنت در بـاره احکامی که به این دو اذان در نماز جـمعه مربوط‌ می‌شود،‌ اختلاف نظر دارند؛ مثلاً کدام یک از این دو اذان، در تحریم بـیعی کـه در آیـه شریفه «یا أیها الذین آمنوا اذا نُودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلی ذکرِ اللّه‌ وَذَرُوا البـیعَ»99 آمـده اسـت، اعتبار دارد.

2. علمای حنفی مذهب کوفه پس از عهد صحابه، تثویب دیگری را اختراع کرده‌اند و آن اضافه کردن عـبارت «حـیّ علی الصلاة» و «حیّ علی الفلاح»،‌ هر‌ کدام دو بار، بین اذان و اقامه نماز صبح اسـت. مـتقدمان ایـن گروه از علما این عمل را فقط در نماز صبح نیکو و در غیر نماز صبح مکروه دانسته‌اند؛‌ امـا‌ مـتأخّران این عمل را در کلیه نمازها(به جز نماز مغرب به دلیل تنگی وقت) نیکو شـمرده‌اند. آنـان گـفته‌اند: تثویب بین اذان و اقامه نمازها به‌حسب عرف هر سرزمینی است‌ مانند‌ سرفه کردن(تنحنح) یا گفتن «الصـلاة، الصـلاة» یا غیر اینها.

3. ابو یوسف در تثویب، رأی جدیدی برساخته و آن را برای آگاه کردن همه کـسانی کـه بـه امور مسلمانان اشتغال‌ دارند‌ مانند‌ امام و قاضی و امثال‌ آنها،‌ جایز‌ دانسته است. طبق این دیـدگاه، مـوءذّن پس از اذان مـی‌گوید: السلام علیک أیّها الامیر، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، الصلاة‌ یـرحمک‌ اللّه.

برخی از عـلمای شافعی و مالکی و همچنین علمای‌ حنبلی‌ دیدگاه ابو یوسف را در صورتی که امام و امثال او صدای اذان را نشنیده باشند، پذیـرفته‌اند. امـا محمد‌ بن‌ حسن‌ شیبانی این قول را بعید دانسته و چنین تعلیل کرده‌ کـه هـمه مردم در امر جماعت مساوی هستند. برخی از عـلمای مـالکی هـم این دیدگاه را تأیید کرده‌اند.100

حذف حیعله‌ از‌ اذان

گذشت که گنجاندن تـثویب در اذان تـنها بدعتی نیست که در‌ اذان‌ صورت گرفته است. حـذف عبارت:‌ «حیّ‌ علی‌ خیر العـمل» از فـصول اذان و اقامه، بـدعت دیـگری اسـت که معمول‌ شده‌ است،‌ آن هم بـه ایـن بهانه که گفتن «حیّ علی خیر العمل» موجب انصراف مردم‌ از‌ جهاد‌ مـی‌شود، زیـرا وقتی مردم بفهمند که نماز بـهترین عمل است، به آن اکـتفا کـرده،‌ از‌ جهاد روی بر می‌گردانند! این بـدعت، آشـکارا، نابود کردن تشریع و دست اندازی‌ در‌ آن‌ با تفلسفی بیهوده است؛ زیرا مسلّماً شـارع مـقدس به این محذور آگاه بـوده و بـا‌ تـوجه به آن، ایـن فـصل را در اذان وارد کرده است.

قوشجی(یکی از متکلمان‌ اشاعره)‌ از‌ خـلیفه دوم نـقل کرده که روی منبر گفت:

سه چیز در دوره رسول خدا(ص) وجود داشته‌ است‌ که من از آنهانهی کرده و آنـها را حـرام می‌کنم و کسانی‌ را‌ که‌ مرتکب آنها شـوند، مـجازات می‌کنم. آن سـه چـیز عـبارتند: متعه زنان، متعه حـج و فصل‌ حیّ‌ علی‌ خیر العمل.101

شیعیان اجماع دارند که این فصل، جزئی از اذان است و از‌ دوره پیامبر(ص) تاکنون بر هـمین مـنوال عمل کرده‌اند و این فصل به شـعاری بـرای آنـان تـبدیل‌ شـده‌ است؛ به طـوری کـه بسیاری از مورخان، شیعه را به عنوان کسانی‌ که‌ «حیّ علی خیر العمل» می‌گویند یاد کرده‌اند.

حلبی گفته‌ است:

از ابن عـمرو از امـام زیـن العابدین، علیّ‌ بن‌ الحسین(ع) نقل شده اسـت کـه ایـنان در اذانـ‌هایشان بـعد از عـبارت: «حیّ علی‌ الفلاح»،‌ عبارت «حیّ علی خیر العمل»‌ را‌ می‌گفته‌اند.102

پایان مقاله

 

1. توبه، آیه 3.

2. التهذیب،‌ ج2،‌ صـ283،‌ ح1126.

3. همان، ح1128.

4. ثواب الاعمال، ص52.

 

5. المـحاسن،‌ صـ48،‌ شماره68

 

6. بین این دو روایت منافاتی نیست. موارد مـتعددی وجـود دارد که جبرئیل یک آیه را دو بـار نـازل کرده است؛ بر کسی که در دو روایت فوق‌ دقت‌ و تدبّر کند، روشن است که هدف از اذان گفتن در روایت اوّل غیر از هدف از اذان گفتن در روایت دوم است.

7. علی(ع) تحدیث می‌شده، بـه ایـن‌ معنا‌ که‌ او هم کـلام فـرشته وحی‌ را‌ می‌شنیده‌ است. ر. ک: صحیح بخاری، ج4، ص200 و شرح آن به نام ارشاد الساری، ج6، ص99 و غیر آن، باب «رجالء‌ یکلّمون‌ من‌ غیر أن یکونوا انبیاء» [باب کسانی که خدا‌ با‌ آنـ‌ها سـخن می‌گفته بدون اینکه پیامبر باشند]. ابوهریره از پیامبر(ص) روایت کرده: از جمله کسانی که قبل از شما‌ بودند،‌ افرادی‌ از بنی اسرائیل بودند که... .

8. کلینی، کافی، ج3،‌ ص302، باب «بدء الاذان»، ح1و2.

9. الکافی، ج3، ص482، حـ1، باب «النـوادر» و به زودی نقل خواهیم کرد‌ که‌ نزدیک‌ چهارده نفر ادعا کرده‌اند که اذان را در خواب دیده‌اند.

10. بـه زودی آن را‌ به‌ طور کامل‌ از‌ «سنن»‌ اهل سنت نقل خواهیم کرد.

11.وسائل‌ الشیعه، ج4، ص612، باب اوّل از ابواب اذان و اقامه، ح3.

12.آنچه‌ از امامان(ع) نقل شده است که‌ فصول اقامه هریک دو‌ بار‌ تکرار می‌شود مگر فـصل اخـیر‌ که‌ یک بار گفته می‌شود.

13. الحاکم، المستدرک، ج3، ص171، کتاب معرفة الصحابه. طبق‌ روایات‌ اهل بیت(ع) در اقامه نیز‌ هر‌ جمله‌ دو بار گفته‌ می‌شود‌ مگر جمله آخر.

14. متقی هندی، کنز العمال، ج12، ص350، شماره35354.

15. برهان الدین حلبی، السیرة الحـلبیة، جـ2، ص300ـ301.

16. کـنزالعمال، ج8، ص329، شماره 23138، فصلء فی الاذان.

17. عبدالرزاق بن همام صنعانی(126ـ211هـ)،‌ المصنف،‌ ج1، ص456، شماره 1775.

18. السیرة الحلبیة، ج2، ص 296، باب «بدء الاذان و مشروعیته»

19. آیا‌ در‌ منطق عقل صحیح است که انسان چنین روءیایی را که موجب آرامش پیامبر و اصحاب اوست، به مدت بیست روز کتمان کند، آنگاه(پس از‌ شنیدن‌ آن از عبداللّه بن‌ زید)‌ چنین بهانه بـیاورد کـه حیا کرده است؟! من خلیفه را اجلّ از این منطق می‌دانم. علاوه بر اینکه بین این حدیث و حدیث دوم تنافی وجود دارد.

20. ابـوداود، السـنن، جـ1، ص134ـ135، شماره 498ـ499، تحقیق‌ محمد‌ محیی الدین، این حدیث حاکی از آگاهی عمر پس از اذان بلال است، بـر خـلاف حـدیث گذشته.

21. ابن ماجه، السنن، ج1، ص232/233، بـاب «بدء الاذان»، شماره 706ـ‌ 707.

22. ترمذی، السنن، ج1، ص358ـ361، باب «ماجاءفی بدء الاذان» شماره189.

23. النـساء، آیه 113.

24. آل عمران، آیه 159.

25. ترمذی، السنن، ج1، ص362، شماره 190؛ نـسایی، السنن، ج2،‌ ص3؛‌ بیهقی، السنن، ج1، ص389، باب «بدء الاذان»، ح اوّل.

26. همان.

27. همان.

28. السیرة الحلبیة، ج2، ص297.

29. بیهقی، السنن، ج1، ص390، ح1.

30. السیرة‌ الحلبیة،‌ جـ2، ص300.

 

31. بخاری، الصـحیح، جـ1، ص120، باب «بدء الاذان».

32. ر. ک: حدیث شماره 2.

33. شرف الدین، النص و الاجتهاد، ص137.

34. ابن حجر، تهذیب التـهذیب، جـ12، صـ188،‌ شماره‌ 867.

35. جمال الدین مزی، تهذیب الکمال، جـ34، صـ142، شـماره 7545.

36. تهذیب الکمال، ج24، ص304.

37. همان، ج24، ص423ـ 424؛ تاریخ بغداد، ج1، ص221ـ224.

38. السنن، ترمذی، ج1، ص361؛ تهذیب التهذیب، ج5،‌ ص224.

39. تهذیب الکمال، ج14، ص541.

40. حاکم، المستدرک، ج3، ص336.

41. تهذیب الکمال، ج16، ص519، شماره3755.

42. همان، ج25، ص139، شماره5178.

43.شوکانی، نیل الاوطار، ج2، ص37ـ38.

44. امـام‌ احـمد‌ حنبل، المسند، ج4، ص42ـ43.

45.دارمی، السنن، ج1، ص268ـ 269، باب «بدء الاذان»

46. الموطأ، ص 75، باب «ماجاء فی النداء للصلاة»، شماره1.

47. سیر اعلام النبلاء، ج5، ص468،‌ شماره‌ 213.

48. الطبقات الکبری، ج1، ص246ـ 247.

49. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص376، شـماره 79؛‌ درمقام دوم، تفصیل این مطلب به طور کامل خواهد آمد.

50. تهذیب الکمال، ج27، ص508، شماره 5925.

51. همان، ج26، ص439ـ440.

52.بیهقی، السنن، جـ1، ص390.

53. تـهذیب التـهذیب،‌ ج12، ص188، شماره868.

54.سنن‌ بیهقی ، ج1، ص 390.

55. سنن‌ دارقطنی،‌ ج1، صـ245، شـماره 56و57.

56. میزان الاعتدال، ج3، ص674، شماره 8017 و 8018؛‌ تهذیب‌ الکـمال، جـ26، صـ220، شماره 5516؛ تهذیب التهذیب، ج9، ص378، شماره 620.

57. دارقـطنی، السـنن،‌ ج1،‌ ص242،‌ شماره 31.

58. همان، ص241.

59. بحرانی، الحدائق، ج7، ص419؛ النهایة فی غریب‌ الحدیث،‌ ج1، ص226؛ لسان العرب، ماده «ثوب»؛‌ القاموس،‌ ماده «ثوب»

60. السـنن، ج2، ص14، قسمت پاورقی.

61. ر. ک: روایت چهارم در صفحات پیش‌ و سخن شوکانی در صـفحات گـذشته از هـمین مقاله.

62. ر. ک: روایتی که از امام احمد پس از احادیث سنن در صفحات گذشته از همین رساله نقل شد.

63. ر.‌ ک:‌ به صفحه‌ گذشته از هـمین کتاب.

64. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237،‌ شماره715.

65.همان، شماره 716.

66. شوکانی، نیل الاوطار، ج2، ص38.

67. ترمذی، السنن، جـ1، صـ378، شـماره 198.

 

68. ابن ماجه، السنن، ج1،‌ ص237،‌ شـماره 716؛ سـعید بن مسیب در سال‌ 13‌ متولد‌ و در سال 94 هـ وفات یافته‌ است.

69. نسایی، السنن، ج2، صـ13، بـاب «التـثویب فی الاذان».

70. بیهقی، السنن، ج1،‌ ص422؛‌ صنعانی، سبل السلام، ج1، ص221.

71. همان.

72. ابن‌ حزم‌ اندلسی، اسماء الصحابة الرواة، ص 161،‌ شـماره‌ 188.

73. بیهقی، السنن، ج1، ص421 ـ 422، باب «التـثویب فـی أذان الصبح».

74. میزان الاعتدال، ج2، ص114، شماره 3075(السـائب)؛ تـهذیب التـهذیب،‌ جـ7،‌ صـ117، شماره 252(عثمان بـن السائب).

75. ابـو داود، السنن، ج1، ص136، شماره 500.

76. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج9، ص317.

77. نیل الاوطار، ج2، ص38.

78.ابو داود، السنن، ج1،‌ صـ136‌ ـ 137، بـاب «کـیفیة‌ الاذان»،‌ شماره 501.

79.همان، شماره 504.

80. جمال الدین مزی، تـهذیب الکـمال، ج2، صـ44، شماره147.

81. دارقطنی، السنن، ج1، ص243،‌ شماره‌ 38، 39 و 40.

82. همان، شماره 41.

83. میزان الاعتدال، ج3، ص556، شماره 4851.

84. دارقطنی، السنن، ج1، ص244ـ245، شـماره 48، 51، 52 و 53.

85. دارمی، السنن،‌ ج1،‌ ص270،‌ باب «التثویب فی أذان الفجر»

86. جمال‌ الدین‌ مزی،‌ تهذیب الکمال، ج7، ص30، شماره 1399؛ و ذهبی در میزان الاعتدال، ج1، ص560، شماره 2129‌ گفته:‌ تنها‌ زهـری از حـفص نقل کرده است.

87. الموطّأ، ص 78، شماره 8.

88. ج8، ص345، شماره 23188.

89. کـنز العـمال،‌ ج8، ص357، شماره 23252 و 23251؛ این روایت را عبدالرزاق نیز در المصنف، ج1، ص474، شماره 1827 و 1828 و 1829، آورده است.

90. المـصنف،‌ ج1، ص475، شماره 1832،‌ این‌ روایت را کـنزالعمال، ج8، ص358، شماره 23250 نـقل کـرده است.

91. ابو داود، السنن، ج1، ص148، شـماره 538.

92. خـوارزمی، جامع المسانید، ج1، ص296.

93. نـیل‌ الاوطار،‌ ج2،‌ ص38.

94. سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج1، ص120.

95. ابن قدامه، المغنی،‌ ج1،‌ ص420.

96. وسائل الشیعه، ج4، ص650، باب 22 از ابواب اذان و اقامه، حدیث1، و باقی‌ احـادیث ایـن باب.

97.نگارنده: وقتی در سال 1375 هـ به زیـارت خانه خدا مشرف‌ شدم‌ و در حرمین شریفین صدای اذان را شنیدم، چنین احساسی به من دست داد. از آن هنگام همواره ‌‌درذهن‌ و خیالم ایـن نـکته مـی‌چرخد که این فصل، از کلام وحی نیست و تنها‌ به‌ علل و اسبابی مـیان فـصول اذان جای گرفته است. همین احساس، انگیزه من از بحث‌ و کندو کاو در این موضوع و تألیف این رساله بود.

98. المـجموع،‌ جـ3، ص132.

99. جمعه، آیه 9.

100. الموسوعة الفقهیه، ج2، ص361، مـاده اذان.

 

101.علاء‌ الدین‌ قوشجی(متوفّا به سال 879 هـ در‌ قسطنطنیه)،‌ شرح التجرید، ر. ک: به شرح این فرد در کتاب ما به‌ نام‌ «بـحوث فی الملل و النحل»، ج2،‌ چاپ بیروت.

102. برهان‌ الدین‌ حلبی، السیرة الحلبیّه، ج2، ص305.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 13025 کلمه
مولف : سبحانی تبریزی,جعفر
ناشر : مجله فقه اهل بیت ( زمستان 1383 - شماره 40-39
1395/9/18 ساعت 13:55
کد : 1848
دسته : فقه استدلالی نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
اذان
تشریع اذان
اذان درقرآن
اذان در روایت
بدعت در اذان
موذن
پاداش اذان
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز