وضو در روزگار پيامبر(ص ) و خلفا

■ وضو در روزگار پيامبر(ص ) و خلفا

وضو در روزگار پيامبر(ص ) و خلفا

آيا درباره وضو دو تشريع وجود دارد؟ آغاز اختلاف در وضو اختلاف چگونه آغاز شد؟ اختلاف كى آغاز شد؟ آغازگر كه بود؟ از طرفهاى اختلاف چه جايگاهى دارند؟ آيا طرفهاى اختلاف نقاط اشتراكى هم دارند؟ نقاط اختلاف در مساءله وضو چيست؟ برخى مى پرسند كه چرا با  آن كه منابع استنباط حكم شرعى يعنى كتاب ، سنت و اجـمـاع از ديـدگـاه مـذهبهاى فقهى اسلامى يكى است ، اين مذاهب در احكام فقهى با يكديگر اختلاف نظر دارند.

آيـا اين اختلاف مى تواند به تفاوت نظر مذهبها در تعريف اين ادله و منابع شرعى وچگونگى دلالت آنـهـا و يـا بـه ترديد در حجيت قياس ، استحسان ، استصلاح ، عرف وهمانند آن بازگردد ، يا اينكه سـرچـشـمه اش تفاوت و گوناگونى ديدگاههاى مذاهب درباره نتايج اصل عملى و دليل لفظى است ؟ و يا خاستگاهش گرايشهاى فردى و فشارهاى سياسى است ؟ بـى گمان همه آنچه ياد شد در پديد آمدن اين اختلاف تاءثير نهاده و هريك از اينها پاره اى از علت اسـت ، نـه هـمـه آن ، مـاهم در پى فراهم آوردن پاسخى براى هر يك از اين پرسش ها نيستيم .

آنچه برايمان اهميت دارد و همه دست اندركاران را بدان مى خوانيم اين است كه فقه را بر پايه شيوه هاى نـويـن بررسند و تحقيق و پژوهش خويش را در دايره نقد و بررسى متون دينى و اندازه دلالت آنها مـحـدود نـكـنـنـد و از جـسـتن ريشه هاى مساءله و يافتن اوضاع و شرايطى كه هر متنى را در بر مـى گـيرد دور نمانند، چه ، بررسى فقه و احكام آن همراه بادر نظر گرفتن همه اوضاع و شراي ط تـاريـخى ، سياسى ، و اجتماعى ، يگانه راه براى يك پژوهش علمى است كه از رهگذر آن مى توان به شناخت حقيقت رسيد.

الـبـته در اين ميان ، جدى بودن در جست و جو و پاس داشتن امانتدارى علمى ،مى طلبد كه همه ديـدگاهها و نظريه هايى كه در مذهبهاى گوناگون وجود دارد بررسى شود، تا نگاه خويش را از زاويه اى بسته فراتر بريم و بيرون از اين چهارچوب بسته افقى گسترده تر را بنگريم ، چه ، نگاه بسته و نبود آزادانديشى درهاى تفاهم و پيوند انديشه هارا مى بندد و درنتيجه ما را از چيدن ميوه شيرين ارتباط و گفت و گو با ديگران بى بهره مى كند.

ايـنـك يـكى از مسائل مهم عبادى را فراروى داريم و مى خواهيم آن را بروشنى موردبررسى قرار دهـيـم تـا از رهـگـذر آن ، گـسـتـره و ماهيت اختلاف در مصداقى معين آشكارشود و شايد هم ، نـشـانه هاى صورت اختلاف در ان مساءله پديدار گردد.

اين مساءله مهم عبادى چيزى نيست جز چگونگى وضوى پيامبر(ص ) .

چگونه درباره مساءله اى چنين با اهميت در ميان مسلمانان اختلاف پديد آمد؟ چـرا در امرى چونان وضو اختلاف شد، امرى كه پيامبر در مدت بيست و سه سال هر روزه چندين بار در برابر ديدگان مسلمانان انجام مى داد؟ وضـو، يـعـنى همان عملى كه پيامبر(ص ) بر آن تاءكيد ورزيد و آن را شرط درستى نمازى كه خود ستون استوار دين است دانست و فرمود: لا صلاة الا بطهور ((42))والوضوء شطر الايمان ((43)).

وضـو مـسـاءلـه اى اسـت عـبادى كه پيامبر(ص ) در برابر ديدگان مسلمانان آن را انجام مى داده ومسلمانان پس از فراگيرى عملى از آن حضرت و پس از بيان گفتارى از سوى ايشان از اوپيروى كـرده اند و از اين روى ، اين مساءله اى پنهان و يا قانونگذاريى موقت و ويژه دورانى معين و محدود نبوده است تا نشانه هاى آن از ديده پنهان و چگونگى اش پوشيده بماند وسرانجام كار به جايى برسد كه در آن اختلاف شود.

اگـر چـنـين بود، انگيزه هاى اختلاف در آن چيست ؟ و حقيقت آنچه پيامبر(ص ) در اين باره بيان داشته چه بوده است ؟ در پـاسـخ بـه ايـن پرسشها مى گوييم : ناگزير مى بايست مساءله را در چهارچوب شيوه هاى نوين علمى و به صورتى دقيق بررسيد و همه آنچه را در اين زمينه رسيده است بر ترازوى نقد و سنجش نـهـاد.

اين كارى است كه ما در پژوهش خود در پى آنيم تا از اين رهگذر پرده از چهره مساءله هايى پـيـچـيـده كـه در زمـيـنـه اين عبادت رخ نموده و پذيرفتن ونپذيرفتن هايى را برانگيخته است برگيريم .

مـسـلـمانان در پى اختلاف نظر صحابه در نقل و بيان وضوى پيامبر(ص ) اختلاف كردند و راه دو شيوه و بلكه دو مكتب متفاوت عمده را در پيش گرفتند ((44))

هر يك ازاين دو مكتب ـ در پرتو آنـچـه از سلف به ما رسيده ـ براى خود در ميان صحابه و تابعين پيروان و طرفدارانى داشته كه از ديدگاه خود دفاع مى كرده و براى به كرسى نشاندن آن دليل و برهان مى آورده اند.

البته پيش از فرورفتن در متن بحث و پيش از نقد و بررسى ادله هر گروه و اندازه حجيت اين ادله نـاگـزيـر مـى بـايـسـت مـقدمه اى فراروى نهيم و در آن از تاريخ اختلاف درباره وضو و عوامل و انگيزه هاى اين اختلاف سخن گوييم .

اين مقدمه را با سخنى درباره وضوى مسلمانان در نخستين دوره حيات اسلام مى آغازيم .

 

وضو در دوران پيامبر(ص ).

 

جاى هيچ گونه ترديدى نيست كه مسلمانان در آغازين دوره اسلام درست همانند پيامبر خدا(ص ) وضو مى گرفتند، و در اين زمينه هيچ اختلاف شايان ذكرى هم ميان آنان روى نـداده ، چـرا كـه اگـر چنين اختلافى رخ مى داد دلايلى حاكى از آن به مانيز مى رسيد و در كـتـب حـديث و سيره و تاريخ نقل مى شد.

اين نبود اختلاف بدان بازمى گردد كه پيامبر(ص ) به عـنـوان يك قانونگذار در ميان مردم و در پى آموزش و راهنمايى امت خويش كه تازه با اسلام آشنا مـى شـد بـود و خود مى فرمود: نماز بگزاريد، چونان كه مى بينيد من نماز مى گزارم يا مناسك خود را از من فرا بگيريد.

بر اين پايه ، بعيد است در ميان مردمان اختلافى در اين باره به وجود آمده باشد، بويژه آن كه همه به يك شخص رجوع مى كردند و احكام خويش از او مى گرفتند و از خداوند نـيـز چـنـيـن فـرمـان داشـتـنـد كـه اگـر در چـيـزى نـزاع كرديد آن را به خدا و پيامبر(ص ) برگردانيد ((45)).

افزون بر اين ، آنان خود كردار پيامبر(ص ) را كه سنت و از ميان برنده هر ابهام و اشتباه است مى ديدند.

از ديگر سوى اين حقيقت هم پنهان نيست كه اختلاف در بسيارى از مسائل رهاورددوره هاى پس از وفات پيامبر اكرم (ص ) بوده است .

دكتر محمد سلا م مدكور مى گويد: در دوران پيامبر(ص ) و در زمانى كه او خود ميان مردم مى زيست و براى آن قانون مى گذارد و به او رجـوع مى كردند هيچ راهى براى اختلاف نظر ميان صحابه وجود نداشت .

اما پس از درگذشت آن حـضـرت زمـيـنـه هـا و عـوامـل گـوناگونى پديد آمد كه به اختلاف نظر ودر پيش گرفتن رويكردهاى گوناگون انجاميد.

شايد هم سياست در اين زمينه بى تاثيرنبود ((46)).

البته ممكن است گفته شود كه علت اختلاف در مساءله وضو وجود دو تشريع در اين باره است ، و پيامبر(ص ) وضو را به دو شيوه و از باب تخيير انجام مى داد، بى آن كه خود به چنين تخييرى اشاره كـنـد! بـه ديـگـر سـخـن ، او گـاه چـنـان وضو مى گرفت كه عثمان ((47))،عبداللّه بن زيد بن عـاصـم ((48))، ربيع بنت معوذ ((49))وعبداللّه بن عمرو بن عاص ((50))روايت كرده اند، و گاه چونان كه على بن ابى طالب (ع ) ((51))، رفاعة بن رافع ((52))، اوس بن ابى اوس ((53))و عباد بن تميم بن عاصم ((54))نقل كرده اند.

اگـر چـنـين چيزى ثابت شود هر دو گونه وضو درست است و مكلف در اين كه كدام را بپذيرد و كدام را رها كند مخير خواهد بود و مساءله وضو وضعى همانند ديگر احكام تخييرى خواهد يافت .

اما اين احتمال بسيار دور است ، زيرا مى دانيم مشروعيت هر حكم شرعى ، خواه تعيينى باشد و خواه تخييرى ، از كتاب و سنت گرفته مى شود، براى نمونه ، كفاره سوگندشكنى واجبى تخييرى است كه قرآن بدان تصريح كرده است .

پس كفاره آن خوراك دادن ده بينوا به خوراكى ميانه است كه به فرزندان و كسان خود مى دهيد يا پوشاندن آنهاو يا آزاد كردن بنده اى.

در پرتو اين آيه براى ما آشكار مى شود كه حكم شرع دركفاره سوگند شكنى وجوب تخييرى ميان يكى از آن سه مورد پـيش گفته است .

نمونه ديگر كفاره روزه خوردن در ماه رمضان است كه حديث اعرابى ((56))و روايت ابوهريره ((57))بر آن دلالت دارد.

در ديگر احكام تخييرى هم چنين دلايلى در دست است .

امـا در مساءله وضو نه چنين دليلى قرآنى وجود دارد.

نه تصريحى در سنت نبوى شده است و نه از صـحـابيى نقل شده كه پيامبر(ص ) به اين دو شيوه از باب تخيير عمل مى كرد.

هيچ روايتى ، حتى يك روايت و هر چند از روايتهاى ضعيف ، در هيچ كدام ازروايات اهل سنت و شيعه وجود ندارد كه بگويد پيامبر(ص ) از باب تخيير اين دو شيوه رامرعى داشته است .

بلكه آنچه هست تاكيد بر صدور يـكى از اين دو شيوه از آن حضرت بوده است ، و البته در اين باره اختلاف هم كرده اند، برخى بدان گـرايـيـده اند كه پيامبر(ص )پاى خود را مى شست و برخى بدان كه پيامبر(ص ) پاى خود را مسح مى كرد.

هر يك از اين دو گروه هم براى اثبات ديدگاه خود به قرآن و سنت استناد جسته اند.

اگر پژوهشگرى گفته هاى دانشمندان اسلام را در اين باره بررسى كند درخواهديافت كه وضو از ديدگاه همه آنان واجبى است تعيينى ، نه تخييرى .

اغلب مذاهب چهارگانه اهل سنت مى گويند در وضـو بايد پاها را شست و جز اين صحيح نيست ، و دربرابر، شيعه مى گويد فقط بايد مسح كرد.

هر يك از اين دو گروه هم افزون بر تكيه به آيات قرآن ، ديدگاه خود را به شيوه عمل پيامبر(ص ) نـسـبـت مـى دهـند و مى گويند: همين تنها شيوه اى است كه در روايت صحيح ـ هر كدام روايت صحيح از ديدگاه خود ـ رسيده است .

امـا كـسـانـى كـه بـه جـمـع ((58))و تـخـيـير ((59))گراييده اند سخنشان بر اين مبنا نيست كـه پـيـامـبر(ص ) ميان اين دو شيوه جمع يا تخيير كرده است ، بلكه از آن روى چنين ديدگاهى رابرگزيده اند كه مى گويند اين كار به احتياط نزديكتر است ، و همين احتياط نيز راه رهايى است ، چه ، از ديدگاه اين گروه ، در قرآن مسح و در سنت شستن ذكر شده و از همين روى بايد براى رعـايـت احتياط هر دو كار را انجام داد.

فقط از باب احتياط و نه از اين روى كه پيامبر(ص ) هر دو كار را انجام مى داده و چنين چيزى از او روايت شده است .

مـعـتـقـدان بـه تخيير نيز چنين وضعى دارند.

آنان از اين روى به چنين ديدگاهى رسيده اند كه مـى گـويـنـد: دو روايت حاكى از اين دو شيوه همسنگ يكديگرند و از اين روى مكلف هر كدام را انجام دهد معذور خواهد بود.

به ديگر سخن ، نزد اين گروه هيچ يك از دو روايت بر ديگرى ترجيح ندارد تا پذيرفتن آن ـ انحصارا ـ لازم باشد.

بـر ايـن پـايـه ، عـقـيده به تخيير، تنها ديدگاه گروهى اندك از فقيهان پيشين است و نمى توان بـه استناد آن اجماع مركب ميان مسلمانان بر يكى از دو شيوه شستن يا مسح را شكست .

بلكه ـ چونان كه در ديگر گفتارهاى كتاب خواهد آمد ـ ادله اى وجود دارد كه يكى از دوروايت را ترجيح مى دهد و بدين ترتيب ثابت مى شود كه تخيير هيچ معنايى ندارد.

 

دوران ابوبكر (11 ـ 13 ه .ق )

تاريخ ، پديد آمدن اختلافى را در مساءله وضو در اين دوران نقل نكرده است ، از آن روى كـه مـردم هـنوز، با دوران پيامبر(ص ) فاصله اى نگرفته بودند، و افزون بر اين اگر چنين اخـتـلافـى وجـود داشت نقل مى شد.

بلكه تحقيق آن است كه در اين دوران چنين اختلافى روى نـداده اسـت ، چـه ، حكم وضو از قبيل احكام شرعى عاريه و شفعه و عتق نبود كه به سبب برخورد كمتر مردم با آن و به دليل نداشتن اهميتى به اندازه وضو، بتوان نسبت بدان اظهار نادانى كرد يا از فـهـم احـكام آن چشم فرو پوشيد، زيرا وضو عملى بودكه هر مسلمان هر روز چند بار آن را انجام مـى داد و درسـتـى مـهـمترين عبادتها بدان بسته بود.

بدين ترتيب اختلاف در مساءله اى چنين با اهـميت بسيار شگفت انگيز و تعجب آوراست و اين شگفتى هنگامى افزون مى شود كه بگوييم پديد آمدن اين اختلاف به نبوددليل يا نص شرعى حاكى از حكم وضو بر مى گشته است .

ديگر بار تاءكيد مى كنيم و مى گوييم : اختلاف در وضو از پديده هايى است كه قاعده كلى اگر بود خـبـرش بـه مـا مـى رسـيـد بر آن كاملا صدق مى كند.

بنابراين ، نبودن دليلى كه از وجود چنين اخـتـلافـى خبر دهد، و همچنين نرسيدن خبر هيچ واكنشى از سوى صحابه در مساءله وضو، خود دليلى بر ثبات وضع در اين باره در ميان مسلمانان آن عصر و دليلى بر پايبندى آنان به سيره پيامبر (ص ) است .

ما به رغم بررسى و وارسى دقيقى كه در كتابهاى تاريخ كرده ايم و به رغم آن كه درپى يافتن اندك نـشـانه اى از اختلاف مسلمانان درباره حكمى از احكام وضو در آن دوره بوده ايم هيچ نشان شايان ذكرى نيافته ايم .

افزون بر اين ، نرسيدن هيچ بيان از سوى خليفه نخست درباره چگونگى وضوى پيامبر(ص ) دليلى ديـگـر اسـت بـر ايـن كه در آن دوران مسلمانان به انجام وضوى نبوى پايبندى و بر آن اتفاق نظر داشته اند.

به ديگر سخن ، در آن دوره وضو از بديهى هايى بوده است كه نياز به آموزش نداشته ، و از مـسائل روشن و متداولى ميان مردم به شمارمى آمد، كه نيازى به تاءكيد خليفه بر آموزش آن و يا بيان چگونگى آن نبوده است .

ديـگـر آن كـه اگر در اين مساءله در دوران ابوبكر اختلافى بود يا ابهام و اشتباهى وجودداشت كه توضيح و تبيين بطلبد قطعا خليفه چگونگى وضوى پيامبر(ص ) را بيان مى كرد وريشه اختلاف را مـى خشكانيد، بويژه آن كه مى دانيم خليفه با اهل رده پيكار كرد بدين دليل كه ميان نماز و زكات تـفـاوت گـذاشـتـه ، يـكى را پذيرفته و ديگرى را وانهاده بودند.

پس چگونه مى توانست با كسى يا كسانى كه آهنگ تحريف وضوى پيامبر دارند روياروى نشود؟ اين خود گواهى ديگر بر اين حقيقت است كه در دوران ابوبكر در مساءله وضوهيچ اختلافى در كار نبوده است .

 

دوران عمر بن خطاب (13 ـ 23 ـ ه .ق )

 

به رغم همه پى جويى و بررسى دقيق درباره تاريخ اختلاف مسلمانان در وضو، هـيـچ نـشـانـى از وجود اختلافى بنيادين در اين دوره نيافتيم ، مگر در يك مساءله و درحالتى از حالتهاى وضو، يعنى جايز بودن يا جايز نبودن مسح بر پاافزار.

اينك برخى از متنهاى تاريخى را كه در اين باره آمده است بر مى رسيم : در تفسير عياشى ، از زرارة بن اعين و ابوحنيفه ، از ابوبكر بن حزم نقل شده است كه گفت : مردى وضو گرفت و بر پاافزار مسح كرد.

آنگاه به مسجد درآمد و نماز گزارد.

دراين هنگام على (ع ) نزد او آمد و گام بر گردنش نهاد و گفت : تو را چه خبر است ؟ بى وضونماز مى گزارى ؟ [مرد] گفت : عمر بن خطاب به من فرموده است .

راوى مـى گـويـد: عـلى (ع ) دستش را گرفت و او را نزد عمر برد.

آنگاه صداى خود را[خطاب به عمر] بلند كرد و گفت : بنگر كه اين بر تو چه مى بندد؟ [عمر] گفت : آرى ، درست است ، من به او فرمان داده ام .

رسول خدا(ص ) [چنين ]مسح كرد.

[على (ع )] گفت : پيش از نزول مائده يا پس از آن ؟ [عمر] گفت : نمى دانم .

[عـلـى ] گـفـت : پس چرا در حالى كه نمى دانى فتوا مى دهى ؟ پيشتر از نسخ حكم درقران كريم ، مسح بر پاافزار روا بوده است ((60)).

در ايـن مـتـن نـكـتـه هـايى چند وجود دارد كه براى ما ـ در بحث حاضر ـ اين نكته مهم است كه عـلـى (ع ) بـه عـمـر فرمود: انظر ما يروى هذا عليك بنگر كه اين مرد بر تو چه مى بندد، نفرمود: يـروى عـنـك ، از تـو نـقل مى كند از اين تعبير چنين بر مى آيد كه امام آن مرد را به نسبت دادن دروغـيـن يك سخن به عمر متهم مى كند، چه ، در آن دوران بديهى بوده است كه مسح بر روى پا سنت نبوى است نه مسح بر پا افزار ((61)).

سيوطى به سند خود از ابن عباس نقل كرده است كه گفت : سعد و عبداللّه بن عمردر حضور عمر از مسح بر پاافزار سخن به ميان آوردند.

عمر [به عبداللّه ] گفت : سعد از تو آگاهتر است .

[عبداللّه بن ] عمر گفت : اى سعد، ما انكار نمى كنيم كه رسول خدا(ص ) [چنين ]مسح كرده است .

امـا آيا از زمانى كه سوره مائده نازل شد نيز چنين مسح كرد؟ چرا كه اين سوره همه چيز را تثبيت كرد.

و صرف نظر از سوره برائت ، آخرين سوره قرآن بود كه نازل شد ((62))

ايـنك ما درصدد بررسى اين نكته نيستيم كه آيا مسح بر پاافزار جايز است يا نه ،بلكه در پى آنيم كه بـگـويـيم : اختلاف در اين باره در دوره عمر به اندازه اى نبوده است كه شكل يك مكتب به خود بـگـيـرد، بـلكه اغلب روايتهايى كه از خليفه دوم درباره وضورسيده هر كدام پيرامون يك مساءله جـزئى و يـا در زمـينه حالتى از حالتهاى وضو است ، ودر اين دوره به اختلافهاى ديگرى در ميان صـحـابـه در مساءله وضو برنمى خوريم ،اختلافهايى همانند حكم شستن دستها و اين كه آيا جهت شستن از پايين به بالاست يا ازبالا به پايين ، حكم مسح سر و اين كه آيا مسح همه سر واجب است يا مـسـح قـسـمـتـى از آن ،حـكم مسح كردن و اين كه آيا اين مسح از مستحبات وضو است يا نه ، و اختلافهايى از اين دسته كه بعدها در ميان مذهبهاى فقهى پديدار شد.

ايـن كـه روايتى كامل درباره همه جزئيات و چگونگى وضو از خليفه دوم نرسيده ، واين كه او هيچ تـاءكـيـدى بـر لـزوم آمـوخـتن وضو به مسلمانان نداشته ، خود دليلى است بر اين كه در دوران او اختلاف مسلمانان در اين باره اندك بوده ، و هنوز بدان پايه نرسيده بوده است كه دو شيوه جداى از هـم را ـ آن سـان كـه امروز ديده مى شود ـ تشكيل دهد، چه ، اگرچنين دوگانگيى وجود داشت خـلـيـفه براى راهنمايى مردم و فرا خواندن آنان به وضوى پيامبر(ص ) مى كوشيد، بويژه آن كه در كـتب سيره و تاريخ نقل شده است كه او در دوران طولانى خلافت خود به جزئيات شريعت اهتمام داشت ((63))

اگـر در آن دوران اخـتلاف بر سر مساءله وضو مسلمانان را به دو بخش جداى از هم تقسيم كرده بـود، چرا در هيچ جا نمى بينيم خليفه با آن اهتمامى كه به احكام داشت صورتى از وضوى كامل را براى مسلمانان بيان كرده باشد؟ اگر خليفه به استناد خواندن ابياتى عاشقانه از سوى يك جوان وى را كيفر مى داد وكارگزاران او از گوشه و كنار خبر هر كس را كه ميگسارى كرده است براى كيفر دادن به اوگزارش مى كردند، چـرا هـيـچ نـشـانـى از اين نمى بينيم كه خبرى درباره وضو و مثلا اختلاف مردم در آن به خليفه رسانده باشند؟ اگـر فـرض كـنـيـم در آن دوره در مساءله وضو اختلافى روى داده چگونه عمرمى توانسته است درباره اين مساءله كه درستى واجبات فراوانى از قبيل نماز و حج بدان وابسته است سكوت كند؟ بـر ايـن پايه و با توجه به آنچه گذشت ، ما بسيار دور مى دانيم كه در اين دوره رويكردى مخالف با سنت و سيره عملى پيامبر(ص ) درباره وضو شكل گرفته باشد، چه اگر چنين چيزى وجود داشت در كـتـابها نقل مى شد و خبرهايى از واكنش خليفه در اين خصوص مى رسيد.

بنابراين نبود خبرى حـاكى از واكنش خليفه در اين مساءله دليلى است بر اين كه در آن دوره وضوى پيامبر(ص ) ميان مردم رواج داشته است .

 

دوران عثمان بن عفان (23 ـ 35 ه ق ).

 

عثمان بن عفان در ميان خلفاى سه گانه تنها كسى است كه چگونگى وضوى پيامبر(ص ) را نقل كرده است .

بخارى و مسلم به سند خود از ابن ستاب زهرى روايت كرده اند كه عطاء بن يزيدليثى به او خبر داد كه حمران ـ وابسته عثمان ـ به او خبر داد كه عثمان بن عفان ـ رضى اللّه عنه ـ آهنگ وضو كرد، و آنـگاه وضو گرفت .

او دو دست خود را سه بار شست .

سپس مضمضه و استنشاق كرد.

آنگاه سه بار صورت خود را شست ، سپس دست راست خودرا تا مرفق سه بار شست پس از آن دست چپ خويش را به همين گونه شست ، بعد سرخود را مسح كرد، سپس پاى راست خويش را تا برآمدگى روى پا سـه بـار شـست ، پس ازآن پاى چپ خود را به همين گونه شست و در پى آن گفت : ديدم رسول خدا(ص ) وضويى همانند اين وضوى من گرفت ((64))

 

دو متن بنيادين

 

1 ـ مـتـقـى هـنـدى از ابـومالك دمشقى نقل كرده است كه گفت : برايم روايت كردند دردوران خلافت عثمان بن عفان درباره وضو اختلاف شد ((65))

2 ـ مـسـلـم در صـحـيـح خـود از قـتيبة بن سعيد و احمد بن عبده ضبى نقل كرده كه گفتند: عـبـدالعزيز ـ كه همان دراوردى است ـ از زيد بن اسلم ، از حمران وابسته عثمان روايت كردند كه گـفـت : آبى براى وضو نزد عثمان بردم ، او وضو گرفت و سپس گفت :برخى مردم حديثهايى از پيامبر خدا(ص ) نقل مى كنند كه نمى دانم چيست .

جز آن كه ديدم رسول خدا(ص ) وضويى همانند اين وضوى من گرفت و آنگاه فرمود: هر كس چنين وضو بگيرد همه گناهان گذشته او آمرزيده مى شود ((66))

 

رخ دادن اختلاف درباره وضو.

 

اين دو متن ما را از چند نكته آگاه مى كند: يك : متن نخست و همچنين متن دوم از اين خبر مى دهند كه مسلمانان در مساءله چگونگى وضو دو دسته شدند و شيوه جدا از هم پيش گرفتند: 1 ـ شيوه وضوى خليفه عثمان بن عفان 2 ـ شيوه وضوى گروهى از مسلمانان هـر يـك از ايـن دو گـروه نـيـز مـشـروعـيـت كـار خود را از نسبت دادن آن به پيامبرخدا(ص ) مى گرفتند، اين گروه اخير همانهايند كه عثمان با عبارت برخى از مردم حديثهايى از پيامبر نقل مـى كـنند از آنان ياد مى كند و اين نشان مى دهد كه تكيه آنان به كردار پيامبر بوده ، و از آن سوى خليفه هم مى گويد: رسول خدا وضويى همانند وضوى من گرفت ! دو: مـتـن نـخـست بر اين تاءكيد دارد كه اختلاف درباره وضو در دوران خليفه عثمان روى داده است .

از اين روى كه ابو مالك مى گويد: برايم روايت كردند كه در دوران خلافت عثمان بن عفان درباره وضو اختلاف شد.

اين سخن به نوبه خود اشاره اى به اين حقيقت است كه پيش از اين دوره در ايـن بـاره اختلافى نبوده است ، همان حقيقت كه ماپيشتر بيان داشتيم .

ـ در گفتارهاى آينده نـيـز خـواهيد خواند ـ كه خليفه در بخشى از دوران خلافت خود همان گونه وضو مى گرفت كه بـرخى از مردم وضو مى گرفتند، آن سان كه در مورد نماز وى در منى نقل شده كه با آن كه در دوره اى از خـلافـت نـماز را در منى شكسته خوانده بود در منى نماز را تمام خواند ((67))

درباره اذان سـوم در روز جـمـعـه وپيش انداختن خطبه بر نماز در نماز عيد و مواردى از اين دست هم روايتهايى آمده است .

سـه : ايـن سـخـن خليفه كه برخى از مردم حديثهايى از پيامبر(ص ) نقل مى كنند برمشروعيت وضوى اين گروه از مردم تاءكيد دارد، بدين اعتبار كه كرده خويش را به روايت از رسول خدا(ص ) مـسـتند كردند و خليفه هم روايت آنان درباره چگونگى وضوى پيامبر(ص ) را دروغ نخواند.

بدين سـان مـى تـوان گفت : تنها وضوى آنان وضوى پيامبر(ص )است ، چرا كه نمى توان تصور كرد آنان وضـوى خـاصى را از پيامبر نقل مى كرده و در عين حال خود آن گونه وضو نمى گرفته اند، بويژه آن كـه خـليفه مسلمانان نيز در اين كار درسوى مخالف آنان بوده است .

جالب آن كه همين مردم وضوى خليفه را نمى پذيرفتند وآن را وضوى پيامبر خدا(ص ) نمى شمردند.

چـهـار: عبارت برخى از مردم و نيز نمى دانم چيست حكايت از آن دارد كه خليفه آن مردم را مى نكوهد و: آنان را مجهول مى داند.

اما بايد ديد آيا آن مردم به حق چنين بودند؟ يا آن كه خليفه از آن روى كـه بـا آنـان مخالف بود اين سخن را درباره شان گفت ، و اصل مخالفت با خليفه چنين نكوهشى را مى طلبد؟ اينك جاى چند پرسش ديگر نيز هست : چرا اختلاف درباره وضو تنها در اين دوره روى داد و در دوران شيخين چنين اختلافى ديده نشد؟ چـرا ـ آن سـان كـه در ادامه نوشتار خواهيد خواند ـ مى بينيم كه صحابه به عثمان نسبت بدعت و نوآورى در دين مى دهند در حالى كه چنين چيزى را به ابوبكر و عمرنسبت نداده اند؟ اگـر بـر پـايـه هـمين سخن صحابه بگوييم عثمان بنيانگذار اين شيوه تازه وضو است چه دليل و انـگـيـزه اى وجـود داشـتـه است كه وى با آگاهى از اين كه چنين اقدامى مخالفت صحابه را با او برخواهد انگيخت به اين كار دست بزند؟ آيـا وضـو از مسائل مالى ، ادارى و يا حكومتى است تا خليفه بتواند بر پايه مصالح حكومت و كشور با آن برخورد كند؟ يـا چـگـونـه بـرخى از مردم مى توانسته اند در برابر افكار عمومى و احساسات مسلمانان جراءت و جسارت به خرج دهند و وضويى را بنياد گذارند كه با وضوى خليفه وآنچه مسلمانان در دوره اى از زندگى خود داشته اند مخالف است ؟ اگر آنان نخستين كسانى بودند كه صف واحد امت اسلام را شكافتند، آيا مى توان پذيرفت كتابهاى تاريخ و سيره بكلى از آنان غافل مانده و نامهايشان را يادآور نشده است ؟ چرا ـ در چنين صورتى ـ هيچ مخالفتى از سوى بزرگان صحابه با اين شيوه وضونمى بينيم و هيچ وضويى بيانى براى به شكست كشاندن اين بدعت تازه ، از سوى آنان نرسيده است ؟ چرا خليفه مى گويد: نمى دانم چيست ؟ و آيا خليفه واقعا نمى دانسته است ؟ چگونه نمى داند؟ با آن كه او از نخستين مسلمانان و خليفه و زمامدار آنان است .

اگر مى داند چگونه به خود اجازه مى دهد احاديث كسانى را كه از پيامبر(ص ) نقل حديث مى كنند نـاديـده انـگـارد و خـود را نسبت به آنها ناآگاه قلمداد كند؟ يا اگر آنان برپيامبر خدا(ص ) دروغ بسته اند و احاديثى نادرست به او نسبت داده اند چرا آنان را كيفرنداده و به زندان نسپرده است ؟ اينها نمونه هايى از پرسشهايى چند از اين دست است كه به خواست خدا درمطاوى اين كتاب بدانها پاسخ خواهيم داد.

امـا آنـچه در اين ميان جالب توجه مى نمايد اين است كه خليفه خود شخصا عهده دار مساءله وضو شـده اسـت .

عـلـت ايـن كـار چـيـسـت ؟ و چـرا مسلمين روايت خليفه در موردوضوى پيامبر را صـحـيـح تـريـن و قـابـل اعـتـمادترين روايت در اين باب دانسته اند؟ در حالى كه صورت وضوى پيامبر(ص ) از بزرگان صحابه و همراهان وهمدمان هميشگى آن حضرت نقل نشده است ؟ و نيز در حـالـى كـه پـيامبر(ص ) صدها تن از اين گونه صحابه داشت كه با وى مى زيستند و او را در ميان داشـتـنـد و افـزون بـر اين بسيارى از آنان هم اهل فقه و راوى حديث بودند كه ديدگاه اسلام در زمينه هاى مختلف زندگى را براى ما نقل كردند.

با اين وصف چگونه از اين صحابه پيامبر(ص ) روايتى درباره چگونگى وضوى آن حضرت نقل نشده است ؟ آيا مى توان پذيرفت و باور كرد كه زمينه و دلايلى كه تبيين وضورا ايجاب كند وجود داشته و در عين حال اين صحابيان فراوان و نزديك به پيامبر(ص ) ازاين كار خوددارى ورزيده اند؟ چـرا عـثـمان با آن كه در دوران زمامدارى اش از مشكلات و بحرانهاى شديدى درزمينه عملكرد سياسى ، سياست مالى ، شيوه فقهى و حتى سبك انديشه و ديگر زمينه هارنج مى برد، شخصا بر وضو ـ به طور خاص ـ چنين تاءكيد داشت ؟ لازم اسـت بـگـويـيـم : حالت طبيعى برخورد با مساءله وضو چنين اقتضا داشت كه متون حاكى از وضوى پيامبر(ص ) از صحابيانى چون انس بن مالك ، عبد اللّه مسعود، عمار بن ياسر، ابوذر غفارى ، جـابـر بـن عـبـد اللّه انـصـارى ، مـعـاذ بن جبل و اءبى بن كعب ، و اءبوسعيدالخدرى ، و همسران و خـدمـتـگـزاران و وابـسـتـگان پيامبر(ص ) و ديگر كسانى نقل شود كه ازرسول خدا(ص ) جدايى نداشتند، نه آن كه اين نقل به گروهى محدود چون عثمان ،عبداللّه بن عمرو بن عاص و ربيع بنت معوذ و... اختصاص يابد.

چـرا با آن كه طبيعت اوضاع اقتضا مى كند در احاديث وضو، نقل به حد افاضه برسدو راويان هم از كـسـانـى باشند كه احاديث فراوان نقل كرده اند، نقل حديث وضو تنها اززبان راويانى است كه در گروه آنها كه كمتر روايت دارند جاى مى گيرند؟ چـنـين مى نمايد كه در پشت اين ظاهر حقيقتى ديگر نهفته باشد، بويژه آن هنگام كه مى بينيم از شيخين نيز روايتى در تبيين وضو نرسيده است ! آيا شيخين از بزرگان صحابه و از نخستين مسلمانان نبودند؟ آيا آنان از عثمان آگاه تر نبودند و ديدگاهى فراگيرتر و روايتى استوارتر از اونداشتند؟ اگـر چـنين بوده است چگونه مى توان پذيرفت كه آن دو با اين كه در رساندن آموزه هاى دينى به مردمان سختگير و كوشا بودند موضوع عبادى چنين با اهميتى را وانهادند؟ حتى اگر از روى مماشات بپذيريم جنگهاى با مرتدان و فتح عراق و بحرين وهمانند اينها ابوبكر را از پـرداخـتـن بـه برخى از مسائل فقه و قانون بازداشته است ، درباره خليفه دوم نخواهيم توانست چنين چيزى را بپذيريم ، بويژه آن كه در تاريخ آمده است :خليفه دوم شلاق بر مى داشت و در كوچه و بازار مى گشت تا اگر نشانه اى از فساد مى بيندآن را از ميان ببرد و نيز احكام سنن و آدابى را كه فـرا گـرفـتـنـش بر مردم لازم است به آنان بياموزد.

همچنين آمده است به مسائل فقه اهتمامى فـراوان داشـت و گرههايى راكه در اين زمينه پيش مى آمد مى گشود و اگر مساءله اى دشوار در ميان بود بزرگان صحابه را فرامى خواند و با آنان رايزنى مى كرد و آنگاه نتيجه فقهى مطلوب را از ايـن رايـزنـى بـيـرون مـى كـشيد، براى نمونه مى بينيم كه بحثهاى فقهى و علمى را با صحابيان معاصرين چون على بن ابى طالب ، عبداللّه بن عباس ، زبير، طلحه ، عبداللّه بن مسعود و ديگران در ميان مى گذارد و از آنان نظر مى خواهد.

ايـنـك مـى توان پرسيد: اگر در آغازين دوره پس از درگذشت پيامبر(ص ) اختلافى درباره وضو وجود داشته ، چگونه مساءله اى با اين اهميت به محفل اين صحابيان راه نيافته است ؟ ايـن نـشـانه ها همه بر اين حقيقت تاريخى تاءكيد مى كند كه در آن آغازين دوره ،مسلمانان درباره وضـو مـشـكـل نـداشتند، و مساءله از آن اندازه بداهت و فراگسترى برخوردار بود كه از اوليات رسـالـت محمدى و مسلمات انكار ناپذير آن شمرده مى شد.

و هيچ شك و ترديد و ابهامى در اين باره در ميان نبود.

نـاگفته پيداست كه صحابيى كه وضو را نداند يا در چگونگى آن پرسش داشته باشداهل سستى و سـهـل انـگار در دين شمرده مى شود، و حتى پرسش او در اين باره از ترديددر نماز و عبادت پرده بـرمـى دارد و از ايـن خـبـر مى دهد كه چنين كسى تنها مدعى صحابى بودن است ، زير، چگونه مـى توان تصور كرد با آن كه پيامبر(ص ) بيست و سه سال در ميان مردم بوده است كسى همدم آن حـضـرت و صـحـابى او باشد، و در عين حال نه وضوى او را بداند، نه اصول و فروع دين او ر، و نه آداب و سنن و واجبات و احكام آيين او را؟

 

چه كسى اختلاف را آغاز كرد؟.

 

به برخى از پرسشهاى گذشته باز مى گرديم و مى گوييم : اصولا چنين فرض مى شود كه هر گونه انحراف و تمايل به اين سوى يا آن سوى ويا هر گونه خطا در تـفـكـر كـه خـطـا در عـمل را در پى آورد، پيش از هر چيز از لغزشها وكجرويهاى عامه مردم سرچشمه مى گيرد و نقشى كه حاكم در اين ميان ايفا مى كند تعديل و يا اصلاح خطاهايى است كه در انـديـشـه يـا در عـمل رخ مى دهد.

از همين رواست كه مى بينيم هر ملتى كسى را به حكومت برمى گزيند يا حاكميت كسى را گردن مى نهد كه ازاو انتظار دارد كژيها را از ميان بردارد و آنان را بر راه راست بدارد و از افكار و انديشه هاى آنان دفاع كند.

امـا همه دلايل و نشانه ها در مساءله وضو از وضعيتى مخالف اين حكايت دارد، چه اين بار مخالفان حكومت از بزرگان صحابه و فقيهان اسلامند و در ميان آنان هيچ كس نيست كه از نظر آگاهى و فقاهت و اصرار بر اصلاح جامعه و پاسداشت اصول و اركان دين در برابر تحريف و التقاط و ابهام ، از خـلـيـفه سوم كمتر باشد.

اين گروه ، همچنين نه ازعامه مردم بودند كه خطاى فراوان دارند و از فـقـاهت در دين بى بهره اند و نه از صحابيان متاءخرند كه دوره اى طولانى با پيامبر(ص ) نبوده اند، بـلـكـه درسـت وضعيتى برعكس داشتند و از چنان جايگاه بلند و والايى برخوردار بودند كه از هر راهـنمايى بر راه و از هرناظرى در آنچه از پيامبر خدا(ص ) روايت مى كردند بى نيازى مى جستند.

در گفتارهاى آينده نام و شرح حال اين گروه را خواهيد خواند.

نـگاهى به آمار كسانى كه وضوى با سه بار شستن ((68)) را روايت كرده اند مدعاى مارا روشن تر و بر اين حقيقت تاءكيد مى كند كه عثمان بن عفان خود دست پنهان در پس پرده اختلاف وضو بود.

كسانى كه اين گونه وضو را روايت كرده اند تنها به نامبردگان زيرمحدود مى شوند: 1 ـ عثمان بن عفان 2 ـ عبداللّه بن عمر وبن عاص 3 ـ عبداللّه بن زيد بن عاصم 4 ـ ربيع بنت معوذ نـاگـفـتـه نماند كه حديث روايت شده از عبد اللّه بن زيد بن عاصم در اينجا با روايتى كه ابن ابى شـيـبه از او نقل كرده است تعارض دارد، چه در آن روايت آمده است كه پيامبرخدا(ص ) سر وپاى خود را دو بار مسح كرد ((69))

در مـورد ربيع دختر معوذ نيز چنين اشكالى وجود دارد، چه اين كه ابن عباس درروايت وضوى با شـسـتن سر و پا با او مخالفت ورزيد و گفت : مردم تنها شستن رامى پذيرند در حالى كه در كتاب خدا جز مسح نمى يابيم ((70)).

بدين سان راويان وضو به شيوه خليفه تنها به خود او و عبداللّه بن عمرو بن عاص محدود مى شود.

البته اين وضع روايتهاى صحيح است و در كنار آنها چند روايت ضعيف به لحاظسند و نيز به لحاظ نسبت وجود دارد كه بايد در آينده به نقد آنها پرداخت : يكى از اينها روايتى است كه از على و ابن عباس روايت مى شود.

اين روايت افزون بر بى اعتبار بودن سند با روايتهاى صحيح ديگرى در تعارض است كه از اين دو نقل شده و از آن حكايت دارد كه اين دو خـود، وضوى با دو بار شستن اعضا و با مسح سر و پا راپذيرفته بودند و به كسانى هم كه وضوى بـا سـه بـار شستن را به پيامبر خدا(ص ) نسبت مى دادند اعتراض مى كردند، آن سان كه در سطور پيشين به اعتراض ابن عباس بر ربيع اشاره شد.

جالب آن كه گروندگان به وضو با شيوه جديد همه ديدگاههاى خود در اين مساءله رابه على بن ابـى طالب ، طلحه ، زبير، و ديگر صحابيان مخالف خليفه نسبت مى دهند، آن گونه كه نمونه هايى از اين برخورد را در صفحه هاى آينده خواهيد ديد.

تـرمـذى در سخن خود در باب ما جاء فى وضوء النبى كيف كان نامهاى روايت كنندگان حديث تبيين وضو از سوى پيامبر(ص ) را برشمرده و پس از نقل حديثى ازعلى (ع ) چنين آورده است : در ايـن بـاب ، از عـثـمـان ، عبداللّه بن زيد، ابن عباس ، عبداللّه بن عمرو، ربيع ، عبداللّه بن انيس ،و عايشه ـ رضوان اللّه عليهم ـ نيز احاديثى رسيده است ((71))

پيشتر درباره شش تن از اين نامبردگان نكاتى خوانديد و اينك دو تن از آنان مانده اند كه بايد مورد بررسى قرار گيرند.

مـبـاركـفـورى در شرح خود بر سنن ترمذى پس از ارجاع احاديث باب مورد نظر به منابع خود در صحاح و سنن مى گويد: درباره حديث عبداللّه بن انيس بايد نگريست كه چه كسى آن را نقل كرده است .

حديث عايشه هم ، من بدان دست نيافتم ((72))

بـديـن سـان بـه طور اجمال با روايت كنندگان احاديث اين باب آشنا شديم و دانستيم كه راويان حديث وضو به عثمان بن عفان و عبد اللّه بن عمروبن عاص محدود مى شود.

درآينده درباره نقش عثمان در مساءله وضو و نقل حديث نبوى ناظر به آن بيشتر خواهيدخواند.

اما آنچه مطابق قاعده و احـتمال وقوعش بيشتر است اين است كه روايت وضو راكسانى روايت كنند كه بهره فراوانترى از حـديـث دارند، احاديث بيشترى از آنان نقل شده است ، و از صحابيان پيشگام تر و نزديكتر به پيامبر بوده اند نه آن كه راويان تنها به عثمان وآن شمار اندك پيشگفته محدود شوند.

اگـر در مـسـاءلـه وضو آغاز كنندگان اختلاف در آن برخى از مردم بودند، سير طبيعى اوضاع چـنـين مى طلبيد كه راويان حديث در ميان بزرگان و فقيهان صحابى رودرروى آنان بايستند و آنچه را از پيامبر(ص ) شنيده اند يا ديده اند در برابر آنان نقل كنند.

اين در حالى است كه روايات اين بـزرگان و فقيهان صحابه نه فقط با روايت عثمان همسو نيست ، بلكه با آن مخالفت دارد يا دست كـم آن را تـاءيـيد نمى كند.

اين روايات در مجموع به يك دهم آنچه عثمان بتنهايى در اين مساءله روايـت كـرده اسـت نـمـى رسد! بنابراين بايد مساءله اى ديگر در كار باشد! اين مساءله چه مى تواند باشد؟ جـدول زيـر نـامهاى صحابيانى كه روايتهاى فراوانى دارند و همچنين شمار روايتهاى هر كدام در مساءله وضو و توصيف وضوى پيامبر(ص ) را نشان مى دهد: رديـف ـ نـام صـحـابـى ـ شـماره روايتهاى وى از پيامبر(ص ) ـ شماره روايتهاى وى درباره وضو آملاحظات 1 ـ ابوهريره دوسى ـ 5374 ـ ـ 2 ـ عبداللّه بن عمربن خطاب ـ 2630 ـ ـ 3 ـ انس بن مالك ـ 2286 ـ ـ 4 ـ عـايـشة ـ 1210 ـ ـ وضويـى به وى نسبـت داده اند، امـا ـ ـ ـ ـ ـ مباركفورى منكر آن است كه اين يك ـ ـ ـ ـ ـ وضوى بيانى باشد.

5 ـ عـبـداللّه بـن عـبـاس ـ 1660 ـ ـ او چند حديث دارد كه در برخى وضو با ـ ـ ـ ـ ـ مسح سر و پا تصويرشده و در برخى ـ ـ ـ ـ ـ ديگر نيز وضو با شستن سر و پا روايت ـ ـ ـ ـ ـ شده است ((73)).

6 ـ ابوسعيد خدرى ـ 1170 ـ ـ 7 ـ جابربن عبداللّه انصارى ـ 1540 ـ ـ 8 ـ عبداللّه بن مسعود ـ 848 ـ ـ 9 ـ عبداللّه بن عمروبن عاص ـ 700 ـ ـ 10 ـ عـلـى بـن ابى طالب ـ 537 ـ ـ چند حديث از آن حضرت رسيده كه در ـ ـ ـ ـ ـ برخى وضو با مسح سر و پا و دوبار ـ ـ ـ ـ ـ شستن اعضاست و در برخى ديگر با ـ ـ ـ ـ ـ شستن سر وپا ((74)) 11 ـ عمربن خطاب ـ 527 ـ ـ 12 ـ ام المؤمنين ام سلمه ـ 378 ـ ـ 13 ـ ابوموسى اشعرى ـ 360 ـ ـ 14 ـ براء بن عازب ـ 305 ـ ـ رديـف ـ نـام صـحـابـى ـ شـماره روايتهاى وى از پيامبر(ص ) ـ شماره روايتهاى وى درباره وضو آملاحظات 15 ـ ابوذر غفارى ـ 281 ـ ـ 16 ـ سعدبن ابى وقاص ـ 271 ـ ـ 17 ـ ابوامامه باهلى ـ 250 ـ ـ 18 ـ حذيفة بن يمان ـ 200 ـ ـ 19 ـ سهل بن سعد ـ 188 ـ ـ 20 ـ عبادة بن صامت ـ 181 ـ ـ 21 ـ عمران بن حصين ـ 180 ـ ـ 22 ـ ابو درداء ـ 179 ـ ـ 23 ـ ابو قتادة ـ 163 ـ ـ 24 ـ برده اسلمى ـ 167 ـ ـ 25 ـ ابى بن كعب ـ 164 ـ ـ 26 ـ معاوية بن ابى سفيان ـ 170 ـ ـ 27 ـ معاذ بن جبل ـ 155 ـ ـ 28 ـ عثمان بن عفان ـ 846 ـ ـ از او نزديك به بيست روايت در باب ـ ـ ـ ـ وضو نقل شده است .

29 ـ جابر بن سمره انصارى ـ 146 ـ ـ 30 ـ ابوبكر ((75)) ـ 142 ـ ـ نـكـته شايان توجه در اين آمار آن است كه راويان پر حديث و خلفاى سه گانه : ابوبكر، عمرو على ، هـمـسران پيامبر(ص )، و غلامان و بستگان آن حضرت ، هيچ وضويى بيانى از پيامبراكرم (ص ) نقل نكرده اند، مگر على بن ابى طالب و عبداللّه بن عباس كه از هر كدام رواياتى رسيده است .

اما عثمان كـه تـنـهـا صاحب 146 حديث از پيامبر است خود عهده دار روايت نزديك به بيست حديث در باب وضو است .

جـالب تر آن كه در صدر اين فهرست كسانى از بزرگان و فقيهان صحابه قرارگرفته اند كه شمار فراوانى حديث دارند و در آن سوى مخالف خليفه عثمان هستند.

اين خود چنين احتمالى را تقويت مى كند كه در ميان همه صحابه و فقيهان ، تنها عثمان است كه خود شيوه وضوى با سه بار شستن اعضا را بنيان گذاشته و گسترانده است .

بـاز هـم شـگفت آورتر آن كه روايات عثمان درباره وضو حتى از روايات ابوهريره (صاحب بيشترين روايت يعنى 5374 مورد و همان كه از هيچ خرد و كلانى فروگذارنمى كرد) ((76)) ، از روايات ابن عـمـر (صاحب 2630 حديث )، از روايات جابر بن عبداللّه انصارى (صاحب 1540 حديث )، از روايات عـايـشـه (صاحب 1210 حديث )، از روايات انس (صاحب 2286 حديث )، از روايات ابو سعيد خدرى (صـاحـب 1170 حـديث )، ازروايات عبد اللّه بن مسعود (صاحب 848 حديث )، و از روايات عمر بن خطاب (صاحب 527 حديث ) افزونتر است ! ايـن پـديده هيچ معنايى جز تاءكيد بر همان حقيقت پيشگفته ندارد كه وضوى بنيان نهاده شده از سـوى خـليفه سوم پيش از او در ميان مسلمانان شناخته نبود و رواج نداشت و پس از او بود كه به صورت شيوه اى مستقل و مخالف با سيره پيشين مسلمانان به پيروى ازپيامبر اكرم (ص ) درآمد.

امـام عـلى (ع ) در دوران خلافت خويش كوشيد با هر چه در توان دارد وضوى صحيح را بيان كند، خـواه با نقل روايت بيان وضو، خواه با انجام وضو و خواه در نامه به كارگزاران خويش در شهرها و سـرزمينها.

اما با اين همه ، روايتهاى او درباره وضونتوانست به شمار روايتهايى برسد كه عثمان در اين باب از طرف خود گزين كرده است .ايـنك اندكى به پيش باز مى گرديم و مى گوييم : اگر آن برخى از مردم اختلاف دروضو را آغاز كـرده و شـيـوه اى نو بدعت نهاده بودند، راويان پر روايت از سر دين دوستى وبه انگيزه حساسيت دينى ، آن سان كه پيشتر در برابر خوددارى كنندگان از پرداخت زكات ايستاده بودند، اينجا نيز بر مـى خاستند و به بيان وضوى صحيح نبوى مى پرداختند و ازاين رهگذر تكليف برخورد با مخالفان را از دوش خليفه برمى داشتند.

احاديث فراوانى از بزرگان صحابه درباره كيفر خوددارى كنندگان از پرداخت زكات و همچنين حرمت اين كار رسيده و كسانى چون على بن ابى طالب ، ابوهريره دوسى ،عبداللّه بن مسعود، جابر بن عبد اللّه انصارى ، ابوذر غفارى ، انس بن مالك ، و نامورانى ازصحابه ، از جمله راويان اين احاديث هستند.

حـالـت طبيعى برخورد با انحراف و كجروى در همه مذهبها و در سراسر تاريخ نيزهمين است كه بزرگان دينى به مخالفت برخيزند.

سـيـره مـسلمانان نيز در زمينه هاى مختلف دينى و بويژه در ابواب فقه و مسائل شريعت بر همين بوده و بر اين پايه جاى اين پرسش است كه چگونه در اين مساءله جاى پايى از آن قاعده كلى و سير طـبـيـعـى نـيست ؟ آيا همين خود سبب ترديد و بى اطمينانى به روايتهاى خليفه و طرفداران او نمى شود و ما را بدان نمى خواند كه از سر دلسوزى وامانتدارى در صدد جستن حقيقت برآييم ؟ مـى گـويـيـم : اگر در مساءله وضو كسى غير از خليفه اختلاف را آغاز كرده بود، او باهمه قدرت قـانـونگذارى و اجرايى كه در دست داشت بسادگى مى توانست به يكى از اين سه راه اختلاف را از ميان بردارد: يك ـ به كارگيرى شيوه برخورد قاطع و بازدارنده ، چه در ميان همه فرقه هاى مسلمانان اين نكته ثـابـت و پـذيـرفـتـه اسـت كـه امام يا پيشواى جامعه حق دارد با مخالفان قاطعانه برخورد نمايد، خطاكاران را نيز ادب كند ((77)) ، و آن گونه كه به صلاح دين و دنيامى داند آنان را تعزير كند.

دو ـ يارى جويى : خليفه مى توانست همه مسلمانان را براى نابود كردن آنچه اين برخى در دين بر ساخته اند به يارى طلبد و بر منبر نبوت بانگ يارى جويى سر دهد، آن سان كه پيش از او ابوبكر در بـرخـورد بـا مـرتدان و مدعيان نبوت چنين كرد.

به ديگر سخن خليفه مى توانست در امر گواهى خـواسـتـن بر مساءله وضو به جمعى محدود بسنده نكند،چه ، بر او به عنوان خليفه لازم بود براى سركوب كردن بدعت از فهم عرف عمومى نزدهمه مسلمانان بهره جويد.

سه ـ دليل خواهى و برهان طلبى : خليفه مى توانست از آن برخى دلايل مدعايشان را بخواهد تا از ايـن رهـگـذر نـادرسـتـى ادعايشان ثابت شود، چه ـ بر اين فرض كه ادعاى آنان بدعت بود ـ آنان نـمـى تـوانـسـتند دلايل كافى براى خود بيابند و در نتيجه همه مردم از اين آگاهى مى يافتند كه ادعاى آنان به دين ربطى ندارد و از چهارچوب شريعت بيرون است .((78)) بدين سان اين برخى در مقابل آنچه همه مسلمانان مى گفتندفرو مى ماندند و نظريه آنان به ريشخند گرفته مى شد و رخـت از ميان برمى بست ، چرا كه آبنابر فرض ـ عامه صحابه و همچنين دستگاه حاكم در برابر آن دست به دست هم داده بودند.

اما شگفت آور آن كه خليفه سوم به هيچ يك از اين اقدامهاى سه گانه دست نيازيد، وشگفت آورتر ايـن كـه راهـى درسـت بـرعـكـس در پيش گرفت و با در پيش گرفتن موضع دفاعى و با چنگ آويختن به هر بهانه كوچك و بزرگ براى پشتيبانى از نظريه خود چنان رفتار كرد كه گويا او خود در اين مساءله متهم است و وضو نيز هرگز ازعبادتهاى روشن درشريعت نبوده است .

البته ، خليفه به راه نخست نيم نگاهى داشت ، اما نه آنچنان كه مصلحت دين و آيين مى طلبيد، بلكه آن گـونـه كـه ديـدگاه ويژه خود او را تقويت مى كرد.

استفاده از قدرت يگانه راه و راه برگزيده خـلـيـفـه بـود كه در طول دوران دوازده ساله حكومتش بفراوانى براى تثبيت انديشه هاى خود و درهـم كـوبـيـدن مـخـالفان خويش از آن بهره مى جست ، چرا كه ازديدگاه او استفاده از قدرت موفقيت آميزتر و كار آمدتر بود.

از همين روى است كه مى بينيم وى حتى در مساءله كم اهميت تر و پـيش پا افتاده تر از قدرت بهره جست و البته درسركوب مخالفان فكرى خويش در ابعاد وسيعى به اين ابزار متوسل شد، با آن كه اين احتمال وجود داشت كه آنها بيش از او به حق نزديك باشند و او بمراتب از حق دورباشد.

اگـر بگوييم دو ديدگاه موجود در مساءله وضو هر دو برابر بودند يا ديدگاه خليفه گزيده تر بود جاى اين پرسش باقى مى ماند كه چرابه رغم گشوده بودن باب گفت و گو ونقد و نظر، خليفه از ابزار قدرت براى سركوب مخالفان بهره جسته است .

نـمـى خـواهـيـم در همين آغاز سخن فهرستى از موارد توسل به زور از سوى خليفه دربرخورد با صـحـابه را فراروى نهيم ، چرا كه در آينده بدين امر خواهيم پرداخت .

اما اين نيزنمى تواند ناگفته بـمـاند كه او در سال 33 ه ق .

شمارى از مردمان كوفه را به شام تبعيدكرد، تنها بدان گناه كه به سـيـاسـت سـعـيد بن عاص در برترى دادن قريش و اعلام آباديهاى بين النهرين به عنوان بوستان قـريش ((79))اعتراض كرده بودند.

او پيش از اين اقدام نيزابوذر را به ربذه تبعيد كرد، ابن مسعود را از قـران خـواندن باز داشت ، عمار بن ياسر را زدو لگدى بر شكم او كوبيد تا جايى كه وى به فتق گرفتار شد ((80))

گفته اند: چون خبر مرگ ابوذر به عثمان رسيد، گفت : خداى او را رحمت كناد.

عمار بن ياسر گفت : آرى ، خداى او رااز جانب همه ما رحمت فرستد! عـثـمـان گـفت : اى آن كه آلت پدرت را به دهان گرفتى ، آيا گمان مى كنى از تبعيد اوپشيمان شـده ام ، سـپـس فرمان داد او را از حضور خليفه بيرون راندند.

آنگاه گفت : همان جايى برو كه او رفت .

چون عمار براى بيرون رفتن آماده شد بنى مخزوم نزد على آمدند و از آن حضرت خواستند در اين باره با عثمان گفت و گو كند.

عـلى به عثمان گفت : اى عثمان ، ازخدا پروا كن ، تو مردى صالح را از مسلمانان تبعيد كردى و او در آن تبعيد مرد.

اينك آيا مى خواهى همانند او را نيز به تبعيدفرستى ؟ سـپـس مـيان اين دو در اين باره گفت و شنود ادامه يافت .

 تا جايى كه عثمان رو به على كرد و گفت : تو بيش از او سزاوار تبعيد شدنى ! على فرمود: اگر مى خواهى اين كار را هم بكن.

مـهـاجـران چـون اين سخن را شنيدند گرد آمدند و گفتند: اين كارى نارواست كه هركس با تو سخن گويد او را روانه تبعيد كنى .پس عثمان دست از عمار بداشت ((81))

آرى ، اگـر مخالفت امام على و مهاجران با سياست سختگيرانه عثمان نبود، او هرگزاز عمار ياسر دست برنمى داشت ، زيرا از اين شيوه به عنوان راهى براى تحميل ديدگاههاى خود بهره مى جست ، چـنان كه همه سختگيريهاى او بر ضد بزرگان ، فقيهان ،عابدان ، پارسايان و پرهيزگاران صحابى تـنـها بدان برمى گشت كه آنها در مساءله قرائت قرآن با او مخالفت داشتند ـ چنان كه در داستان ابـن مـسعود و شكستن استخوانهاى اونقل شده است ـ يا در چگونگى توزيع ثروتهاى عمومى با او مـخـالـفـتى كرده بودند ـ چنان كه درباره ابوذر و برخى ديگر روايت شده است ـ يا با فتواى كعب الاحبار كه موافق فتواى خليفه بود به مخالفت برخاسته بودند ـ چنان كه در داستان پاسخ ابوذر به كـعـب بـه عـبـارتـى چـون اى يـهـودى زاده تـو را بـا اين كارها چه كار ((82))آمده است ـ و يا بـراى فرزندان عاص فضيلتى نمى ديدند ـ و گواه آن نيز شرح حال كسانى است كه حديثى برضد آنان روايت كردند و يا به آزار آنان گرفتار آمدند.

از آنـچه گذشت براى هيچ كس ترديدى در سياست خشونت آميز عثمان در دفاع ازديدگاههاى خود و در برابر بزرگان و فضلاى صحابه بر جاى نمى ماند، و بر اين پايه مى توان پرسيد: چرا در مساءله وضو به رغم آن كه عثمان مدعى است وضوى او عين وضوى پيامبر(ص ) است هيچ اقدام خشونت آميزى از سوى خليفه با مخالفان نمى بينيم ؟ اگر ادعاى خليفه درست بود مى بايست وضوى مسلمانان نيز همان وضوى خليفه باشد و از همين رهـگـذر آن بـرخـى از مـردم سركوب شوند و مسلمانان خود، زحمت برخورد با آنان را از دوش بردارند و او بدان رنج كه افتاد نيفتد.

اگر بدانيم چگونه خليفه در مراقبت اوضاع حتى در جزئى ترين مسائل و در كيفردادن منحرفان و ستمگران سختگير و پيگير بود ((83))، نتيجه گيرى پيشگفته روشنتر واطمينان آورتر خواهد شد.

بـراى نـمونه يك بار مردى به عباس بن عبدالمطلب اهانتى روا داشت .

عثمان او راتازيانه زد.

اين كـار عثمان را پسنديدند و او نيز گفت : آيا مى شود كه پيامبر خدا عموى خود را بزرگ بدارد و من اجـازه دهـم بـه او اهـانـت روا دارنـد؟ هر كس چنين كند يا به چنين كارى خرسند باشد با پيامبر خدا(ص ) مخالفت كرده است ((84)).

ايـنك چگونه مى توانيم ميان اين غيرت دين خليفه و اين سختگيرى نسبت به حفظاحترام عموى پيامبر(ص ) ـ به اين دليل كه شاهد گراميداشت در بزرگداشت او از سوى پيامبر(ص ) بوده ـ و نيز مـيان اين حكم وى كه هر كس ـ به همين دليل پيشگفته ـ به عموى پيامبر اهانت روا دارد يا بدان خرسند باشد مخالف پيامبر است ، با رفتار او در مساءله وضو سازگارى ايجاد كنيم ؟ اگر خليفه درباره كسى كه به عموى پيامبر(ص ) اهانت روا داشته است چنان حكمى دارد چگونه بـايـد حـكـم كند درباره كسى كه با شيوه هميشگى بيست و سه ساله پيامبرخدا(ص ) و با طريقه وضـوى او كـه خـود از زبـان پـروردگارش آن را نيمى از ايمان دانسته ونماز را بسته بدان اعلام فرموده است مخالفت مى نمايد؟! امـا مـى بـيـنيم كه خليفه سوم به هيچ اقدام قاطعانه اى در برابر كسانى كه بر خلاف شيوه او وضو مى گرفتند دست نيازيد، با آن كه اين مخالفت مساءله اى فراگير و سخنى همگانى بود، چنان كه او خود مى گويد: كسانى مى گويند....((85)) به هر روى ، عثمان در برابر مخالفان شيوه وضوى خويش چنان موضعى در پيش نگرفت كه ابوبكر در برابر خوددارى كنندگان ازپرداخت زكات در پيش گرفته بود و درچهارچوب همين سياست مـسلمانان را به رويارويى همگانى فرا خوانده و جنگى بى وقفه را بر ضد آنان آغازيده و تا آنجا پيش رفـتـه بـود كه اينان به ارتداد و برگشتن از دين متهم شدند و سرانجام نيز از سر رغبت يا از روى ترس به پرداخت زكات تن در دادند وزكات اموال خويش را به ابوبكر سپردند و پس از آن كه ابوبكر موضع خود در اين مساءله را به مردمان فهماند بسيارى در كنار او قرار گرفتند، گر چه كه حتى بـرخـى هـمانند مالك بن نويره از پيامبر(ص ) اجازه داشتند خود زكات و خمس خاندان خويش را گردآورند ودر ميان نيازمندان توزيع كنند.

اگـر به ديده جست و جو به ژرفاى تاريخ بنگريم خواهيم ديد حتى برگزيدگان نزديك عثمان و يـاران و پـشـتـيـبانان حكومت او، كسانى همانند زيد بن ثابت ، نيز جراءت نكردند وضويى به مانند وضوى خليفه نقل كنند.((86)) بدين سان اين خليفه بود كه بتنهايى و در كنار جمعى اندك بر آن شـيوه وضو كه خود اعتقاد داشت تاءكيد مى ورزيد وآن را بزور به پيامبر خدا(ص ) نسبت مى داد و پـس از آن كـه تـوانـست اين شمار اندك را براى منافع خود به خدمت گيرد به گستراندن شيوه وضوى خويش توجه و اهتمامى فراوان مى ورزيد، البته بى خبر از آن كه شايد يارى اين گروه اندك در بـرابر موج فراگيرى كه روياروى او ايستاده و باتوان و با امانتدارى او را به بازگشت به كتاب و سنت مى خواند درنزد حق جويان و در گذر حق پويى بهايى نداشته باشد.

عثمان ، با اين همه و به رغم برخوردارى از يارى آن گروه نتوانست حتى در برابريك نفر از آنها كه شيوه اى ديگر در وضو داشتند به محاجه بايستد و از رهگذر دليل وبرهان ديدگاه اودرباره وضو را نقض كند.

بلكه حتى نتوانست حتى از يك نفر نام ببرد واو را هدف واكنشهايى قرار دهد كه ممكن بودمسلمانان در برابر روايتهاى خليفه درباره وضوى پيامبر(ص ) از خود بروز دهند.

 

 

42- نـمـاز تـنها به وضو برپاست .

ر.ك : سنن ابى داوود: 1, 16 / 59, سنن ابن ماجه : 1, 100 / 271 ـ 274,صحيح مسلم : 1, 204, ب 2 , مسند الامام زيد: 68.

43- وضـو نـيـمـى از ايـمان است .

ر.ك : كنز العمال : 9, 288, 26044, و ص 316 / 26200, صحيح مسلم : 1,203 / 1 , مسند احمد: 4, 260 با تفاوتى اندك .

44- اين دو شيوه يا اين دو مكتب همان است كه امروز ميان مذهبهاى چهارگانه اهل سنت از يك سوى ومذهب فقهى شيعه از سوى ديگر مى بينيم .

45- فان تنازعتم في شي ء فردوه الى اللّه والرسول .

نساء / 58.

46- مناهج الاجتهاد فى الاسلام : 144.

47- سنن نسائى : 1, 80 , صحيح مسلم : 1, 204 / 3, سنن بيهقى : 1, 53, 68.

48- سنن نسائى : 1, 71 , صحيح مسلم : 1, 210 / 171, سنن بيهقى : 1, 50, 59.

49- سنن دار قطنى : 10, 96 / 5, سنن بيهقى : 1, 64.

50- سنن بيهقى : 1, 68.

51- شرح معانى الاثار: 1, 34 / 156.

52- سنن ابن ماجه : 1, 156 / 460, سنن بيهقى : 1, 44, شرح معانى الاثار: 1, 35 / 161.

53- كنز العمال : 9, 476 / 27042.

54- كنز العمال : 9, 429 / 26822, شرح معانى الاثار: 1, 35 / 162.

55- مائده / 89.

56- موطاء مالك : 1, 297 / 29.

57- موطاء مالك : 1, 296 / 28, صحيح بخارى : 3, 41, صحيح مسلم : 2, 781 / 81.

58- همانند ناصر للحق , از پيشوايان مذهب زيدى , و داوود بن على ظاهرى و برخى ديگر.

59- همانند حسن بصرى , ابوعلى جبائى , ابن جرير طبرى و برخى ديگر.

60- تفسير عياشى : 1, 297 / 46.

61- براى آگاهى از آنچه از صحابه و اءهل بيت در اين باره روايت شده است , ر.

ك : التفسير الكبير: 11, 163,الانساب سمعانى : 5, 405, مقاتل الطالبيين : 468, مسند الامام زيد: 75.

62- الدر المنثور: 2, 263.

63- براى نمونه ر.

ك : صحيح مسلم : 3, 646 / 241 , حلية الاولياء: 4, 322, مجموعه طه حسين : 4, 51 و164.

64- صحيح بخارى : 1, 52, صحيح مسلم : 1, 204 / 3.

65- كنز العمال : 9, 443 / 26890.

66- صحيح مسلم : 1, 207 / 8, از همو در كنز العمال : 9, 423 / 26797.

67- براى نمونه ر.

ك : كنز العمال : 9, 436 / 26863.

68- از اين پس شما دو اصطلاح را فراروى خواهيد داشت : يـك : وضـوى بـا سـه بار شستن اعضا و نيز شستن سر و پا به جاى مسح , يعنى همان شيوه وضوى عثمان .

دو: وضوى با دوبار شستن اعضا و با مسح سر و پا يعنى وضوى مخالفان عثمان .

و ما چنان كه در بخش پايان همين كتاب با جزئيات موضوع آشنا خواهيد شد ـ اين دو اصطلاح را از گواه گرفتن صحابه بر دو شيوه وضو از سوى خليفه برگرفته ايم .

69- المصنف : 1, 18 / 4.

70- كنز العمال : 9, 432 / 26837.

71- سنن ترمذى : 1, 34 ذيل حديث شماره 48.

72- تـحـفـة الاحـوذى لـشرح الترمذى : 1, 136.

چنانچه در مجمع الزوائد هيثمى : (1, 233) ذكر شـده ,روايـت كـرده , و احـتمال دارد حديث عايشه همان باشد كه نسائى در سنن : (1, 72) آورده است .

73- در فصل وضو و سنت نبوى به بررسى اين احاديث مى پردازيم .

74- در فصل وضو و سنت نبوى به بررسى اين احاديث مى پردازيم .

75- ايـن تـسـلـسـل را از كـتـاب (اسماء الصحابة الرواة و ما لكل واحد منهم من العدد) ابن حزم اندلسى برگرفته , اما تعداد روايات هر كدام در مساءله وضو را خود جسته ايم .

76- حـديـث او دربـاره انـدازه زيـنت مؤمن و نيز چگونگى وضو را در فصل وضو در كتاب و لغت خواهيدخواند.

77- آن گـونـه كـه عـمـر بن خطاب با صبيع بن عسل حنظلى عراقى چنين برخورد كرد.

ر. ك : الاصابة : 165,سنن دارمى : 146, البدع : ابن وضاح : 69, حقيقة البدعة غامدى : 1, 114.

78- آن سان كه ابن عباس در برخورد با خوارج از اين شيوه بهره جست .

ر. ك : البداية و النهاية : 7, 297,جامع بيان العلم و فضله : 2, 126.

79- در اين باره ر.

ك : تاريخ الطبرى : 4, 318 الكاسل فى التاريخ : 3, 137, البداية و النهاية : 7, 173.

80- ر. ك : انساب الاشراف : 5, 48و41, شرح ابن ابى الحديد: 3, 47,49,50.

81- انساب الاشراف : 5, 55.

82- تاريخ الطبرى : 4, 398, الكامل التاريخ : 3, 181, البداية والنهاية : 7, 224, المنتظم : 4, 338.

83- آن سان كه بر كبوتر پرانها سخت گرفت , در اين باره ر.

ك : تاريخ الطبرى : 4, 398, الكامل فى التاريخ :3, 181, البداية والنهاية : 7, 224, المنتظم : 4, 338.

84- تاريخ طبرى 4: 400.

85- ازاين درمى يابيم كه خليفه ـ بر خلاف آنچه انتظار بود ـ عامه مردم را به يارى خويش نخواند, بـلكه اندك كسانى را به يارى طلبيد كه مى توانستند بذر اين انديشه جديد را بپاشند و آن را يارى دهند.

اين هم روشن است كه گواه آوردن شمارى اندك با گواه آوردن در حضور همه مردمان و به يارى طلبيدن جمعى محدود با به يارى طلبيدن همه مردم متفاوت است .

86- بـلكه حتى هيچ واكنشى هم از اين گروه در برابر آنان كه وضويى به شيوه ديگر داشتند نقل نشده است .

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 9757 کلمه
مولف : وضوی پيامبر (ص)، حسين صابرى
1395/3/3 ساعت 11:36
کد : 1364
دسته : نماز در فرق اسلامی
لینک مطلب
کلمات کلیدی
طهارت
وضو
وضوی پیامبر
بدعت در احکام
بدعت در وضو
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز