نماز (تراویح)از دیدگاه فریقین

■ نماز (تراویح)از دیدگاه فریقین

نماز (تراویح)از دیدگاه فریقین

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

علم فقه، منش علمی مسلمانان است و چون در مذاهب اسـلامی مـشترکات‌ فراوانی‌ به چشم می‌خورد، پس می‌توان با شناخت این موارد و تأکید بر آنها به وحدت علمی و همبستگی اجتماعی دست یافت. یکی از آن موارد مشترک «نماز تراویح» است.‌ مقصود‌ از نماز تراویح، نماز مـستحبی اسـت که در شبهای بافضیلت ماه مبارک رمضان خوانده می‌شود. البته درباره این موضوع اختلافاتی نیز وجود دارد. به هر حال، در این مقاله‌ مباحثی‌ که‌ درباره نماز تراویح مورد پژوهش‌ قرار‌ مـی‌گیرد،‌ از قـرار ذیل است:

الف) نام این نماز. ب) اصل مشروعیت و فضیلت. ج) وقت آن. د) تعداد رکعات. هـ) حکم‌ جماعت.‌

1.نام‌ این نماز

برای نمازهای نافله‌ای که در شبهای ماه مـبارک رمـضان خـوانده می‌شود، در عرف فقها و کتابهای روایـی‌ دو‌ عـنوان‌ قـیام شهر رمضان و «صلوة تراویح» مطرح شده است. عنوان‌ اول در برخی کتابهای حدیثی اهل سنت و شیعه، مثل صحیح مسلم و کافی، ذکر شده اسـت، ولیـ‌ عـنوان‌ دوم‌ در عرف فقهای اهل سنت از شهرت بیشتری بـرخوردار است.

«تـراویح»‌ در‌ لغت جمع «ترویحه» و به معنای نشستن است، ولی برای جلسه استراحتی که بعد از چهار‌ رکعت‌ نوافل‌ شبهای ماه رمضان قـرار دارد، بـه کـار می‌رود؛ زیرا نمازگزاران پس از‌ چهار‌ رکعت‌ نافله مقداری استراحت می‌کنند. در واقـع معنای لغوی با تناسبی ویژه به معنای شرعی‌ نقل‌ پیدا‌ کرده و در آن حقیقت متشرعه شده است، به‌گونه‌ای که وقـتی در عـرف مـسلمانان‌ «تراویح»‌ بدون قرینه به کار می‌رود، نماز نافله در شبهای ماه رمـضان بـه ذهن‌ تبادر‌ می‌شود.‌ ابن‌منظور در شرح معنای لغوی آن می‌گوید:

والترویحة فی شهر رمضان: سمیت بذلک‌ لاستراحة‌ القـوم بـعد کـل أربع رکعات و فی الحدیث صلاة التراویح لأنهم کانوا یستریحون‌ بین‌ کل‌ تـسلیمتین. والتـراویح جـمع ترویحه و هی المرة الواحدة من الراحة تفعلیة منها مثل تسلیمة من‌ السلام.1

2. اصل مشروعیت و فـضیلت نـماز تراویح

2.1 . اقـوال فقیهان

مشروعیت و جواز‌ نمازهای‌ مستحبی(تراویح) در شبهای ماه مبارک رمضان، مورد قبول همه فقهای مذاهب اسـلامی اسـت و اختلاف‌ مهمی‌ درباره‌ آن وجود ندارد. شمس‌الدین سرخسی، از فقهای حنفی، در این زمینه می‌گوید:‌ «و‌ الامـة أجـمعت عـلی مشروعیتها و جوازها؛» همچنین نووی شافعی می‌نویسد: «اتفق العلماء علی استحبابها.»2همچنین صاحب جواهر،‌ از‌ فقهای شـیعه، نـیز در مورد نماز تراویح می‌گوید:

قول مشهور در‌ فتاوا‌ و روایات، مستحب بودن این نافله اسـت،‌ بـلکه‌ ایـن‌ مستحبات از جهت نقل میان اصحاب مشهور‌ و از نظر تحصیل شهرت به‌گونه‌ای است که نزدیک به اجـماع اسـت و به‌ طور‌ کلی، جز صدوق مخالفی در‌ این‌ مسئله نیافتیم.3

2.2. روایات

علاوه بر اظهار نـظرهای فـقیهان مـذاهب،‌ روایات‌ متعددی در زمینه فضیلت و ارزش این نماز نقل شده است. رسول‌ گرامی‌ اسلام(ص) می‌فرماید:

من قام رمـضان إیـماناً‌ و احـتساباً غفر له‌ ما‌ تقدم من ذنبه؛

هر کس‌ از‌ روی اعتقاد و اخلاص در ماه رمضان قـیام نـماید(نماز بخواند)، تمامی گناهان گذشته‌ او‌ بخشیده می‌شود.4

حال این حدیث‌ را‌ از‌ دو جنبه سندی‌ و دلالی مورد بررسی قرار‌ می‌دهیم.‌ از جهت سـند، ایـن روایت در کتب مختلف روایی اهل سنت، از صحاح و غیر‌ آن، نقل شده اسـت، ولی هـیثمی(م‌ 807ق)‌ در ذیل‌ حدیث‌ می‌گوید:‌ «در سند این روایـت‌ ابـراهیم‌بن‌اسماعیل‌بن‌مجمع وجـود دارد که فرد ضعیفی است.»5

از جهت دلالت، این حـدیث دارای سـه واژه‌ است‌ که شرح آنها اهمیت به‌سزایی در‌ فهم‌ و دریافت‌ مطلب‌ دارد: یکی «قیام‌ رمـضان»،‌ دیـگری «ایماناً» و سومی «احتساباً» است. مـقصود از قـیام رمضان، نـماز تـراویح اسـت؛ زیرا واژه «قیام»‌ غالباً‌ برای‌ نماز و تـهجد در شـب به کار‌ می‌رود‌ و با‌ اضافه‌ شدن‌ به رمضان، نماز خواندن در شب مـاه رمـضان را تداعی می‌کند. علاوه بر این، بـرخی از شارحان صحیح، تصریح کـرده‌اند کـه مقصود از قیام رمضان، نماز تـراویح‌ است.

مـراد از «ایماناً» این نیست که کسی به مبدأ و معاد ایمان و اعتقاد داشته باشد؛ زیـرا چـنین ایمانی شرط صحت تمامی عـبادات اسـت، بـلکه مقصود از آن، اعـتقاد‌ بـه‌ فضیلت و حقانیت این نـماز اسـت. و بالاخره منظور از «احتساباً» این است که نمازگزار در عمل خود تنها خداوند را در قصد نماید، نـه خـوشایند مردم را و در‌ واقع در نمازش اخلاص را رعایت کند.

نـووی در فـقه الحدیث آن می‌نویسد:

مـعنی ایـماناً «تـصدیقاً بانه حق مقتصد فـضیلته و معنی «احتساباً»‌ أن‌ یرید الله تعالی وحده لایقصد‌ رؤیة‌ الناس و لاغیر ذلک مما یخالف الاخلاص و المراد بـقیام رمـضان صلاة التراویح.6

از طریق شیعه نیز روایات زیـادی در فـضیلت نـوافل مـاه رمـضان‌ وارد‌ شده است.

عن ابـی‌جعفر(ع)‌ قـال:‌ خطب رسول الله(ص) فی آخر جمعه من شعبان...«و هو شهر رمضان فرض الله صیامه و جعل قیام لیـلة فـیه بـتطوع صلاة کمن یتطوع بصلاة سبعین لیلة فـیما سـواه مـن الشـهور؛‌

امـام بـاقر (ع) می‌فرماید: پیامبر اکرم(ص) در آخرین جمعه از ماه شعبان خطبه خواند و فرمود: «خداوند در ماه رمضان روزه گرفتن آن را واجب ساخته است و شب زنده‌داری‌ در‌ آن را‌ با نماز مستحبی خواندن، همانند کسی قـرار داده است که هفتاد شب از ماههای دیگر نماز مستحبی‌ بخواند.7

در حدیث دیگری علی‌بن‌ابی‌حمزه می‌گوید:

قال له أبوبصیر: ما تقول‌ فی‌ الصلاة‌ فی رمضان؟ فقال(ع) له: ان لرمضان لحرمة و حقاً لایشبهه شی من الشهور، صل مـااستطعت فـی رمضان‌ ‌‌تطوعاً‌ باللیل و النهار و ان استطعت فی کل یوم و لیلة ألف رکعة‌ فصل،‌ ان‌ علیاً(ع) کان فی آخر عمره یصلی فی کل یوم و لیلة ألف رکعة؛

ابوبصیر به‌ امام صادق(ع) عرض کرد: نـظر شـما در مورد نماز در ماه رمضان چیست؟‌ حضرت فرمود: همانا رمضان‌ حرمت‌ و حقی دارد که هیچ ماهی به آن نمی‌رسد، تا آنجا که می‌توانی در ماه رمضان در شـب و روز، نـماز مستحبی بخوان و اگر توانستی در هـر روز و شـب‌ هزار رکعت نماز بخوانی، چنین کن؛ زیرا حضرت علی(ع) در پایان عمرش در هر روز و شب، هزار رکعت نماز می‌خواند.8

3. وقت نماز تراویح

3.1. دیدگاه اهل سنت

به طور‌ کلی‌ آغـاز وقـت نماز تراویح از دیدگاه اهـل سـنت، بعد از نماز عشا و انتهای آن طلوع فجر است. البته میان مذاهب اربعه اختلافات جزئی وجود دارد. جزیری زمان تراویح را‌ از‌ دیدگاه مذاهب چهارگانه چنین بیان نموده است:

أما وقتها فهو من بعد صلوة العـشاء و لو مـجموعة جمع تقدیم مع المغرب عند من یقول بجواز الجمع للمسافر سفر قصر‌ و نحوه بالشرائط الآتیه فی مبحث الجمع بین الصلاتین تقدیماً و تأخیراً إلا عند المالکیة (قالوا: اذا جمعه العشاء مع المغرب جـمع تـقدیم أخرت صـلوة التراویح حتی یغیب الشفق فلوصلیت‌ قبل‌ ذلک‌ کانت نقلاً مطلقاً و لم‌یسقط‌ طلبها)‌ و ینتهی بطلوع الفجر و تصح قـبل الوتر و بعده بدون کراهیة و لکن الافضل أن تکون قبله باتفاق ثلاثة و خـالف‌ المـالکیة‌ فـقالوا:‌ ان تأخیرها عن الوتر مکروه.9

حال اگر نماز‌ تراویح‌ در وقت معهود خوانده نشود، آیا قضای آن تشریع شده است یـا ‌ ‌نـه؟ از نظر فقهای حنفی و مالکی‌ و حنبلی،‌ نماز تراویح قضا ندارد، ولی فقهای شافعی معتقدند پس از‌ خـروج وقـت، نـماز تراویح قضا می‌شود. جزیری می‌گوید:

فإذا خرج وقتها بطلوع الفجر فإنها لاتقضی سواء کانت وحدها‌ أو‌ مـع‌ العشاء باتفاق ثلاثة من الائمة و خالف الشافعیة(فقالوا: إن خرج وقتها‌ قضیت‌ مطلقا).10

3.2. دیدگاه شیعه

در کلمات فـقهای شیعه در مورد وقت نـماز تـراویح بحث مستقلی صورت‌ نگرفته‌ است،‌ ولی از لابه‌لای احادیث و برخی عبارات فقها استفاده می‌شود که وقت‌ هشت‌ رکعت‌ اول آن، پس از نماز مغرب است و وقت دوازده رکعت دیگر آن، پس‌ از‌ نماز‌ عشاست و این وقت تا طـلوع فجر ادامه دارد.

از اینکه نماز تراویح در‌ روایات‌ و کلمات فقها به «لیل» مقید شده، استفاده می‌شود که پایان وقت آن‌ طلوع‌ فجر‌ است.

سیدمرتضی (م 463ق) در این زمینه می‌نویسد:

مسئله: و مما انفردت به الامامیة‌ ترتیب‌ نـوافل شـهر رمضان علی أن یصلی فی کل لیلة منه عشرین رکعة منها‌ ثمان‌ بعد‌ صلوة المغرب و اثنی عشر رکعة بعد العشاء الاخر.11

4. تعداد رکعات

4.1. دیدگاه شیعه

از‌ نظر شیعه، تعداد نوافل ماه رمضان هزار رکعت اسـت، بـدین شکل که‌ در‌ بیست‌ شب اول، هر شب بیست رکعت خوانده می‌شود و در ده شب آخر ماه، هر‌ شب‌ سی‌ رکعت خوانده می‌شود. تا اینجا رکعات هفتصد رکعت شد. اما سیصد رکعت‌ دیـگر‌ بـدین ترتیب است که در سه شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم، هر‌ شب‌ صد رکعت بیشتر خوانده می‌شود. ناگفته نماند که در شب نوزدهم، بیست‌ رکعت‌ و در شب بیست و یکم و بیست‌ و سـوم، سـی رکـعت نیز خوانده می‌شود. مجموع‌ ایـن‌ رکـعات بـه هزار رکعت می‌رسد.

شیخ طوسی در همین زمینه می‌گوید:

یصلی طول‌ شهر‌ رمضان ألف رکعة زائداً علی‌ النوافل‌ المرتبة فی‌ سائر‌ الشهور،‌ عشرین لیلة فی کـل لیـلة عـشرین‌ رکعة‌ ثمان بین العشائین و اثنا عشرة بعد العـشاء الاخـرة و فی العشر‌ الاخر‌ کل لیلة ثلاثین رکعة وفی ثلاث‌ لیال و هی تسعة‌ عشره‌ و لیلة إحدی و عشرین‌ و لیلة و ثلاثة عـشرین کـل لیـلة مائة رکعة12

البته برخی از اصحاب معتقدند‌ که‌ در این سه شب، بـیست‌ رکعت‌ و سی رکعت ساقط‌ می‌شود‌ و در مقابل در‌ چهار‌ جمعه آن به کیفیت خاصی جبران می‌شود. در مورد تعداد رکعات نماز تـروایح، روایـاتی‌ وارد‌ شـده که به ذکر یک روایت‌ اکتفا‌ می‌کنیم.

مسعدة‌بن‌صدقة‌ عن‌ أبی‌عبدالله(ع):‌ قال: مـما کـان رسول‌ الله(ص) یصنع فی شهر رمضان، کان یتنفل فی کل لیلة و یزید علی صلوته التی‌ کـان‌ یـصلیها قـبل ذلک مند اول لیلة‌ الی‌ تمام‌ عشرین‌ لیلة‌ فی کل لیلة‌ عشرین‌ رکعة ثـمانی رکـعات مـنها بعد المغرب و اثنتی عشرة بعد العشاء الاخرة و یصلی فی العشر‌ الاواخر‌ و یدعو و یجتهداً شـدیداً و کـان یـصلی‌ فی‌ لیلة‌ احدی‌ و عشرین‌ مأة مئة و یصلی فی لیلة ثلاث و عشرین مأة رکعة و یـجتهد فیهما.13

4.2. دیـدگاه اهل سنت

از نظر فقهای شافعی، حنفی و حنبلی تعداد رکعات‌ نماز تراویح بیست رکعت اسـت. نـووی شـافعی می‌گوید: «مذهبنا انها عشرون رکعة بعشر تسلیمات غیر الوتر و ذلک خمس ترویحات و الترویحة أربع رکـعات بتسلیمتین.»14

سـرخسی حنفی در همین موضوع‌ می‌نویسد:‌ «الفصل الاول فی عدد الرکعات فانها عشرون رکعة سوی الوتـر عندنا.»15

ابـن‌قدامه حـنبلی چنین می‌گوید: «المختار عند أحمد أن صلوة التراویح عشرون رکعة.»16

اما از مالک در مورد تعداد‌ رکعات،‌ دو روایت نـقل شـده است. طبق یک روایت، تعداد رکعات آن بیست رکعت است، ولی از برخی روایات دیـگر اسـتفاده مـی‌شود که مالک‌ تعداد‌ رکعات آن را 36 رکعت‌ می‌دانسته‌ است: «فاختار مالک فی أحد قولیه...بعشرین رکعة سوی الوتـر و ذکـر ابـن‌القاسم عن المالک انه کان یستحسن ستاً و ثلاثین رکعة و الوتر ثلاث.»17

4.2.1.‌ دلایل اهل سـنت در‌ مـورد‌ تعداد رکعات

الف) فعل خلیفه دوم

یکی از ادله اهل سنت، فعل خلیفه دوم، عمربن‌خطاب است. ابن‌قدامه می‌گوید: «ولنا ان عـمر رضـی‌الله عنه لما جمع الناس علی ابی‌بن‌کعب یصلی لهم‌ عشرین‌ رکعة.»18

ب) فعل اهـل مدینه

مـالک برای اثبات 36 رکعت به فعل اهل مـدینه اسـتناد کـرده و گفته است:

بعث إلی الامیر و اراد ان ینقص من قـیام رمـضان‌ الذی‌ یقومه الناس‌ بالمدینه قال ابن القاسم: و هی تسع و ثلاثون رکعة بالوتر، سـت و ثـلاثون رکعة و الوتر‌ ثلاث: قال مـالک: فـنهیته أن یقص مـن ذلک شـیئاً، قـلت له:‌ هذا‌ ما‌ أدرکت الناس عـلیه و هـو الامر القدیم الذی لم‌یزل الناس علیه.19

در مورد فعل خلیفه دوم باید ‌‌توجه‌ داشت که «فـعل» بـرخلاف «قول» لسان ندارد و وجه آن معلوم نـیست و در‌ واقع‌ نمی‌توان دلالت آن را بر اسـتمرار پذیـرفت. طبق مفاد این روایت، عـمربن‌خطاب بـیست رکعت نماز‌ خواند، ولی از کجای آن استمرار استفاده می‌شود؟ شاید بر همین اساس بوده‌ کـه شـوکانی در نیل‌ الاوطار‌ معتقد شده کـه در مـورد تـعداد رکعات نماز تـراویح، سـنتی وارد نشده است. ایشان می‌گوید:

والحـاصل ان الذی دلت عـلیه أحادیث الباب و ما یشابهها هو مشروعیة القیام فی رمضان و لاصلاة فیه جماعة و فرادی فـقصر الصـلوة المسماة بالتراویح علی عدد معین و تـخصیصها بـقرائة مخصوصة لمـ‌یزد بـه سنة.20

5. حـکم جماعت در نماز تراویح

تاریخچه تـشریع نماز جماعت در‌ تراویح

مسلّم است که نماز تروایح در زمان پیامبر اسلام(ص) به جماعت خوانده نمی‌شد و روایـتی نـیز نقل نشده که پیامبر آن را به جـماعت خـوانده بـاشد. هـمچنین در زمـان ابوبکر‌ نیز‌ مـردم بـه شیوه پیامبر(ص) عمل می‌کردند تا اینکه عمر در زمان خلافت خود (در سال 14 هجری) جماعت را برای مردم تـشریع نـمود. امـام شرف‌الدین در مورد تاریخ تشریع‌ جماعت‌ تراویح چـنین می‌گوید:

پیـامبر اکـرم(ص) در شـبهای مـاه رمـضان سنتها و نوافل آن را بدون جماعت انجام می‌داد و مردم را بر قیام این ماه ترغیب می‌نمود و آنان‌ نیز‌ به‌ همان شیوه‌ای که از پیامبر‌ (ص)‌ دیده‌ بودند، عمل می‌کردند. مسئله در عـهد خلافت ابوبکر نیز چنین بود تا اینکه او در سال سیزده هجری وفات کرد. پس‌ از‌ او‌ عمربن‌خطاب عهده‌دار خلافت گردید و ماه رمضان همان‌ سال‌ را روزه گرفت، در حالی که قیام آن ماه را تغییر نداد تا ایـنکه مـاه رمضان سال چهاردهم از‌ هجرت‌ فرا‌ رسید. او به همراه برخی از یارانش وارد مسجد شد‌ و مشاهده کرد که مردم نوافل ماه رمضان را انجام می‌دهند، ولی برخی در حالی قیام و برخی‌ دیگر‌ در‌ رکوع و بالاخره عـده‌ای در حـالت نشسته‌اند، بعضی قرائت می‌خوانند، برخی‌ تکبیر‌ و تسبیح می‌گویند و عده‌ای سلام می‌دهند. در این حال، وظیفه خود دید که این کار‌ را‌ اصلاح‌ نماید. پس برای مـردم تـراویح را در اول شب ماه رمضان سنت‌ قـرار‌ داد‌ و مـردم نیز حکم او را قطعی تلقی کردند. عمر این مطلب را به‌ سرتاسر‌ بلاد‌ اسلامی نوشت و برای مردم در مدینه دو امام را منصوب کرد که برای‌ آنان‌ نماز تـراویح بـخوانند؛ امامی برای مردان و امـامی بـرای زنان، و تمامی این‌ مطلب‌ مطابق‌ اخبار متواتر است.21

چنان‌که از عبارات فوق استفاده می‌شود، چون عمر از بی‌نظمی مردم‌ در‌ امر نوافل، رنج می‌برده است، تلاش کرده تا برای آن چاره‌ای بیندیشد و او‌ در‌ این کار بـه قـول یا فعل پیامبر(ص) استناد نکرده است.

5.1. آرا و اقوال مذاهب

پس‌ از معلوم شدن سرگذشت اجمالی نماز به صورت جماعت، لازم است دیدگاههای‌ مذاهب‌ مختلف‌ در این زمینه بررسی شود.

5.1.1. مذهب شیعه

مهم‌ترین بحث در نماز تراویح، جماعت خواندن‌ آنـ‌ اسـت.‌ از نظر شـیعه نمازهای مستحبی ماه رمضان به صورت فرادا خوانده می‌شود‌ و به جماعت خواندن آن، بدعت و حرام است. شـیخ طوسی در این زمینه می‌گوید: «نوافل شهر‌ رمضان‌ تصلی منفرداً و الجماعة فـیه بـدعة.»22شهید اول(م 786قـ) نیز با تصریح به‌ اینکه‌ حکم چنین بدعتی تحریم است، می‌گوید: «التاسعة:‌ الجماعة‌ فی‌ هذه الصلوة بـدعة ‌ ‌مـحرمة عند الاصحاب.»23

البته‌ علاوه‌ بر فقهای شیعه، مالک، ابویوسف و برخی از علمای شافعی نیز فـرادا خـواندن‌ در‌ خـانه را افضل می‌دانند.

قال‌ مالک‌ و ابویوسف‌ و بعض‌ الشافعیه و غیرهم: الافضل فرادی فی‌ البیت‌ لقوله(ص) «افضل الصلاة، صـلاة المرء فی بیته الا المکتوبة.»24

اما اغلب اهل‌ سنت،‌ جماعت خواندن آن را جایز، بلکه‌ مستحب مـی‌دانند؛ هر چند‌ در‌ برخی جـزئیات آن بـا یکدیگر‌ اختلاف‌ نظر دارند. مذهب حنفی، جماعت خواندن تراویح را سنت کفایی می‌داند. مرغینانی در‌ الهدایة‌ می‌نویسد:

و لاسنة فیها الجماعة‌ لکن‌ علی‌ الکفایة حتی لوامتنع‌ اهل‌ المسجد عن إقامتها کانوا‌ مسیئین‌ ولو أقامها البعض فـالمتخلف عن الجماعة تارک للفضیلة لان أفراد الصحابة من، یروی عنهم‌ التخلف.25

5.1.2. مذهب حنفی

کاشانی(م 587ق) در‌ بدائع‌ الصنائع می‌نویسد:

واما‌ سنتها(صلاة‌ التراویح) فمنها الجماعة و المسجد لأن النبی(ص) قدر ما صلی من التراویح صلی بجماعة فی المسجد فـکذا الصـحابة رضی‌ الله‌ عنهم صلوها بجماعة فی المسجد فکان‌ أداؤها‌ بالجماعة‌ فی‌ المسجد‌ سنة.26

5.1.3. مذهب‌ شافعی

در مذهب شافعی هر دو قول جواز جماعت و فرادا نقل شده است، ولی قائلان به‌ افضلیت‌ جماعت‌ بیشترند. نووی در ایـن خـصوص می‌گوید:

و تجوز‌ منفرداً‌ و جماعة‌ و أیهما أفضل، فیه وجهان مشهور ان کما ذکر المصنف وحکاها جماعة، قولین: الصحیح باتفاق الأصحاب أن الجماعة أفضل و هو المنصوص فی البویطی و به قال اکثر‌ اصحابنا المتقدیمن الانـفراد أفضل.27

5.1.4. مـذهب حنبلی

مذهب حنبلی نیز به جماعت خواندن آن را افضل دانسته و در این‌باره به فعل خلفا و صحابه تمسک کرده است:

والمختار عند‌ الی‌ عبدالله فعلها فی الجماعة، قال فی روایة یوسف‌بن‌موسی: الجماعة فی التـراویح أفـضل و أن کـان رجل یقتدی به فصلاها فـی بـیته خـفت أن یقتدی الناس به و قد جاء‌ عن‌ النبی(ص) اقتداً بالخلفاء و قد جاء عن عمر انه کان یصلی فی الجماعة... .28

5.1.5. مذهب مالکی

مالک مـعتقد بـود در صـورتی که‌ کسی‌ بتواند در خانه خودش نماز‌ تراویح‌ بـخواند، بـهتر از جماعت خواندن است.

قال: و سألت مالکاً عن قیام الرجل فی رمضان أمع الناس أحب إلیک أم فی بیته؟ قال: إن‌ کـان‌ یـقوی فـی بیته فهو‌ أحب‌ الی و لیس کل الناس یقوی علی ذلک قد کـان ابن‌هرمز ینصرف فیقوم بألطه و کان ربیعه ینصرف و عدد غیر واحد من علمائهم کانوا ینصرفون و یایقومون مع الناس،‌ قـال‌ مـالک: و أنـا أفعل ذلک.

5.2. دلایل مذهب شیعه

5.2.1.روایات

روایاتی که فقهای شیعه به آن استناد کرده‌اند بـه چـند دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول: روایاتی که به طور‌ کلی‌ جماعت خواندن‌ در نمازهای مستحبی را منع می‌کند؛ دسـته دومـ: روایـاتی که در خصوص عدم جواز جماعت در نماز‌ تراویح وارد شده است؛ و دسته سوم روایـاتی کـه در کـتابهای‌ معتبر‌ اهل‌ سنت نقل شده است.

دسته اول: جایز نبودن جماعت در نمازهای مستحبی

از دیدگاه شیعه نمازهای مـستحبی ‌‌را‌ بـاید بـه طور فرادا خواند و در صورتی که آنها را به جماعت‌ بخوانند،‌ نمازشان‌ باطل خواهد بود. البـته دو مـورد استثنا شده است: یکی نماز باران و دیگری نماز‌ عید؛ در صورتی که در اثر اخـتلاف شـرایط مـستحب شده باشند.

علامه حلی‌ در قواعد می‌گوید: «و‌ لاتجوز(الجماعة)‌ فی النوافل الا الاستسقاء و العیدین المندوبین.»29صاحب جواهر(م 1266ق) دربـاره جـایز نبودن جماعت در مستحبات، ادعای شهرت نموده و از منتهی و تذکره علامه و کنزالعرفان مقداد بر آن نـقل اجـماع‌ کـرده است.30

در این زمینه روایات متعددی وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

الف) اعمش عـن جـعفربن‌محمد(ع) فی حدیث شرایع الدین قال: ولایصلی التطوع فی جماعة،‌ لان‌ ذلک بدعة و کـل بـدعة ضـلالة و کل ضلالة فی النار؛31

اعمش از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود: نمازهای مستحبی به صـورت جـماعت خـوانده نمی‌شود؛ زیرا بدعت است‌ و هر بدعتی موجب گمراهی است و هر گمراهی مـوجب آتـش جهنم می‌گردد.

ب) فضل‌بن‌شاذان عن الرضا(ع) فی کتابه الی المأمون، قال: لایجوز أن یصلی تطوع فی جماعة، لان ذلک‌ بـدعة‌ و لک بـدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار.

در مقابل این اصل و قاعده کلی، چند روایت مـعارض وجـود دارد که مفاد آنها این است که زنـان مـی‌توانند‌ در‌ نـمازهای‌ مستحبی به یکدیگر اقتدا کنند.

حلبی‌ عن‌ أی عـبدالله(ع) قـال: نؤم المرأة النساء فی الصلاة و تقوم منهن و یقمن عن یمنیها و شمالها، تؤمهن فـی النـافلة ولاتؤمهن‌ فی‌ المکتوبه؛32

حلبی از امام صـادق(ع) نـقل می‌کند کـه حـضرت‌ فـرمود:‌ زن می‌تواند در نماز برای زنان دیگر امـامت کـند، بدین صورت که در وسط آنها قرار می‌گیرد و آنان‌ راست‌ و چپ او قرار مـی‌گیرند، ولی تـنها در نمازهای مستحبی امام‌ آنها قرار مـی‌گیرد و در نمازهای واجب امام آنـها قـرار نمی‌گیرد.

در پاسخ این تعارض باید تـوجه داشـت‌ که‌ این‌ گونه روایات که تعداد آنها از سه روایت تجاوز نمی‌کند، مورد‌ اعـراض‌ اصـحاب قرار گرفته است. در اصول نـیز ثـابت شـده است که اعـراض اصـحاب از روایتی موجب‌ وهن‌ و بـی‌اعتباری آن اسـت. صاحب جواهر در این خصوص می‌گوید: «کالتفصیل فی صحیحة‌ الآخر‌ المعرض‌ عنه بین الاصحاب.»33

در نتیجه، پس از ایـنکه ثـابت شد به طور کلی نمی‌توان‌ نـوافل‌ را‌ بـه جماعت خـواند، ایـن قـاعده کلی شامل نماز تـراویح نیز می‌شود و روایتی نیست‌ که‌ بتواند عام را تخصیص بزند.

دسته دوم: جایز نبودن جماعت در نماز تراویح

روایـات‌ مـتعددی‌ درباره بدعت بودن جماعت در نماز تـراویح وارد شـده اسـت. تـعداد ایـن روایات چندان‌ اسـت‌ کـه می‌توان در این زمینه ادعای تواتر کرد.

صاحب جواهر می‌گوید:

ضرورة اشتماله‌ علی‌ خصوص‌ النافلة فی شهر رمضان التـی یـمکن دعـوی تواتر الاخبار ببدعة الجماعة فیها فضلاً عـن أجـماع‌ الشـیخ‌ فـی الخـلاف عـلی ذلک بالخصوص.34

هر چند اصل نماز تراویح در زمان‌ پیامبر‌ تشریع‌ شده است، ولی از نظر شیعه به جماعت خواندن آن بدعتی است که پس از‌ پیامبر‌ بنا‌ گذاشته شده است؛ زیرا حق تشریع مـخصوص خداوند است و پیامبر تنها‌ ناقل‌ این تشریع است و هیچ کس دیگر نمی‌تواند در احکام الهی تصرف نماید. در ذیل برخی‌ از‌ این روایات نقل می‌شود.

1. محمدبن‌علی‌بن‌الحسن بأسانیده عن زراره و محمدبن‌مسلم و الفضیل‌ أنهم سألوا أباجعفر البـاقر و أبـاعبدالله الصادق(ع)‌ عن‌ الصلاة‌ فی شهر، رمضان نافلة باللیل فی جماعة؟‌ فقال‌ إن رسول الله(ص) کان إذا صلی العشاء الاخرة انصرف إلی منزله ثم یخرج‌ من‌ آخر اللیل إلی المسجد فیقوم‌ فخرج‌ فی اول‌ مـن‌ شـهر‌ رمضان لیصلی کما کان یصلی: فاصطف‌ الناس‌ خلفه فهرب منهم إلی بیته و ترکهم فغفلوا ذلک ثلاث لیال فقام‌ فی‌ الیوم الثالث علی منبره فحمدالله و اثـنی عـلیه ثم قال:‌ ایها‌ الناس إن الصـلاة بـاللیل فی‌ شهر‌ رمضان من النافلة فی جماعة، بدعة و صلاة الضحی بدعة ألا فلاتجمعوا لیلاً‌ فی‌ شهر رمضان لصلاة اللیل ولاتصلوا‌ صلاة‌ الضحی‌ فان تلک مـعصیة‌ الا‌ أن کـل بدعة ضلالة‌ و کل ضـلالة سـبیلها إلی النار ثم نزل و هو یقول: قلیل فی سنة خیر‌ من‌ کثیر فی بدعة.35

طبق مفاد این‌ روایت،‌ پیامبر اکرم(ص)‌ در‌ ابتدا‌ عملاً با جماعت خواندن‌ نماز تراویح، مخالفت ورزیده و چون شیوه عـملی مـفید نبوده، مخالفت قولی نموده و تصریح‌ فرموده‌ است که این کار معصیت است‌ و روشن‌ است‌ که‌ واژه «عصیان» صراحت‌ بیشتری‌ در مقصود دارد و قابل توجیه نیست. پس از پیامبر اسلام، امیرالمؤمنین علی(ع) نیز با این‌ بـدعت‌ در‌ جـامعه اسلامی مـخالفت کردند، ولی مردم آن‌ عصر‌ حاضر‌ به‌ تبعیت‌ نشدند.

2. مصدق‌بن‌صدقة عن عمار عن أی عبدالله(ع) سألته عن الصلاة فی رمـضان فی المسجد؟ قال: لما قدم أمیرالمؤمنین(ع) الکوفة امر الحسن‌بن‌علی(ع) أن ینادی فـی النـاس لاصـلوة فی‌ شهر رمضان جماعة فنادی فی الناس الحسن‌بن‌علی(ع) بما أمره به امیرالمؤمنین(ع) فلما سمع الناس مقالة الحـسن ‌ ‌عـلی صاحوا و اعمراه و اعمراه فلما رجع الحسن إلی امیرالمؤمنین(ع) قال له ما‌ هذا‌ الصوت؟ فقال یـا امـیرالمؤمنین: النـاس یصیحون و اعمراه فقال امیرالمؤمنین(ع) قال لهم صلوا.36

حضرت علی(ع) در روایت دیگری، علت امر به چنین نـمازی را خوف از تفرقه لشکر و سست‌ شدن مجاهدان عنوان کرده و فرموده است:

والله لقد أمرت الناس أن لاتـجتمعوا فی شهر رمضان الا فـی فـریضة و اعلمتهم أن اجماعتهم‌ فی‌ النوافل بدعة فتنادی بعض أهل‌ عسکری‌ ممن یقاتل معی: یا اهل الاسلام غیرت سنة عمر نهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعاً و لقد خفت أن یثوروا فی ناحیة جـانب‌ عسکری37

در روایت دیگری، امام‌ رضا(ع)‌ به طور صریح جماعت در تراویح را نفی کرده است. بنابر نقل تحف العقول آن حضرت فرموده است: «و لاتجوز التراویح فی جماعة.»

دسته سوم: دستور اکید به خواندن نماز‌ مستحبی‌ در خانه

در کـتابهای مـعتبر حدیثی اهل سنت، روایاتی درباره نفی جماعت در نماز تراویح وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. زیدبن‌ثابت أن رسول الله(ص)‌ اتخذ‌ حجرة قال‌ حسبت انه قال من حصیر فی رمضان فـصلی فـیها لیالی و فی روایة المرثدی لیلتین فصلی بصلوته‌ ناس من أصحابه فلما بهم جعل یقعد فخرج إلیهم فقال: «قد‌ عرفت‌ الذی‌ رأیت من صنیعکم فصلوا أیها الناس فی بیوتکم فـإن افـضل الصلوة المرء فی بیته الا المکتوبة.»38

بر ‌‌طبق‌ مفاد این روایت، حضرت مردم را به نماز خواندن در خانه‌ها امر کرد‌ و آنان‌ را ترغیب نمود که به غیر از نمازهای واجب، سایر نمازها را در خانه بـخوانند،‌ ولی بـا ایـن حال عده زیادی به چـنین دسـتوری اهـمیت ندادند. سیوطی در‌ ذیل این حدیث می‌گوید:

قد‌ ورد هذا الحدیث فی صلوة رمضان فی مسجد فاذا کان صلوة رمضان فی البیت خیراً مـنها فـی مـسجده فکیف غیرها فی مسجد آخر نعم کثیر مـن العـلماء یرون أن صلاة رمضان‌ فی المسجد أفضل و هذا یخالف هذا الحدیث لان مورده صلاة رمضان الا أن یقال صار أفضل حین صار أداؤهـا فـی المـسجد من شعار الإسلام و الله تعالی اعلم.39

نقل ذیل‌ نیز‌ از جمله آن روایات اسـت:

2ـ مجاهد عن عبدالله‌بن‌عمر قال: قال له رجل اصلی خلف الامام فی رمضان قال: نعم قال:یعنی ابن عمر: ألیس تـقرأ القـرآن؟ قـال: افتنضت کانک‌ حمار‌ صل فی بیتک.40

5.3. دلایل مذهب اهل سنت

اهل سـنت بـرای اثبات جواز جماعت، بلکه افضلیت آن به طور کلی، به دو دسته روایت تمسک کرده‌اند. یکی از‌ آن‌ دو گـروه روایـات مـنقول از پیامبر اکرم(ص) و دیگری روایات حاکی از فعل خلیفه دوم است.

 

5.3.1. روایات نبوی

سرخسی برای اثبات افـضلیت جـماعت در نـماز تراویح، به حدیث‌ ابوذر‌ از‌ پیامبر(ص) استناد کرده است. حدیث‌ مذکور‌ با‌ سند کامل بـه ایـن قـرار است:

ابنا محمد عبدالله الحافظ ابوعبدالله محمدبن‌علی عبدالحمید الصنعانی بمکة ثنا الحسن‌بن‌عبدالاعلی الصنعانی ثنا عـبدالرازق عـن‌ الثوری‌ عن‌ داودبن‌ابی‌هند عن الولیدبن‌عبدالرحمن‌الحرشی عن جبیربن‌نصیر عن أبی‌ذر قال:‌ صمنا‌ مع رسـول اللهـ(ص) رمـضان فلم یقم بنامن الشهر شیئاً حتی کانت لیلة ثلاث و عشرین قام بنا حتی ذهـب‌ نـحو‌ من‌ ثلث اللیل ثم لم‌یقم بنا من اللیلة الرابعة و قام‌ بنا فی اللیـلة الخـامسة حـتی ذهب نحو من نصف اللیل فقلنا یا رسول الله لو نفلتنا بقیة اللیل‌ أن‌ الانسان‌ اذا قام مـع الامـام حتی ینصرف کتب له بقیة لیلته ثم‌ لم‌یقم‌ بنا اللیلة السادسة و قام السـابعة و بـعث الی اهـله و اجتمع الناس حتی خشینا أو‌ یفوتنا‌ الفلاح‌ قال قلت و ما الفلاح قال السحور.41

پاسخ

در سند روایت فوق،‌ حـسن‌بن‌عبدالاعلی‌الصنعانی‌ و مـحمدبن‌علی‌بن‌عبدالحمیدالصنعانی وجـود دارند که در کتب رجالی از قبیل الجرح و التعدیل رازی، تهذیل‌ التهذیب‌ ابن‌حجر،‌ مـیزان الاعـتدال ذهبی و لسان المیزان عسقلانی، توثیق نشده‌اند و افراد مجهول‌الحالی هستند. بر‌ این‌ اساس، روایت فوق از اعتبار و حـجت سـاقط می‌گردد. شاید به همین جهت‌ بوده‌ که‌ این روایت در صحیح بخاری و مـسلم نـقل نشده است.

از جهت دلالت نیز‌ این‌ روایت با روایـاتی کـه در آنـها پیامبر امر به خواندن نوافل در خانه‌ مـی‌کند،‌ تـعارض‌ دارد. علاوه بر این، مدلول روایت با نماز تراویحی که در میان اهل سنت مـرسوم‌ اسـت،‌ متفاوت است؛ زیرا اهل سـنت در هـر شب بـیست رکـعت را بـرای‌ تراویح‌ لازم‌ می‌دانند، در صورتی که حـضرت در روایـت مزبور از شب بیست و سوم نوافلی را‌ شروع‌ کرده‌ است و طبق مفاد آن، تـنها در سـه شب نوافلی را خوانده‌ است.‌ علاوه بـر این، تعداد رکعات آن در حـدیث مـشخص نشده است. به هر حـال، دلالت حـدیث‌ ابوذر‌ بر مدعای اهل سنت در مورد نماز تراویح تمام نیست.

5.3.2. فعل‌ خلیفه‌ دوم

از روایات مـتعددی اسـتفاده می‌شود که‌ خلیفه‌ دوم‌ جـماعت را بـرای نـماز تراویح قرار داد‌ و ایـن امـر پیش از او سابقه نداشت. خـلیفه دوم مـعتقد بود که این‌ کار‌ او هر چند بدعت است،‌ از‌ زمره بدعتهای‌ نیکو‌ به‌ شمار می‌آید.

1. عـن‌ابن‌شهاب عـن عروة‌بن‌الزبیر‌ عن‌ عبدالرحمن‌بن‌عبدالقاهری قال: خرجت مـع عـمربن‌الخطاب لیلة فـی رمـضان الی المـسجد فإذا الناس‌ أو‌ زاع متفرقون یـصلی الرجل لنفسه و یصلی الرجل فیصلی بصلاته‌ الرهط‌ فقال عمر إنی أری لو‌ جمعت‌ هولاء علی قاری واحـد لکـان إمثل ثم عزم فجمعهم علی أبـی‌بن‌کعب ثـم خـرجت‌ مـعه‌ لیـلة اخری و الناس یـصلون‌ قـارئهم‌ قال‌ عمر: نعم البدعة‌ هذه‌ و التی ینامون عنها‌ أفضل‌ من التی یقومون» یرید آخر اللیل و کـان النـاس یـقومون اوله.42

2. ابن‌شهاب قال:‌ أخبرنی‌ عروة أن عائشه اخبرته أن رسـول‌الله‌ خـرج‌ لیـلة مـن‌ جـوف‌ اللیـل‌ فصلی فی المسجد و صلی رجال لصلاته فاصبح الناس فتحدثوا فاجتمع أکثر منهم فصلوا معه فاصبح الناس فتحدثوا فکثر‌ اهل‌ المسجد من اللیلة الثالثة فخرج رسول‌ الله(ص)‌ فـصلی‌ فصلوا‌ بصلاته‌ فلما کانت اللیلة‌ الرباعة‌ عجز المسجد عن أهله حتی خرج لصلاة الصبح فلما قضی الفجر أقبل علی الناس فتشهد ثم‌ قال:‌ اما‌ بعد فإنه لم‌یخف علی مکانکم و لکـنی‌ خـشیت‌ أن‌ تفترض‌ علیکم‌ فتعجزوا‌ عنها فتوفی رسول‌الله(ص) و الأمر علی ذلک.43

صحیح مسلم دنباله حدیث را چنین نقل می‌کند: «فتوفی رسول‌الله(ص) و الامر علی ذلک ثم کان الامر علی ذلک فی‌ خلافة ابی‌بکر و ضدراً مـن خـلافة عمر علی ذلک.»44

از مجموع این دو روایت استفاده می‌شود که اصل مشروعیت نماز تراویح امری مسلّم بوده، ولی از جانب غیر پیامبر در‌ آن‌ تغییراتی حاصل شده اسـت. از روایـت اول به دست می‌آید که عـمر، خـلیفه دوم، جماعت را به نماز تراویح اضافه نموده است و از روایت دوم چنین استنباط می‌گردد‌ که‌ مردم به جهت تبعیت و پیروی پیامبر، نماز تراویح خواندند. مقصود از «فـصلوا بـصلاته»(به قرینه باء سببیت) آن اسـت کـه مردم به سبب‌ اینکه‌ پیامبر نماز تراویح خواند، نماز‌ خواندند‌ نه اینکه به او اقتدا کردند، و الا می‌بایست می‌گفت«فصلوا خلفه او ورائه».

در این دو روایت سه فقره وجود دارد که نیازمند بحث‌ و تفسیر است: یکی «فـتوفی‌ رسـول‌ الله و الامر علی ذلک»؛ دوم «خشیت أن تفترض علیکم فتعجزوا عنها»؛ و سوم «نعم البدعة هذه».

نکته اول: «فتوفی رسول الله و الامر علی ذلک.» از این فقره به‌ خوبی‌ روشن می‌گردد که پیامبر جماعت را در تراویح تشریع نکرد و در زمـان ابـوبکر نیز چـنین بود، ولی خلیفه دوم آن را افزود. نووی در شرح صحیح مسلم می‌گوید:

قوله‌ فتوفی‌ رسول الله...معناه‌ استمرار الامر هذه المدة علی ان کـل واحد یقوم و رمضان فی بیته منفرداً حتی انقضی صدراً‌ من خـلافة عـمر ثـم جمعهم علی أبی‌بن‌کعب فصلی بهم جماعة‌ و استمر‌ العمل علی فعلها جماعة.45

عسقلانی در ارشاد الساری می‌نویسد:

قوله: (فتوفی رسول الله(ص) ‌ ‌و الامـر علی ذلک، ‌‌ان‌ کل أحد قام رمضان فی بیته منفرداً حتی جمع عـمر رضـی الله النـاس‌ علی‌ أبی‌بن‌کعب‌ فصلی بهم جماعة و استمر العمل علی ذلک.

عسقلانی در فتح الباری چنین می‌گوید:

قوله(قال ابـن‌شهاب فتوفی رسول الله...) فی روایة الکشمهینی و الامر علی ذلک ای‌ علی ترک الجماعة فـی‌ التراویح...‌ و لم‌یکن رسول‌الله(ص) جـمع النـاس علی القیام.46

نکته دوم: «خشیت ان تفترض علیکم فتعجزوا عنها.» از این کلام پیامبر چنین برداشت می‌شود که اگر مردم بر این نماز اجتماع کنند و این عمل استمرار یابد، خوف آن می‌رود که تراویح بـر آنان واجب شود. به دیگر سخن، مداومت بر عمل غیر واجب، موجب وجوب آن می‌شود. ظاهر این حدیث مورد اشکال واقع‌ شده‌ است. از این رو، فقها و شارحان صحاح هر کدام توجیهی برای ایـن فـقره ارائه کرده‌اند. برخی گفته‌اند ممکن است خداوند وحی کرده باشد که اگر بر این عمل مواظبت‌ کنید،‌ آن را بر شما واجب می‌کنم. برخی دیگر گفته‌اند در اثر مواظبت بر این عمل، گمان مـی‌شود کـه این عمل واجب است. برخی دیگر نیز آن را حمل بر‌ تعبد‌ صرف کرده‌اند.

سیوطی در شرح سنن النسایی می‌نویسد:

قال المحب الطبری یحتمل إن یکون الله أوحی الیه انک إن و اظبت علی هذه الصلاة معهم افـترضتها عـلیهم فأحب التخفیف‌ عنهم‌ فترک‌ المواظبة قال و یحتمل أن‌ یکون‌ ذلک‌ وقع فی نفسه کما اتفق فی بعض القرب التی دوام علیها فافرضت و سئل عزالدین‌بن‌عبدالسلام عن هذا الحدیث انه یدل عـلی‌ انـ‌ المـداومة‌ علی ما لیس بواجب تـصیره واجـباً و المـداومة‌ لم‌تعهد‌ فی الشارع مغیرة لآحکام الأفعال فکیف خشی علیه الصلاة و السلام إن یغیر بالمداومة حکم القیام، فاجاب بانه تتلقی‌ الاحکام‌ و الأسباب فـإن أخـبر أن هـهنا مناسبة اعتقدنا ذلک و اقتصرنا‌ بهذا الحکم علی مورده.47

عسقلانی در ارشـاد السـاری در توجیه این فقره حدیث می‌گوید:

و فی ارتباط افتراض‌ العبادة‌ بالمواظبة‌ علیه إشکال قال ابوالعباس القرطبی: معناه تظنونه فرضاً للمداومة فـیجب عـلی‌ مـن‌ یظنه کذلک کما إذا ظن اله مجتهد حل شی أو تحریمه وجب عـلیه المعمل بذلک و قیل‌ ان‌ النبی(ص) کان مکمه اذا ثبت علی شیء من أعمال القرب و اقتدی‌ الناس‌ به فی ذلک العـمل فـرض علیهم.48

بـه نظر می‌رسد هیچ کدام از این توجیه‌ها‌ دقیق‌ و رسا نباشد؛ زیرا در الفـاظی کـه در متن روایت به کار رفته، تأمل لازم‌ صورت‌ نگرفته است. تعبیر «یفترض» فعل مجهول است، در صـورتی کـه در بـیشتر این‌ توجیه‌ها‌ ناخودآگاه‌ فعل، معلوم تصور شده است و فاعل آن را به خداوند یـا پیـامبر ارجـاع‌ داده‌اند.‌ از سوی دیگر در اذهان مسلمانان چنین جا افتاده که غالب نمازهایی که‌ به‌ صـورت‌ جـماعت خـوانده می‌شود، واجب است. با توجه به دو مقدمه گذشته، توجیه صحیح این است‌ که‌ اگـر ایـن نماز به صورت جماعت خوانده شود و استمرار یابد، چون‌ طرز‌ تلقی‌ مردم ایـن اسـت کـه جماعت وصف غالبی نماز واجب است، چنین تصور می‌شود که این‌ نماز،‌ نماز‌ واجـب اسـت. لذا فعل مذکور، مجهول آمده است. بر این اساس، این‌ اشکال‌ که مداومت بـر عـمل مـستحبی موجب وجوب آن می‌گردد، حل می‌شود؛ زیرا مداومت بر عمل مستحبی‌ موجب‌ وجوب از جانب دین نـمی‌شود، بـلکه موجب می‌شود که مردم تصور کنند‌ این‌ عمل واجب است.

نکته سوم: «نـعم البـدعة‌ هـذه.»‌ خلیفه‌ دوم اعتراف کرده که این کار (جماعت‌ خواندن‌ نماز تراویح) بدعتی است که او گذاشته اسـت. او از ایـن بـدعت نیز‌ تعریف‌ و تمجید نموده است. در‌ اینجا‌ لازم است‌ حکم‌ بدعت‌ مورد بررسی قـرار گـیرد تا معلوم‌ شود‌ که این بدعت خلیفه دوم چه حکمی دارد. اگر بدعت امر نیکویی‌ است،‌ اختصاص بـه او نـدارد و دیگران‌ نیز می‌توانند بدعت نیکو‌ در‌ دین ایجاد کنند.

1. معنای‌ لغوی‌ بدعت

بدعت در لغـت بـه معنای امر نوظهوری است که پیشینه و سـابقه‌ای‌ نـداشته اسـت. این نوآوری در‌ هر‌ زمینه‌ای‌ که باشد، از‌ نـظر‌ لغـوی بدعت نامیده می‌شود.‌ ابن‌فارس‌ در خصوص معنای لغوی آن می‌گوید: «البدع له اصلان: ابتداء الشیء و صـغه لاعـن‌ مثال‌ و الآخر الانقطاع و اکلال.»49خلیل‌بن‌احمد نـیز‌ در‌ کـتاب العین‌ مـی‌نویسد:‌ «البـدع‌ إحـداث شیء لم‌یکن له‌ من قبل خـلق و اذکـر و لامعرفة.»50

2. معنای اصطلاحی بدعت از دیدگاه علمای شیعه‌ و سنی

معنای اصطلاحی بدعت از معنای‌ لغوی‌ آنـ‌ خـاص‌تر‌ است،‌ زیرا معنای اصطلاحی‌ بدعت‌ بـه طور کلی نوآوری در مـحتوای خـود دین است. این نوآوری گـاهی بـه زیاد کردن جزء‌ یا‌ شرایطی‌ به عبادت یا معامله تحقق می‌یابد و یا‌ عـملی‌ کـه‌ در‌ دین‌ نبوده بدان افزوده مـی‌شود و گـاه نـیز به کم کـردن بـخشی از مسائل دین انجام مـی‌گیرد. در ذیـل برخی از تعاریف بدعت از منظر علمای شیعه‌ و سنی نقل می‌گردد.

سیدمرتضی می‌گوید: «البدعة، زیادة فی الدیـن أو نـقضان منه من غیر اسناد الی الدین.» عـلامه مـجلسی می‌نویسد: «مـا حـدث بـعد الرسول و لم یرد فیه نـص‌ علی‌ الخصوص و لایکون داخلاً فی بعض العمومات.»51ابن‌عابدین می‌گوید: «البدعة و هی اعتقاد خلاف المعروف عن الرسـول لابـمعانة بل بنوغ شبهة.»52

ابن‌حجر عسقلانی می‌نویسد:

المـحدثات جـمع مـحدثه و المـراد‌ بـها‌ أی فی حدیث مـن أحـدث فی أمرنا هذا مالیس منه فهو رد، ماأحدث و لیس له أصل فی الشرع یسمی فی عرف الشرع‌ بـدعة‌ و مـا کـان له أصل‌ یدل‌ علیه الشرع فلیس ببدعة.53

3. ارکان بدعت

بـدعت اصـطلاحی دارای دو رکـن اسـاسی اسـت: نـخست اینکه بدعتی حرام است که در محدوده امور دینی‌ باشد.‌ بر این اساس، نوآوریهایی‌ که‌ در عرصه‌های مختلف زندگی بشر رخ می‌دهد، مشمول روایات گذشته نمی‌گردد. امروزه پیشرفتهای چشمگیری بـر اثر تکنولوژی و صنعت جدید حاصل شده است که ربطی به بدعت دینی ندارد. البته‌ متحجرانی‌ هستند که بر پیشرفتهای بشری برچسب بدعت می‌زنند و آنها را یکسره حرام و ممنوع می‌دانند، اما آنـان سـخت در خطا و اشتباه‌اند. اسلام هیچ‌گاه با پیشرفت مادی که در‌ جهت‌ رفاه و آسایش بشر باشد مخالف نیست.

رکن دوم این است که دلیل شرعی به طور خاص یا عام‌ در مورد آن حادث وجود نـداشته بـاشد؛ زیرا در این صورت‌ نوآوری‌ نیست،‌ بلکه همان امر قبلی تکرار و تأکید شده است.

4. حکم بدعت

از آیات و روایات فراوانی ‌‌استفاده‌ می‌شود که حرمت بدعت‌گذاری در دین خـدا امـری مسلّم و قطعی است؛ زیرا‌ خـداوند‌ احـکام‌ دین خود را بر اساس مصالح و مفاسدی تنظیم کرده است و در اکثر موارد‌ عقل بشری نمی‌تواند به ملاکات احکام شناخت پیدا کند. از این رو، بشر‌ حق نـدارد بـه دلخواه‌ خود‌ در احکام الهـی دخـل و تصرف نماید. در ذیل برخی از آیات و روایات مربوط به حرمت بدعت را از منابع حدیثی فریقین نقل می‌کنیم. خداوند می‌فرماید:

قل أرأیتم ما أنزل‌ الله لکم من رزق فجعلتم منه حراماً و حلالاً قل الله أذن أم علی الله تفترون؛54

ای پیامبر بـه (مـشرکان عرب) بگو آیا رزقی که خداوند برای شما فرو فرستاده و حلال‌ نموده، شما از پیش خود برخی را حلال و برخی را حرام می‌کنید؟ بگو آیا دستور خداست یا بر او افترا می‌بندید؟

دو روایت ذیل نـیز نـمونه‌ای از این روایـات‌ است:

رسول خدا(ص) فرمود: من غش امتی فعلیه لعنة الله و الملائکة و الناس أجمعین، قالوا یا رسول الله و ما الغش؟ قـال(ص) أن یبتدع لهم بدعة فیعلموا بها؛55

هر‌ کس‌ امت من را فریب دهد، لعـنت خـدا و مـلائکه و همه مردم بر او باد! اصحاب از حضرت سؤال کردند: غش و فریب چیست؟ ایشان پاسخ داد: اینکه کسی‌ برای‌ آنـان‌ ‌ ‌بـدعتی بگذارد و مردم به‌ آن‌ عمل‌ نمایند.

امام صادق(ع) با اهل بدعت فرمود: تصحبوا اهـل البـدع و لاتـجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم؛

مصاحبت نداشته باشید، مبادا‌ نزد‌ مردم‌ مانند آنان شوید.

پیامبر (ص) فـرمود: المرء علی‌ دین‌ خلیله و قرینه؛56

(زیرا) پیامبر خدا می‌فرماید: هر شخصی بر دین دوسـت و همراه خود است.

نتیجه‌گیری

از‌ بـیانات‌ گـذشته‌ به خوبی روشن می‌شود که بدعت به معنای کم و زیاد کردن در دین، امر مذمومی است و در آیات و روایات از آن به شدت نهی شده‌ است.‌ بر‌ این اساس، نماز تراویح را به جماعت خواندن، نـوعی بدعت محسوب‌ می‌شود‌ و از نظر کتاب و سنت محکوم به حرمت است و چون نهی به عبادت خورده‌ است،‌ موجب‌ فساد و بطلان آن می‌شود.

تلاش بی‌حاصل

برخی شارحان صحاح و فقها‌ در‌ صدد‌ توجیه بدعت خلیفه دوم برآمده و گفته‌اند کـه هـمه اقسام بدعت حرام نیست و بدعت‌ به‌ احکام خمسه تکلیفی تقسیم می‌شود که برخی حرام و برخی واجب و مستحب است.

عسقلانی‌ در ارشاد الساری می‌نویسد:

و هی البدعة خسمة واجبة و مندوبة و محرمة‌ و مکروهة‌ و مباحة و حدیث کـلی بـدعة ضلالة، من العام المخصوص و قدرغب فیها عمر‌ بقوله‌ نعم البدعة و هی کلمة تجمع المحاسن کلمها کما أن بئس تجمع المساوی‌ کلها‌ و قیام رمضان لیس بدعة لانه(ص) قال: اقتدوا باللذین مـن بـعدی ابی‌بکر و عمر و إذا‌ أجمع‌ الصحابة مع عمر علی ذلک زال عنه اسم البدعة.57

ابن‌عابدین نیز بدعت‌ را‌ به‌ احکام خمسه تقسیم نموده است. مناسبت بحث وی نیز این است که کسی که اهل‌ بدعت‌ بـاشد‌ کـافر نـیست.

قوله صاحب بدعة ای محرمة و إلا فـقدتکون واجـبة‌ کـنصب‌ الأدلة للرد علی اهل الفرق الضالة و تعلم النحو المفهم للکتاب و السنة و مندوبة کأحداث‌ نحو‌ رباط و مدرسة و کل إحسان لم‌یکن فی الصدر الأول و مکروهة‌ کـز‌ خـرفة المـساجد و مباحة کالتوسع بلذیذ المأکل‌ و المشارب‌ و الثیاب.58

پاسخ اول

یکی از شـرایط‌ صـحت‌ تقسیم آن است که مقسم به یک معنا بر تمامی اقسام صدق کند،‌ زیرا‌ مقسم امر کلی است که‌ بـر‌ افـراد و مـصادیق‌ مختلف‌ به یک معنا اطلاق می‌گردد. حال‌ در‌ این تقسیم بـدعت به احکام پنج‌گانه، میان معنای لغوی و اصطلاحی آن‌ خلط‌ شده است. بدعت به معنای نوآوری‌ در اموری که سـابقه‌ خـاصی‌ نـداشته است، به احکام خسمه‌ تقسیم‌ می‌گردد، ولی بدعت اصطلاحی که به مـعنای کـم و زیاد کردن دستورهای دین‌ است،‌ جز امر مذموم چیز دیگری‌ نیست‌ و غیر از حرمت‌ حکم‌ دیگری نـدارد؛ چـرا کـه‌ بدعت‌ در معنای اصطلاحی دروغ بستن به خدا و پیامبر اکرم(ص) است و آن هم‌ از‌ گناهان کـبیره مـحسوب می‌شود.

بـرخی از‌ فقهای‌ اهل سنت‌ نیز‌ با‌ تقسیم بدعت به احکام‌ خمسه مخالفت کرده‌اند. شاطبی می‌گوید:

أنـها(نصوص) جـائت مـطلقة عامة علی کثرتها لم‌یقع فیها استثناء البتة‌ و لم‌یأت فیها مما تقتضی أن منها‌ ما‌ هـو‌ هـندی‌ و لاجاء فیها کل‌ بدعة‌ ضلالة إلا کذا و کذا و لاشی من هذه المعانی فلو کـان هـناک مـحدثة تقتضی النظر‌ الشرعی‌ فیها‌ الاستحان أو أنها لاحقة بالمشروعات لذکر فی‌ آیة‌ أو‌ حدیث‌ لکنه‌ لایـوجد...‌ أن مـتعقل البدعة تقتضی ذلک بنفسه، لانه من باب مضادة الشارع و اطراح الشرع و کل ما کـان بـهذه المـثابة فمحال أن ینقسم إلی حسن و قبح‌ و أن یکون منه ما یمدح و ما یذم.59

علاوه بر اینها، حدیث نبوی در مـورد بـدعت، عام و مطلق است و عمومیت آن به‌گونه‌ای است که مانع هر گونه‌ تخصیص‌ و تـقیید می‌شود.

عـن جـابر قال خطبنا رسول الله...ثم قال: أما بعد فإن أصدق الحدیث کتاب الله و إن أفضل الهدی هدی مـحمد و شـر الامـور محدثاتها و کل‌ بدعة‌ ضلالة.60

ابن‌رجب حنبلی معتقد است که عبارت نبوی«کل بدعة ضـلالة» تـمامی اقسام بدعت را شامل می‌شود و چیزی از آن استثنا نشده است.‌ او‌ می‌گوید:

فقوله کل بدعة ضلالة‌ من‌ جوامع الحکم لایـخرج عـنه شیء و هو اصل عظیم من اصول الدین و هو تشبیه بقوله من أحـدیث فـی امورنا هذا ما لیس منه‌ فهو‌ رد فـکل مـن أحـدث‌ شیئاً‌ و نسبه إلی الدین و لم یکن له من أصل الدیـن یـرجع إلیه فهو ضلالة و الدین بری منه و سواء من ذلک مسائل الاعتقادات أو الأعمال أو الأقوال الظـاهرة‌ و الباطنة.61

پاسـخ دوم

علاوه بر حرمت بدعت و ایـنکه حـرمت، موجب فـساد عـبادت مـی‌شود، یک نکته پرسیدنی است. اگر جـماعت خـواندن برای نماز تراویح خوب بود، چرا خداوند و پیامبر‌ آن‌ را بیان‌ نکردند؟ ایـن مـسئله از دو حال خارج نیست: یا جماعت خـواندن نماز تراویح حسن و مـصلحت داشـته،‌ ولی نعوذبالله خدا و پیامبر آن را بیان نـکرده‌اند و یـا‌ اصلاً‌ چون‌ مصلحت نداشته و احیاناً موجب ضیق و عسر امت می‌شده، آن را تشریع نکرده‌اند کـه در ایـن ‌‌صورت،‌ تشریع جماعت‌کاری بر خـلافت مـصلحت است.

پاسـخ سوم

اصل در بنای مـستحبات بـر‌ اخفا‌ و انجام آنها در نـهان و در واجـبات بر اعلان آنهاست، زیرا چون انجام مستحبات از‌ کمال نفس سرچشمه می‌گیرد، مناسب‌تر آن است کـه بـرای رعایت اخلاص، حتی المقدور‌ آنها را دور از‌ چـشم‌ مـردم انجام دهـند. بـه جـماعت خواندن نمازهای مستحبی نـیز با حفظ و رعایت اخلاص منافات دارد.

پاسخ چهارم

بدعت عمر در به جماعت خواندن تراویح، با عمل بـرخی از صـحابه منافات‌ دارد. حضرت علی(ع)،62عبدالله‌بن‌عمر،63امام حسن(ع)64و برخی اصـحاب نـیز تـراویح را بـه جـماعت نمی‌خواندند.

پاسخ پنجم

احادیثی کـه عـمر در آنها جماعت را برای تراویح قرار داده است، با برخی احادیث دیگر از‌ وی‌ که به طور کلی خـواندن نـمازهای مـستحبی را در خانه سفارش می‌کند، منافات دارد.

عن معاویة‌بن‌قره قـال: حـدثنی الرهـط الذیـن سـألوا عـمر عن الصلاة فی المسجد فقال: قال رسول الله(ص)‌ الفریضة‌ فی المسجد و التطوع فی البیت.65

پی‌نوشتها:

1.ابن‌منظور، لسان العرب، ج 5، ص 360.

2. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 2، ص 143.

3. نجفی، جواهر الکلام، ج 4،‌ ص 592.

4. صحیح بخاری، ج 3، کتاب الصـلوة، باب 156، ص 100.

5. هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 3، ص 172.

6. همان.

7. طوسی، تهذیب الاحکام،‌ ج 3،‌ باب فصل شهر رمضان، باب‌ 4،‌ ص 56.

8. همان، ج 3، ص 61 و 62.

9.الفقه علی المذاهب الاربعة، ج 1، ص 342.

10. همان.

11. سیدمرتضی،‌ الانتصار،‌ ص 55.

12. طوسی، الخلاف، ج 1، ص 530.

13. جواهر الکلام، ج 12، ص 186؛ وسائل الشیعه(آل البیت)، ج 8، ص 29.

14. نووی، المجموع شـرح المـهذب،‌ ج 4،‌ ص 32.

15. سرخسی، المبسوط، ج 2، ص 144؛ نسفی،‌ کنزالدقایق، ص 40.

16. ابن‌قدامه، المغنی و الشرح الکبیر، ص 834.

17. مالک‌بن‌انس، المدونة اکبری، ج 1، ص 222؛‌ ابن‌رشدقرطبی،‌ بدایة المجتهد، ج 1، ص 210.

18. ابن‌قدامه، المغنی والشرح الکبیر‌ علی‌ متن المقنع فی فقه امام احمدبن‌حنبل، ج 1، ص 834.

19. المدونة الکبری، ج 1، ص 222.

20.شوکانی، نـیل الاوطـار، ج3، باب صلاة التراویح، ص 64.

21. النص و الاجتهاد،‌ ص 122.

22. الخلاف، ج 1، ص 528.

23. شهید اول، ذکری الشیعة، ج 4،‌ ص 280.

24. نووی، شرح صحیح مسلم، ج 6، ص 39.

25. الهدایة و البدایة، علی‌بن‌ابی‌بکربن‌عبدالجلیل‌ المرغینانی‌ ابوالحسین، ج 1، ص 70.

26. کاشانی، بدایع الصنایع فـی تـرتیب الشرایع، ج 1،‌ ص 288.

27. نووی، المجموع المهذب، ج 4، ص 31.

28. المـغنی و الشـرح الکبیر،‌ ج 1، ص 835.

29. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج 1، ص 316.

30.جواهر‌ الکلام،‌ ج 5، ص 81.

31. عاملی، وسائل الشیعة، باب 20 از ابواب صلاة الجماعة، ص 335،‌ ح 5.

32. همان.

33. جواهر الکلام، ج 5، ص 83.

34. همان.

35. تهذیب الاحکام، باب 4، ج 3، ص 77، ح 29و30؛ فضل شهر رمضان و الصلاة‌ فـی،‌ ص 67، ح 29.

36. طـوسی، تهذیب الاحکام، باب 4، ج 3، ص 77،‌ ح 29و30؛ فـصل شـهر رمضان، ص 67، ح 30.

37.وسائل الشیعة، ج 8، باب 10،‌ ابواب‌ نافلة شهر رمضان، ص 46، ح 4.

38. بیهقی، السنن الکبری، ج 2،‌ ص 198؛ سنن نسایی، ج 2، ص 198.

39. سنن نسایی، ج 2، ص 198و199.

40. همان،‌ ص 198.

41. سنن الکبری، ج 2، ص 494 و سنن النسایی، ج 2،‌ ص 202.

42. صحیح بخاری،‌ ج 3؛ کتاب‌ صلوة‌ التراویح،‌ باب 156، باب فضل من قـام‌ مـن‌ رمضان، ص 100، ح256.

43. همان، ص 101.

44. صحیح مسلم، ج 6،‌ ص 40.

45. شرح صحیح مسلم،‌ ج 6، ص 40.

46. عسقلانی، فتح الباری، ج 4،‌ ص 203.

47. سنن نسایی، ج 2، ص 202و203.

48. ارشاد الساری، ج 3،‌ ص 428.

49. احمدبن‌فارس، معجم مقائیس‌ اللغة،‌ ج 1، ص 209.

50. خلیل‌بن‌احمد، العین، ج 2،‌ ص 54.

51. بحارالانوار، ج 74، ص 202.

52. ابن‌عابدین، حاشیه رد المختار، ج 1،‌ ص 560.

53. عسقلانی، فتح الباری، ج 17،‌ ص 9.

54. یونس(10)،‌ آیه 56.

55. ابـن‌اثیر،‌ جـامع الاصول، ج 9، ص 566؛ عـلاء الدین المتقی، کنزالعمال، ج 1، ص 221.

56. کلینی،‌ کافی، ج 2، ص 375.

57. عسقلانی،‌ ارشاد‌ الساری،‌ ج 3، ص 426.

58. حاشیه رد المختار، ج 1، ص 560.

59. الاعتصام شاطبی، ج 1، ص 141.

60. احمدبن‌حنبل،‌ مسند‌ احمد،‌ ج 3، ص 310.

61.مرکز الرسـالة،‌ البدعة‌ مفهومها‌ و حدودها،‌ ص 48.

62. کنزالعمال، ج 8، باب 7، صلاة النفل، ص 384.

63. تهذیب الاحکام، باب 4، ج 3،‌ص 67، حـدیث 30.

64.سـنن نـسایی، ج 2، ص 494.

65. کنزالعمال، ج 8، باب 7 صلاة النفل، ص 384.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 8533 کلمه
مولف : ضمیری،محمد رضا
ناشر : مجله طلوع ( تابستان و پاییز 1383 - شماره 10 و 11
1395/9/18 ساعت 09:27
کد : 1847
دسته : فقه استدلالی نماز
لینک مطلب
کلمات کلیدی
نماز
نماز و فریقین
نماز تراویح
نمازهای مستحبی
نماز تراویح و اهل سنت
صلوة تراویح، نافله
جماعت
بدعت
تشریع
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز