مرز توحید و شرک در عبادت

■ مرز توحید و شرک در عبادت

مرز توحید و شرک در عبادت

توحيد در عبادت

توحيد مراتب و اقسام دارد:

توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي.

توحيد ذاتي، يعني اين که ذات پروردگار يگانه است، مثل و مانند ندارد، ماسوا همه مخلوق اوست و دون درجه و مرتبه او در کمال، بلکه قابل نسبت به او نيست، آيه ي کريمه «ليس کمثله شي‏ء» و يا آيه ي «لم يکن له کفوا احد» مبين توحيد ذاتي است.

توحيد صفاتي، يعني صفات خداوند از قبيل علم، قدرت، حيات. اراده، ادراک، سميعيت، بصيريت، حقائقي غير از ذات پروردگار نيستند، عين ذات پروردگارند. به اين معني که ذات پروردگار به نحوي است که همين صفات بر او صدق مي کند و يا (به قولي) به نحوي است که آثار اين صفات بر او مترتب است.

توحيد افعالي، يعني نه تنها همه ذاتها، بلکه همه کارها (حتي کارهاي انسان) به مشيت و اراده خداوند است و به نحوي خواسته ي ذات مقدس اوست.

توحيد عبادي، يعني جز ذات پروردگار، هيچ موجودي شايسته عبادت و پرستش نيست، پرستش غير خداوند مساوي است با شرک و خروج از دائره توحيد اسلامي.

توحيد در عبادت از نظري با ساير اقسام توحيد فرق دارد، زيرا آن سه قسم ديگر مربوط است به خدا و اين قسم مربوط است به بندگان. به عبارت ديگر، يگانگي ذات و منزه بودنش از مثل و مانند و يگانگي او در صفات، و يگانگي او در فاعليت از شؤون و صفات اوست، اما توحيد در عبادت يعني لزوم يگانه پرستي، پس توحيد در عبادت از شؤون بندگان است نه از شؤون خداوند.

ولي حقيقت اين است که توحيد در عبادت نيز از شؤون خداوند است زيرا توحيد در عبادت يعني يگانگي خداوند در شايستگي براي معبوديت، پس او يگانه معبود به حق است. کلمه ي لا اله الا الله همه مراتب توحيد را شامل است، و البته مفهوم ابتدايي آن توحيد در عبادت است.

توحيد ذاتي و توحيد در عبادت جزء اصول اوليه ي اعتقادي اسلامي است، يعني اگر کسي در اعتقادش به يکي از اين دو اصل خللي باشد جزء مسلمين محسوب نمي گردد. احدي از مسلمين با اين دو اصل مخالف نيستند.

اخيراً فرقه وهابيه که پيرو محمد بن عبدالوهابند و او تابع ابن تيميه حنبلي شامي است مدعي شده اند که پاره اي از اعتقادات مسلمين مثل اعتقاد به شفاعت و پاره اي از اعمال مسلمين مانند توسلات و استمدادات از انبياء و اولياء بر ضد اصل توحيد در عبادت است، ولي ساير مسلمين آنها را منافي با توحيد در عبادت نمي دانند. پس اختلاف وهابيه با ساير مسلمين در اين نيست که آيا يگانه موجود شايسته پرستش خداوند است يا غير خداوند- مثلا انبياء و اولياء نيز شايسته پرستشند- در اين جهت ترديد نيست که غير خدا شايسته پرستش نيست، اختلاف در اين است که آيا استشفاعات و توسلات عبادت است يا نه؟ پس نزاع في مابين، صغروي است نه کبروي، علماي اسلام با بيانات مبسوط و مستدل نظريه وهابيان را رد کرده اند.[1] .

مراتب سه گانه‏اي که در بالا گفته شد توحيد نظري و از نوع شناختن است؛ اما توحيد در عبادت، توحيد عملي و از نوع «بودن» و «شدن» است. آن مراتب توحيد، تفکر و انديشه ي راستين است و اين مرحله از توحيد «بودن» و «شدن» راستين. توحيد نظري بينش کمال است و توحيد عملي جنبش در جهت رسيدن به کمال. توحيد نظري پي بردن به «يگانگي» خداست و توحيد عملي « يگانه شدن» انسان است. توحيد نظري «ديدن» است و توحيد عملي «رفتن».

توحيد عملي يا توحيد در عبادت يعني يگانه پرستي، به عبارت ديگر، در جهت پرستش حق يگانه شدن. بعدا خواهيم گفت که عبادت از نظر اسلام، مراتب و درجات دارد. روشن ترين مراتب عبادت، انجام مراسم تقديس و تنزيه است که اگر براي غير خدا واقع شود مستلزم خروج کلي از جرگه ي اهل توحيد و از حوزه ي اسلام است. ولي از نظر اسلام پرستش منحصر به اين مرتبه نيست؛ هر نوع جهت اتخاذ کردن، ايده آل گرفتن و قبله ي معنوي قرار دادن، پرستش است. آن کسي که هواهاي نفساني خود را جهت حرکت و ايده ي آن و قبله ي معنوي خود قرار بدهد آنها را پرستش کرده است:

«اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ».[2] .

«آيا ديدي آن کس را که هواي نفس خود را خدا و معبود خويش قرار داده است؟»

 آن کس که امر و فرمان شخص ديگر را که خدا به اطاعت او فرمان نداده، اطاعت کند و در برابر آن تسليم محض باشد او را عبادت کرده است:

«اِتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ».[3] .

«همانا عالمان ديني خود و زاهدان خود را به جاي خدا، خداي خويش ساخته اند.»

«وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه».[4] .

«همانا بعضي از ما انسانها بعضي ديگر را خداي خويش و مطاع و حاکم بر خويش قرار ندهيم.»

بنابراين، توحيد عملي يا توحيد در عبادت يعني تنها خدا را مطاع و قبله ي روح و جهت حرکت و ايده آل قرار دادن و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ايده آل ديگر؛ يعني براي خدا خم شدن و راست شدن، براي خدا قيام کردن، براي خدا خدمت کردن، براي خدا زيستن، براي خدا مردن، آن چنان که ابراهيم گفت:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکينَ.[5] .

ان صلوتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين، لا شريک له و بذلک امرت و انا اول المسلمين».[6] .

«روي دل و چهره ي قلب خود را حق گرايانه به سوي حقيقتي کردم که ابداع کننده ي همه ي جهان علوي و سفلي است؛ هرگز جزء مشرکان نيستم... همانا نمازم، عبادتم، زيستنم و مردنم براي خداوند، پروردگار جهانهاست. او را شريکي نيست. به اين فرمان داده شده ام و من اولين تسليم شدگان به حق هستم.»

اين توحيد ابراهيمي، توحيد عملي اوست. کلمه ي طيّبه ي «لا اله الا الله» بيش از هر چيزي ناظر بر توحيد عملي است؛ يعني جز خدا شايسته پرستش نيست.[7] .

 [1] مجموعه آثار، 3، کلام ص 70، ص 26.

[2] سوره فرقان، آيه ي 43.

[3] سوره توبه، آيه ي 31.

[4] سوره آل عمران، آيه ي 64.

[5] سوره انعام، آيه ي 79.

[6] سوره انعام، آيه ي 162 و 163.

[7] مجموعه آثار، ج 2، ص 104.

شرک

نکته اي که در اينجا لازم بتذکر است اين است که توحيد نقطه مقابل شرک است. کلمه شرک؛ از مشارکت است. چنانچه در قرآن از جمله تقاضاهاي موسي از خداوند اين است که «وَ اشْرِکْهُ في اَمْري»[1] يعني در اين تبليغ رسالت هارون را با من شريک گردان.

حال ببينيم آيا معناي شرک اين است که لزوما انسان غيرخدا را با خدا شريک بکند، يعني در آن واحد دو تا معبود داشته باشد؟ و اگر احياناً انسان بکلي خدا را نپرستد و تنها موجودي غير خدا را پرستش کند، ديگر شرک نيست؟

مثلا در داستان قوم سباء در قرآن مجيد آمده است که «هدهد» به «سليمان» گفت: «جِئْتُکَ مِنْ سَبَأٍبِنَبَأٍ يقين»، براي تو خبري يقيني آورده ام «اِنّي وَجَدتُ امْرَأَةً تَملِکُهُم وَ أوتِيَتْ مِن کُلِ شَئيٍ وَ لَها عَرشٌ عَظيمٌ، وَجَدتُها وَ قَومَها يَسجُدونَ لِلشَّمسِ...»[2] .

مردمي را ديدم که يک زن بر آنها پادشاهي مي کرد يک تخت و عرش بزرگي داشت و آن زن و آن قوم را يافتم که خورشيدپرست بودند.

آيا اين مردمي که خورشيد را مي پرستيدند و غير خورشيد چيزي را نمي پرستيدند چون معبود واحد دارند ديگر مشرک نيستند؟

در اصطلاح قرآن تنها معناي شرک ثنويت در اعتقاد نيست، بلکه معناي شرک، بجاي خدا غير را نهادن است. چون در منطق قرآن همه موجودات خدا را پرستش مي کنند، حال اگر کسي غير خدا را بجاي خدا نهاد؛ در عبوديت براي خدا شريک قائل شده است. گرچه خود او غير از آن معبود باطل چيز ديگري را نپرستد و روي اين حساب آنها که يک جا خورشيدپرست هستند نيز مشرکند.[3] .

 

[1] سوره طه، آيه ي 32.

[2] سوره نمل، آيه ي 24.

[3] آشنايي با قرآن، صفحه ي 132.

شرک در پرستش

برخي از ملل در مرحله ي پرستش، چوب يا سنگ يا فلز يا حيوان يا ستاره يا خورشيد يا درخت يا دريا را مي پرستيده اند. اين نوع از شرک فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان يافت مي شود. اين شرک، شرک در پرستش است و نقطه ي مقابل توحيد در عبادت است.

ساير مراتب شرک، شرک نظري و از نوع شناخت دروغين است، امّا اين نوع شرک، شرک عملي و از نوع «بودن» و «شدن» دروغين است.

البته شرک عملي نيز به نوبه ي خود مراتب دارد. بالاترين مراتبش که سبب خروج از حوزه ي اسلام است شرک جلي خوانده مي شود. اما انواع شرک خفي وجود دارد که اسلام در برنامه ي توحيد عملي با آنها سخت مبارزه مي کند. بعضي از شرکها آن اندازه ريز و پنهان است که با ذره بينهاي بسيار قوي نيز به زحمت قابل ديدن است. در حديث است از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم:

«الشرک اخفي من دبيب الذّرّ علي الصّفا في اللّيلة الظّلما، و ادناه يحبّ علي شي‏ء من الجور و يبغض علي شي‏ء من العدل و هل الدّين الا الحبّ و البغض في اللّه. قال اللّه «اِنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ اللّه فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْکُمُ اللّه»[1] .».

«شرک (راه يافتن شرک) مخفي تر است از راه رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاريک. کمترين شرک اين است که انسان کمي از ظلم را دوست بدارد و از آن راضي باشد و يا کمي از عدل را دشمن بدارد. آيا دين چيزي جز دوست داشتن و دشمن داشتن براي خداست؟ خداوند مي فرمايد بگو اگر خدا را دوست مي داريد مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پيروي کنيد تا خداوند شما را دوست بدارد».

اسلام هرگونه هواپرستي، جاه پرستي، مقام پرستي، پول پرستي، شخص پرستي را شرک مي شمارد. قرآن کريم در داستان برخورد موسي و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بني اسراييل را «تعبيد» (بنده گرفتن) مي خواند. از زبان موسي در جواب فرعون مي گويد: «وَ تِلْک نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ اَنْ عَبَّدْتَ بَني اِسْرائيل»[2] يعني تو بني اسراييل را بنده ي خود ساخته اي و آنگاه بر من منّت مي گذاري که هنگامي که در خانه ي تو بودم چنين و چنان شد؟! بديهي است که بني اسراييل نه فرعون را پرستش مي کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه صرفا تحت سيطره ي طاغوتي و ظالمانه ي فرعون قرار داشتند که در جاي ديگر از زبان فرعون اين غلبه و سيطره ي ظالمانه را نقل مي کند: «اِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون»[3] آنان زيردست ما و مافوق آنها هستيم و قاهر بر آنها. و هم در جاي ديگر از زبان فرعون نقل مي کند که: «وَ قَوْمُها لَنا عابِدُونَ» يعني خويشاوندان موسي و هارون (بني اسراييل) بندگان ما هستند. در آيه ي کريمه کلمه ي «لنا» (از براي ما) بهترين قرينه است بر اين که مقصود پرستش نيست، زيرا فرضا بني اسراييل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش مي کردند نه همه ي فرعونيان را. آن چيزي که از ناحيه ي فرعون و همه ي فرعونيان (به اصطلاح قرآن «ملأ» فرعون) بر بني اسراييل تحميل شده بود اطاعت اجباري بود.

علي عليه السلام در خطبه ي «قاصعه» آنگاه که محکوميت بني اسراييل در چنگال فرعون و تسلط ظالمانه فرعون را شرح مي دهد با تعبير «بنده گرفتن» ذکر مي کند، مي فرمايد:

«اِتَّخَذَتْهُم الفَراعِنَةُ عَبيداً».

«فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند».[4] .

[1] تفسير الميزان (متن عربي)، ذيل آيه ي «قل ان کنتم تحبون اللّه فاتّبعوني».

[2] سوره شعراء، آيه ي 22.

[3] سوره اعراف، آيه ي 127.

[4] مجموعه آثار، ج 2، (مقدمه اي بر جهان بيني)، ص 124.

پرستش جباران

«وَعَدَ اللّه الَّذينَ آمَنُوا مِنْکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَکِّنَنَّ لَهُم دينَهُم الّذي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِم اَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِکُونَ بي شَيْئاً».[1] .

«خداوند نويد داده به آنان که ايمان آورده و شايسته عمل کرده اند که آنها را خلافت زمين دهد آن چنان که پيش از آنها به کساني ديگر خلافت زمين داد، ديني را که خداوند براي آنها پسنديده است منتشر سازد و ترس آنها را تبديل به امنيت نمايد. مرا عبادت کنند و چيزي را شريک من قرار ندهند».

جمله ي آخر اين آيه که ناظر به اين است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهي برقرار مي شود اهل ايمان از قيد اطاعت هر جباري آزادند، به اين صورت بيان شده که تنها مرا عبادت مي کنند و

شريکي براي من نمي سازند. از اين معلوم مي شود که از نظر قرآن هر اطاعت، امري عبادت است؛ اگر براي خدا باشد اطاعت خداست و اگر براي غير خدا باشد شرک به خداست.

اين جمله عجيب است که فرمان برداريهاي اجباري که از نظر اخلاقي به هيچ وجه عبادت شمرده نمي شود از نظر اجتماعي عبادت شمرده مي شود. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اِذا بَلَغَ بَنُو الْعاصِ ثَلاثينَ اتَّخَذُوا مالَ اللّه دُوَلاً و عِبادَ اللّه خِوَلاً و دينَ اللّه دَخَلاً»[2] .

«هرگاه اولاد عاص بن اميّه (جد مروان حکم و اکثريت خلفاي اموي) به سي تن رسد، مال خدا را ميان خود دست به دست مي کنند، بندگان خدا را بنده ي خود قرار مي دهند و دين خدا را مغشوش مي سازند».

اشاره است به ظلم و استبداد امويان. بديهي است که امويان نه مردم را به پرستش خود مي خواندند و نه آنها را مملوک و برده ي خود ساخته بودند، بلکه استبداد و جباريت خود را بر مردم تحميل کرده بودند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با آينده نگري الهي خود، اين وضع را نوعي شرک و رابطه ي «ربّ و مربوبي» خواند.[3] .

 [1] سوره نور، آيه ي 55.

[2] شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه، خطبه ي 128.

[3] مجموعه آثار، ج 2، (مقدمه اي بر جهان بيني)، ص 124.

شرک در خالقيت و شرک در عبادت

برخي شرک در عبادت را با شرک در خالقيت اشتباه کرده اند خيال کرده اند که لازمه شرک در عبادت اين است که آن چيزي که پرستش مي شود در نظام آفرينش از نظر خلق و ايجاد، مقامي داشته باشد و چون زردشتيان چنين مقامي در نظام آفرينش براي آتش قائل نبوده اند پس مشرک نبوده اند، اگر چنين است پس اعراب جاهليت نيز مشرک نبوده اند، زيرا آنان نيز جز اين که عملي که بايد براي خدا صورت گيرد، يعني نماز و قرباني، براي بتها انجام مي دادند، کاري نمي کردند. آنها هرگز بت «هبل» يا «عزي» و غيره را رب النوع مستقل نمي دانستند.

اشتباه ديگر اين است که اگر چيزي وجودش خيلي مفيد بود مانعي ندارد بشر او را پرستش کند.

مقايسه تقديس آتش با توجه حين نماز به سمت کعبه، مقايسه غلطي است هيچ مسلماني هر چند عامي باشد آنگاه که به سوي کعبه براي نماز مي ايستد در خاطرش خطور نمي کند که مي خواهد با اين عمل کعبه را تعظيم و تکريم و تقديس کند. اسلام که کعبه را قبله نماز قرار داده باين معني نيست که مردم در حين نماز کعبه را تقديس کنند و لهذا در ذهن هيچ مسلماني تقديس کعبه خطور نميکند از اين جهت درست مثل اين است که به مسلمانان مي گفتند هنگام نماز همه رو به نقطه جنوب بايستيد که مفهومي جز اين که در حين عبادت همه وضع واحدي داشته باشند ندارد. هرگز در دين اسلام کوچکترين اشاره اي به اين مطلب نيست که خداوند با کعبه و مسجدالحرام يک ارتباط خاص دارد بلکه عکس آن تعليم داده شده است قرآن کريم صريحا مي فرمايد: «اَيْنَما تَوَلُّوا فَثَمّ وَجْهُ اللّه»[1] . 

و اگر به کعبه گفته مي شود «بيت» از آن جهت است که هر معبدي «بيت الله» است. پس رو به کعبه ايستادن تنها مبتني بر يک حکمت و فلسفه اجتماعي است، آن حکمت اين است که اولا مسلمانان از لحاظ جهتي که در حين انجام عمل عبادت انتخاب مي‏کنند. يکي باشند تفرق و تشتت نداشته باشند. ثانيا نقطه اي که براي وحدت انتخاب مي کنند، همانجا باشد که اولين بار در جهان براي پرستش خداي يگانه ساخته شد که اين خود نوعي احترام به عبادت خداوند يکتاست.[2] .

[1] سوره بقره، آيه ي 115.

[2] خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 324.

مرز توحيد و شرک در عبادت

مرز توحيد و شرک در توحيد عملي «به سوي اويي» است (انا اليه راجعون). توجه به هر موجود- اعم از توجه ظاهري و معنوي - هرگاه به صورت توجه به يک راه، براي رفتن به سوي حق باشد و نه يک مقصد، توجه به خداست. در هر حرکت و مسير، توجه به راه از آن جهت که راه است و توجه به علامتها و فلشها و نشانه هاي راه براي گم نشدن و دور نيفتادن از مقصد از آن جهت که اين ها علامتها و نشانه ها و فلشها هستند، «به سوي مقصد» بودن و «به سوي مقصد رفتن» است.

انبياء و اولياء راههاي خدا هستند: «اَنتُمُ السَبيلُ الاْعَظَم وَ الصِّراطُ الاَقْوَمُ».[1] .

آنان علامتها و نشانه هاي سير الي الله هستند: «و اَعْلاماً لِعِبادِهِ وَ مَناراً في بِلادِهِ وَ اَدِلاءَ عَلي صِراطِهِ»[2] .

هاديان و راهنمايان به سوي حق مي باشند: «اَلدُعاةِ اِلَي اللّهِ وَ اَلادِلّاءِ عَلي مَرضاةِ اللّهِ» پس مسأله اين نيست که توسل و زيارت و خواندن اولياء و انتظار کاري مافوق الطبيعي از آنها شرک است، مسأله چيز ديگر است. اولا بايد بدانيم انبياء و اولياء چنين صعودي در مراتب قرب الهي کرده اند که از ناحيه ي حق تا اين حد مورد موهبت واقع شده باشند يا نه؟ از قرآن کريم استفاده مي شود که خداوند به پاره اي از بندگان خود چنين مقامات و درجاتي عنايت کرده است[3] .

مسأله ديگر اين است که آيا مردمي که توسلات پيدا مي کنند و به زيارت مي روند و حاجت مي خواهند، از نظر توحيدي درک صحيحي دارند يا ندارند؟ آيا واقعاً با نظر «به سوي اويي» به زيارت مي روند يا با فراموشي «او» و مقصد قرار دادن شخص زيارت شده؟ که بدون شک اکثريت مردم با چنان توجه غريزي به زيارت مي روند. ممکن است اقليتي هم باشند که فاقد درک توحيدي- ولو در حد غريزي- باشند. به آنها بايد توحيد آموخت نه آنکه زيارت را شرک دانست.

مسأله ي سوم اين است که اقوال و افعالي که حکايتگر تسبيح و تکبير و تمحيد است و ستايش ذات کامل علي الاطلاق و غني علي الاطلاق است، در مورد غير خدا شرک است. سبوح مطلق و منزه مطلق از هر نقصي و کاستي اوست؛ بزرگ مطلق اوست؛ آنکه همه ي ستايشها منحصرا به او برمي گردد اوست؛ آنکه همه ي حولها و قوه ها قائم به اوست ذات اوست. اين گونه توصيفها - چه به صورت قولي و چه به صورت عملي- براي غيرخدا شرک است.[4] .

[1] از فقرات زيارت جامعه ي کبيره (مفاتيح الجنان).

[2] از فقرات زيارت جامعه ي کبيره (مفاتيح الجنان).

[3] رجوع شود به رساله ي ولاها و ولايتها از مؤلف.

[4] مجموعه آثار، ج 2، (مقدمه اي بر جهان بيني)، ص 132.

این مطلب را به اشتراک بگذارید :
اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در  فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران

نوع محتوا : مقاله
تعداد کلمات : 3118 کلمه
مولف : حسين واعظي نژاد
1395/1/26 ساعت 08:35
کد : 1229
دسته : آسیب‌شناسی اخلاقی نماز(نماز و گناه)
لینک مطلب
کلمات کلیدی
عبادت
نماز
توحید
انواع توحید
توحید در عبادت
شرک
انواع شرک
شرک در عبادت
درباره ما
با توجه به نیازهای روزافزونِ ستاد و فعالان ترویج اقامۀ نماز، به محتوای به‌روز و کاربردی، مربّی مختصص و محصولات جذاب و اثرگذار، ضرورتِ وجود مرکز تخصصی در این حوزه نمایان بود؛ به همین دلیل، «مرکز تخصصی نماز» در سال 1389 در دلِ «ستاد اقامۀ نماز» شکل گرفت؛ به‌ویژه با پی‌گیری‌های قائم‌مقام وقتِ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ...
ارتباط با ما
مدیریت مرکز:02537841860
روابط عمومی:02537740732
آموزش:02537733090
تبلیغ و ارتباطات: 02537740930
پژوهش و مطالعات راهبردی: 02537841861
تولید محصولات: 02537841862
آدرس: قم، خیابان شهدا (صفائیه)، کوچۀ 22 (آمار)، ساختمان ستاد اقامۀ نماز، طبقۀ اول.
پیوند ها
x
پیشخوان
ورود به سیستم
لینک های دسترسی:
کتابخانه دیجیتالدانش پژوهانره‌توشه مبلغانقنوت نوجوانآموزش مجازی نمازشبکه مجازی نمازسامانه اعزاممقالات خارجیباشگاه ایده پردازیفراخوان های نماز